قرآن در اینجا به ما مىگوید نه رودربایستى بیجا از افراد داشته باشید و نه نازک نارنجى باشید و بیخود به شما بربخورد، اگر مىخواهید به خانه کسى وارد شوید چنانچه قبلا از شما دعوت کردهاند و وقت گرفتهاید داخل مىشوید و اگر بدون اطلاع قبلى درخانه کسى را مىزنید، معنایش این است که من مىخواهم داخل خانه تو شوم، صاحبخانه اگر در شرایطى قرار گرفته که نمىتواند بپذیرد، بدون رودربایستى بگوید من در منزل هستم – نه اینکه نیستم – ولى متاسفانه الآن کار دارم و نمىتوانم شما را بپذیرم (خیلى اتفاق مىافتد که انسان کار لازمى دارد و آن کسى که آمده کار چندان لازمى ندارد)، تو که از من وقت نگرفتى، حالا برو و یک وقت دیگرى بیا، و این را صریح بگوید. اگر صاحبخانه صریح گفت، او هم باید آنقدر شهامت و شجاعت و مردانگى داشته باشدکه بدش نیاید.
رسم غلط در جامعه ما در باب مهمان و میزبان
اما امروز شما مىبینید که کار بر عکس است: نه صاحبخانه آن شهامت و صراحت و صداقت را دارد که بگوید من کار دارم و نمىتوانم تو را بپذیرم، و نه آن کسى که وارد مىشود آنقدر انسانیت دارد که اگر صاحبخانه گفت تو را نمىپذیرم، به او برنخورد، و لهذا الان در جامعه ما رسم بر این است که یکى از این سه حالت رخ مىدهد:
حالت اول: این است که صاحبخانه به دروغ به بچهها مىگوید بگوئید نیست، یعنى گناه کبیره مرتکب مىشود. این که مىگوید «در خانه نیست»
دروغ است و دروغ گناه کبیره است.
حالت دوم «توریه»: کنند و حال آنکه توریه در جایى است که دروغ لازم است یعنى از نگفتنش مفسده برمىخیزد، مثلاین که کسى آمده و یک کاردى هم به دست دارد و مىخواهد [ به ناحق ] کسى را بکشد و مىپرسد فلان کس اینجاست یا نه؟ باید گفت اینجا نیست. در اینجا مىگویند براى اینکه عادت به دروغ گفتن نکنى در دلت غیر از آن چیز را خطور بده، بگو «نیست» و در دلت خطور بده که در «اینجا» نیست. نه اینکه انسان هر دروغى که دلش مىخواهد بگوید و توریه کند! به بچهها مىگوید «بگویید نیست، ولى بچهها!وقتى مىگویید نیست یعنى در این درگاهى اتاق نیست».اینجا که مىتوانى راست بگویى چرا توریه مىکنى؟ بگو هستم ولى نمىتوانم بپذیرم.
روزى ملا نصر الدین، مهمانى را همراه خود تا در خانه آورد و خود به داخل خانه رفت. زنش با او دعوا کرد که چرا مهمان آوردى و ما چیزى نداریم که به او بدهیم و کار بدى کردى (مثل اغلب زنها که همیشه در این امور تحکم مىکنند). ملا گفت چه بکنم؟ گفت من که اصلا پذیرایى نمىکنم. درماند که چه کند. به بچهها گفت بروید بگویید ملا در خانه نیست. مهمان گفت ما با هم آمدیم. در اینجا ملا خودش صدایش را بلند کرد و گفت: شاید خانه دو در داشته و از آن در دیگر بیرون رفته است!
اغلب در این جور موارد، کارها ملا نصر الدین است، یعنى وقتى مىآیند مىگویند «آقا نیست» خود مهمان مىفهمد که دروغ مىگوید، چون وقتى یک کسى دم در مىآید و مىگوید بروم ببینم آقا خانه هست یا نه، معلوم است تو که از داخل خانه مىآیى مىدانى هست یا نه، این «بروم ببینم آقا خانه هست یا نه» یعنى بروم ببینم آقا مىگوید که راستش را بگویم یا دروغش را بگویم. قضیه این جور است، و تعجب است، با اینکه همه مىدانند، مهمان مىداند میزبان هم مىداند، باز هم این دروغ تکرار مىشود!
