دیشب یه سربند سبز
بابام رو پیشونیم بست
که روش نوشته بودند
آقای من حسین است
بابام منو با خودش
به مجلس روضه بُرد
خرما که دادن بهش
با ذکر زیر لب خورد
تو روضه خوندن دیدم
گریه میکردن همه
حسین حسین میگفتن
با صدای زمزمه
بلند شدیم وایسادیم
تا بزنیم به سینه
سینهزنی قشنگه
ولی خیلی غمگینه
وقتی تموم شد عزا
غذای نذری دادن
از بس که خوشمزه بود
همه، غذا رو خوردن
از اون موقع تا حالا
همش دارم میخونم
حسین حسین حسین جان
آقای مهربونم
***
خیلی ها میشناسنش وقتی که اسم اون میاد
غم تو دلاشون میشینه دوستش دارن خیلی زیاد
وقتی کسی تشنه میشه وقتی کسی آب میخواد
وقتی که سیراب میشه فقط یه اسم یادش میاد
بهش میگن امام حسین امام خوب و مهربون
امامی که بچه هاشو هدیه داده به آسمون
کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم
تو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم
امامی که گفته روی حق کسی پا نذارید
رفیق نیمه راه نشیم هیچ کسو تنها نذاریم
وقتی شنیدم که امام واسه خدا جونشو داد
بدجوری عاشقش شدم چطور بگم خیلی زیاد
شاعر : امیر پیرنهان
***
غربت و غم می باره از آسمون
قد تموم دونههای بارون
تو کوچهها بوی محرم مییاد
ادور دورا حضرت آدم مییاد
یکی یکی میان به دنبال همفرشتهها برای سوگ و ماتم
نشسه غم رو سینههای مردم
آتیش گرفته خوشههای گندم
پرچمای سیاه هوایی شدن
عشقای ساده هم خدایی شدن
هرکی میبینی یا حسین میخونه
امام حسین و از خودش میدونه
نام حسین هنوز چقد غریبه
هرچی بگی امام حسین نجیبه
غریبی امام حسین ساده نیس
هرکی با او نباشه آزاده نیس
کربلا رو با آب و تاب شناختیم
با گریه و قحطی آب شناختیم
امام حسین تشنه دریا نبود
عباس او فقط یه سقا نبود
دس بزنه به هرچی دریا میشه
تموم درهای خدا وامیشه
***
بازهم ماه محرم
آمده در کوچه مـا
خانهامان امروز روضه اسـت
میدهم مـن چای و خرما
از رقیه از سکینه
روزه میخواند و مـن هم
اشکهایم دانه دانه
میچکد آهسته کم کم
شور شد با اشکهایم
مزه حلوای شیرین
شور و شیرین قاطی هم
از گلویم رفته پایین