اصطلاحات جنگ ۹

اصطلاحات جنگ 9

عزرائیل

خمپارهٔ ۶۰، توپ فرانسوی، نامرد هم به آن می‌گفتند، گلوله‌ای که مثل جناب عزرائیل بی‌خبر و بی‌صدا یک مرتبه از راه می‌رسید
و نفس‌های زکیه را با خود می‌برد.
این تعبیر در قیاس با سایر گلوله‌ها گفته می‌شد که قبل از آمدن، با سوت و سر و صدای خود نیروها را خبر می‌کرد.

عاشقان شهادت

عاشقان شهادت: تخریب‌چی‌ها، کسانی که با شهادت زندگی می‌کردند و دائم با مرگ دست به گریبان بودند.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۱ صفحهٔ ۱۰۹

غواص

کسی که گوشت‌های آبگوشت و خورش‌ها را به سر عت شکار می‌کرد. صید کنندهٔ گوشت. جستجو کننده در ظرف غذا. به حشره‌ای که در ظرف غذای آب می‌افتاد نیز می‌گفتند.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۱ صفحهٔ ۱۱۴

غذای آبکی

غذای آبکی! که مایه و مخلفاتش کم بود و عوض همه چیز آب جوشیده بود. غذاهایی مثل: «آبگوشت، آبدوغ، سوپ و غیره» که با زیاد شدن نیرو، آب را به آن می‌بستند.

غیرتی کار کردن

وقتی بچه‌ها به دلایلی توجه کافی و جدی به کار و مسأله مطرح شده نداشتند و از طرف دیگر همان کار برای مسئول مربوطه حائز اهمیت بود و می‌دانست که بچه‌ها اگر اراده کنند هیچ مانعی جلودارشان نیست، از آن‌ها می‌خواست که غیرتی کار کنند. به اصطلاح شوخی و تعارف را کنار گذاشتن، دل به کار دادن و آن را ساده و ناچیز نگرفتن و تعصب داشتن نسبت به مسأله مثل بقیهٔ مسائل.

فک و فامیل‌های هاچ

حشرات، پشه‌ها و مگس‌های سمج که در نقاطی از جبهه و فصولی از سال به هیچ صورتی دست از سر رزمندگان برنمی‌داشتند. پشه‌های کلاه آهنی و نیش مته‌ای.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۲ صفحهٔ ۱۶۵

فیض بردن

پا مرغی، کلاغ‌پر و سینه‌خیز رفتن! وقتی از شخصی بنا به اقتضایی، مقداری پا مرغی و… رفته بود، می‌پرسیدند: «کجا رفته بودید و چه‌کار می‌کردید؟» برای این‌که نشان بدهد اندوهی به دل راه نداده، می‌گفت: «رفتیم فیض ببریم.»

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۲ صفحهٔ ۱۶۶

فیوز پراندن

خیلی نورانی شدن، کنایه از این‌که با این همه چراغ که روشن کرده‌ای و نوری که از وجودت ساطع است، فیوزت مثل فیوز برق نپرد! شهید نشوی، نسوزی، نپری و ما را جا بگذاری.
نسبتی بود برای کسانی که در قول و فعل و حال آن‌ها تقوا عیان بود، بسیار اهل پرهیز بودند، گاهی هم به شوخی و طعنه به بچه‌های سخت و خشک و اهل افراط که کسی جرئت نداشت در حضورشان دست از پا خطا کند می‌گفتند.

فرشتهٔ نجات

در آن هنگامهٔ جنگ و شدت آتش و وسعت جبهه، آمبولانس در نجات محرومین، مصدومین و انتقال به موقع آن‌ها به چادرهای اورژانس مستقر در منطقهٔ عملیاتی، حکم فرشته‌های نجاتی را داشت که در خط، رفت و آمد می‌کرد.

 
قوطی روحیه

ماشین‌های تبلیغات، وسایل نقلیه‌ای که با نصب بلندگو روی باربند خود و استفاده از نوار کاست و پخش نوارهای حماسی در طول مسیر، معرکهٔ کارزار را گرم نگاه می‌داشتند و روح سلحشوری را در نیروها حفظ می‌کردند.
با بلند کردن صدای رادیوی ماشین به هنگام پخش مارش عملیات و رفت و آمد مکرر در مسیری که نیروهای خودی مستقر بودند، احساسات و عواطف را به سمت شعارهای واحد جلب و از رخوت و رکود احتمالی باز می‌داشتند.

قبرستان حیوانات

این عبارت کنایه از شکم انباشته از غذا و گوشت است و مأخوذ از کلام معصوم می‌باشد، و به طعنه به گوشت نخور قساوت می‌آورد «هم در نهی از بسیار گوشت خوردن می‌گفتند» سفره که پهن می‌شد، اگر در غذا گوشت پیدا می‌شد، شوخ‌طبعی بچه‌ها گل می‌کرد،‌ و از آن جمله این‌که همه به هم می‌گفتند: «شکم خودتان را قبرستان حیوانات نکنید، یعنی گوشت نخورید، شما که با تقوی هستید، بگذارید ما بی‌تقواها بخوریم!»

قلیان

دوشکا، به جهت شباهتی که صدای آن‌ها به هم دارد می‌گفتند.