۱. پس یک شکل قضیه این است که یک دروغ گفته مىشود.
۲. یک شکل دیگر قضیه این است که صاحبخانه مىگوید:
«بفرمایید»،خیلى هم نفاق به خرج مىدهد: خیلى خوش آمدید! صفا آوردید!اما در دلش دائما فحش مىدهد که این چه بلایى بود که این ساعت رسید، ما هزار کار داریم، عجب مردم بىتربیت بىادبى هستند، چه خروسهاى بىمحلى و چه مزاحمهایى! بعد هم که مهمان بیرون رفت جلوى زن و بچهاش صد تا فحش مىدهد.
دیگر آن بچه چه از آب در مىآید! بچهاى که مىبیند پدرش اینقدر شهامت ندارد که به مهمان بگوید «آقا من نمىتوانم تو را بپذیرم» و جلوى مهمان خیلى کوچک و بزرگ مىشود و خوش آمد مىگوید وپشت سرش فحش مىدهد.
حالت سوم: قضیه این است که میزبان و صاحبخانه کارش را خوب انجام مىدهد و دم در مىآید مىگوید «آقا من متاسفم از اینکه نمىتوانم شما را بپذیرم، الآن کار واجبى دارم» یا یک نفر رامىفرستد که به او بگوید من الآن کار لازمى دارم و نمىتوانم شما رابپذیرم. صاحبخانه کارش خوب است، ولى ضعف اخلاق، مال وارد و مهمان است [ زیرا ] به او برمىخورد، هر جا که مىنشیند مىگوید در خانه فلان کس رفتم و مرا نپذیرفت، نمىگوید من با اجازه قبلى نرفته بودم، نمىگوید او که نپذیرفت عذر داشت. تو باید بنا رابگذارى بر این که او عذر داشته، و باید خوشت بیاید که میزبان تو یک شخص با شهامت و صریحى بوده که به تو دروغ نگفت و راستش را گفت. این هم شکل سوم.
آنچه [ امروز ] عمل مىشود یا آن دو شکل است [ مربوط به ] میزبان و یا این یک شکل است مربوط به مهمان.
ولى شکل چهارم که اسلام آن شکل را مىپسندد دیگر درجامعه ما وجود ندارد، و آن این است که اگر میزبان وقت ندارد ونمىتواند او را بپذیرد، در کمال صراحت بگوید «آقا معذورم، نمىتوانم شما را بپذیرم» و مهمان هم بدون اینکه به او بربخورد برگردد و برود. قرآن این شکل چهارم را دستور مىدهد، مىفرماید «و اذا قیل لکم ارجعوا فارجعوا» و اگر به شما گفتند نمىتوانیم شمارا بپذیریم، برگردید «هو ازکى لکم» این برایتان پاکتر است – این شکل چهارم از آن سه شکل برایتان بهتر است – «و الله بما تعملون علیم» خدا به کارهاى شما آگاه و داناست.
قرآن فرمود اگر به خانهاى غیر خانه خودتان رفتید بدون اجازه وارد نشوید (خانه یعنى محل سکونت). آیا هر محل سکونتى و جایى که انسانهایى در آن هستند [ همین حکم را دارد ] ؟اگر من مىخواهم وارد یک مغازه شوم اول باید پشت در بایستم و اجازه بگیرم و بعد وارد شوم؟ یا اگر کسى مىخواهد داخل یک پاساژ بشود باید اجازه بگیرد و وارد شود؟ براى ورود به یک کاروانسرا یا یک آسیا [ بایداجازه گرفت ] یا این امر اختصاص دارد به خانههاى مسکونى یعنى محل زندگى خصوصى؟ قرآن مىفرماید این حکم مربوط به محل زندگى خصوصى است و لو محل کار خصوصى، ولى اماکن عمومى این حکم را ندارد، در اماکن عمومى که در باز است براى عموم، دیگر نیازى به اجازه گرفتن نیست.
پی نوشت :
[۱]. آشنایى با قرآن جلد ۴ صفحه ۷۷.