کامیون هویج

در منطقه وقتی برای چند روز متوالی داخل غذا به جای هر چیز دیگر مثل گوشت و حبوبات، هویج پیدا می‌شد، برای همهٔ رزمندگان واقعهٔ چپ کردن کامیون هویج تداعی می‌شد. بعد از آن اگر ماهی یک‌بار هم در غذاها هویج دیده می‌شد، برخی به همدیگر می‌گفتند: «باز کامیون هویج چپ کرد!»

کیک دسته

نیروی بعضاً کم سن و سال و زرنگ و دوست‌داشتنی که در دسته، گروهان و گردان و لشگر رابط بین فرماندهان و نیروها بود و به نوعی سخن‌گوی مسئولین بود. او که پیک دسته نام داشت، گاهی اوقات با یک خبر شیرین، دل‌ها را به دست می‌آورد و یا با یک خبر، همه‌چیز را به هم می‌ریخت.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۲ صفحهٔ ۱۸۲

کارگران مینو

این عنوان به نیروهای واحد تعاون و کسانی که کارشان به اصطلاح «شکلات پیچ کردن» و بستن دو سر شمع یا پوششی بود که بدن مطهر شهدا را در آن قرار می‌دادند و به شهر و دیارشان منتقل می‌کردند اطلاق می‌شد، کار آن‌ها مثل کاری بود که کارکنان در صنایع سبک به عنوان بسته‌بندی انجام می‌دادند، مثل کارگران شرکت شکلات‌سازی مینو.

منبع: کتاب اصطلاحات و تعبیرات جلد ۲ صفحهٔ ۷۴

کلاغ کیش کن

کلاشینکف، سلاحی که کارآیی رزمی بالایی در جنگ نداشت و برای دست‌های مردانه و بزرگ دلاوران، کوچک بود و در مقیاس همت آن‌ها به درد کلاغ کیش کردن می‌خورد.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۱ صفحهٔ ۱۲۱

کافه تریا

قسمت آخر سنگر یا چادر که معمولاً با جعبه مهمات، از قسمت جلو ورودی به عنوان پستو و انباری جدا می‌کردند و محل نگهداری ظروف و آذوقهٔ ذخیره بود.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۱ صفحهٔ ۱۲۰

کله قند

گلولهٔ خمپارهٔ ۱۲۰mm به جبهت شباهت نسبی که بینشان بود.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۱ صفحهٔ ۱۲۱

کارگزینی

کارگزینی قلب کلمه است و حاکی از بر وفق مراد نبودن کارهای اداری است.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۱ صفحهٔ ۱۲۰

کالای مصرفی

کالای مصرفی: بسیجی! به کنایه که خرج و صرف جنگ می‌شود، در مقابل «کالای سرمایه‌ای» که به معنای نیروهای کادر و ستاد استفاده می‌شده است، به این منظور که آن کسی که می‌رود که تمام شود، بسیجی است و آنی که نگه‌داشتنی است، نیروهای اداری هستند.

گل دقیقهٔ نود

شهادت در روزهای آخر پاسدار وظیفگی. بچه‌هایی که داوطلب یا مأمور بودند که مدت مأموریت و مدت خدمت سربازی را در جبهه سپری کنند، اگر در روزها و ماه‌های آخر توفیق رفیقشان می‌شد و به فوز شهادت می‌رسیدند، دیگران می‌گفتند: «دیدی؟ در دقیقهٔ نود_ آخرین فرصت_ گل را زد و بازی را برد.»

گلخانه‌ام پر شده

وقتی کسی به یکی از دوستان به شوخی می‌گفت: «تحویل نمی‌گیری؟ پاک ما را فراموش کردی، یا مایل به ارتباط و رفاقت با ما نیستی» او در پاسخ به شوخی می‌گفت: «گلخانه‌ام پرشده! و ظرفیت دوستی و محبت دیگران در من تکمیل شده است و دیگر جایی برای دوستان جدید ندارم!»

لنگه دمپایی

همبرگر، غذایی فوق‌العاده، غیرقابل انعطاف، سفت و محکم مثل لاستیک! خصوصاً وقتی سرد بود، نیروها آن را به عنوان برکت‌خدا تحمل می‌کردند.

منبع: کتاب اصطلاحات جلد ۲ صفحهٔ ۱۹۲

لاله زار

میدان مین را به اصطلاح لاله‌زار می‌گفتند، چرا که در هر مرحله از بچه‌های گردان شهید می‌گرفت و هرکس تلاش می‌کرد که این‌گونه موانع را از میان بردارد، در خطر انفجار مین قرار می‌گرفت که خونش در آن‌جا لاله‌زاری را برپا کند و آن‌جا پر از گل‌های شقایق شود.

لامپ صد خوردن

یعنی خیلی نورانی بودن، با خدایی و پرهیزگاری، یک‌پارچه نورانیت و روشنایی داشتن.

لاک پشت

لاک‌پشت: تانک، اسم کد بوده است، برای انواع تانک‌ها از حیث شکل و سرعت و اندازه.

لباس حبّ الدنیا

«لباس حب الدنیا» به لباس شخصی و غیر رزمی گفته می‌شد، لباس شهر و پشت جبهه این عبارت را در برابر «لباس پاکی» یعنی لباس رزم استفاده می‌کردند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا