همسرآزاری از خبرهای داغی است که اگر هر روز در صفحات حوادث روزنامهها دیده نشود، دستکم هر چند روز یک بار در گزارشها و خبرها به آن پرداخته میشود. و خانوادههایی که همسران یکدیگر را آزار میدهند، جوی ناامن و ناسالم برای تربیت فرزندان دارند.
میزنم چون عاشقت هستم!
میگویند بعضی از آنها که عاشقترند، خشنتر هم هستند. انگار بعضیها که بلد نیستند علاقه خود را به همسرشان نشان دهند، از زبان زور و کتک استفاده میکنند. اما این عشقها را نمیتوان چندان طبیعی و قابلقبول دانست. عشق بیشازاندازه مرد به زن گاهی از ضعف شخصیت و عقدههای حقارت مرد ناشی میشود و ترکیب عواطف شدید و هیجانات روحی سبب بروز خشونتهای بهاصطلاح عاشقانه میشود. برخی مردان مرز بین عشق و نفرت را در هم میآمیزند و به آزار بیمارگونه همسران خود میپردازند. این عشقهای بیمارگونه معمولاً با سوءظن و اختلالهای روحی و روانی همراه است. این عاشقهای افراطی، علاوه بر اینکه با ضرب و شتم و زور رفتار میکنند، نشانههای دیگری هم دارند؛ زندانی کردن، کنترل رفتوآمدها و تلفنهای همسر و توهین و تحقیر لفظی.
آزار خانگی زنان شکلهای دیگری هم دارد. آزارهای روحی، تخریب شخصیت اجتماعی و خانوادگی زن در جمع اطرافیان، تحقیر، انتساب القاب ناپسند و تهمتهای ناموسی به زن و در برخی موارد آزار جنسی زن از سوی شوهر دیده شده است.
مینو جمالوند، مشاور خانواده و روانشناس میگوید: «مردان زنآزار، بیماران روحی و روانی هستند. عقده حقارت، خودکمبینی، ضعف منزلت اجتماعی و توهم قدرت در بسیاری از مردان همسرآزار وجود دارد. برخی از مردان هم مشکلات مختلف اقتصادی و روحی و روانی خود را با آزار همسرانشان تخلیه میکنند.»
این روانشناس معتقد است که مهمترین عامل در رفتارهای آزاردهنده مردان نسبت به زنان، عامل فرهنگی است که هنوز هم در شئون مختلف اجتماعی وجود دارد.
رازهای سربهمهر
بعضی از آزارهای خانگی چنان ناراحتکننده و خصوصی است که جایی مطرح نمیشود. در واقع بسیاری از زنان به خاطر ترس از تشدید رفتارهای خشن، مورد خشونت قرار گرفتن خود را تأیید نمیکنند یا آن را به عنوان بخش طبیعی زندگیشان قبول کردهاند.
زنان واکنشهای متفاوتی در برابر اقدامات خشن همسران خود دارند. آنها اغلب به دلایل مختلف اقتصادی، اجتماعی و از جمله به علت احساس مسئولیت نسبت به فرزندان، امکان مقابله چندانی در برابر رفتارهای خشن همسرانشان ندارند. حتی زنان شاغل که درآمد کافی برای اداره زندگی مستقل دارند، به دلیل مشکلات پس از جدایی، از طلاق خودداری میکنند. بیشتر زنان ترجیح میدهند آزارهای خانگی همسران خود را تحمل کنند و با الزامات تنها زیستن و ناامنی روانی و اجتماعی بعد از جدایی مواجه نشوند. بعضی هم با درددل و شکایت به پدر و مادر و دوستانشان از نظر روانی خود را تخلیه میکنند. اما ممکن است ماجرا به همین جا ختم نشود. وقتی خشونت گسترش پیدا کند، ردپای واقعیتهای دردناک دیگری هم در زندگی پیدا میشود. آنها که مشکلات روانی دارند، ممکن است برای انتقام از همسرشان و «انتقال درد» به کودکان خود صدمه بزنند. تعدادی از زنان هم به عنوان راه آخر به دادگاه مراجعه میکنند و در موارد حادتر ممکن است کار به جنایت و همسرکشی ختم شود.
خانهای که امن نیست
در حال حاضر، بیشترین آمار آسیبهای اجتماعی در سطح کشور مربوط به انواع خشونتهای خانگی است. رئیس سازمان بهزیستی کشور اعلام کرده در میان تماسهای برقرار شده با خط اورژانس اجتماعی، بیشترین تماسها مربوط به انواع خشونتهای خانگی است که ۳۵ درصد از کل تماسها را شامل میشود. این خشونتها شامل همسرآزاری، کودکآزاری و سالمندآزاری است.
روانشناسان معمولاً مراجعه به مشاوران را به عنوان اولین راه در ارتباط با آزارهای خانگی، پیشنهاد میکنند. اما به گفته مینو جمالوند، هرچند در حال حاضر میزان مراجعه به مراکز مشاوره افزایش یافته، اما متأسفانه بیشتر مراجعان خانمها هستند. مردان معمولاً نمیخواهند حرفهای خانوادگی را پیش مشاور مطرح کنند و در نتیجه به این مراکز مراجعه نمیکنند. مراجعه یکطرفه به مشاور هم کمک چندانی نمیکند.
این تنها زنان نیستند که آزار میبینند؛ مردانی هم وجود دارند که مورد خشونت خانگی قرار میگیرند. هرچند نسبت همسرآزاری در میان زنان و مردان یکسان نیست و آزار زنان توسط مردان رواج بیشتری دارد و از نسبتی حدود ۱۰ به یک پیروی میکند، اما شوهرآزاری به خاطر تغییرات اجتماعی، این روزها بیشتر از قبل دیده میشود. جمالوند معتقد است مردانی که به نسبت مردان دیگر ضعف روحی و جسمی بیشتری دارند؛ بیشتر ممکن است مورد این آزارها قرار بگیرند.
شوهرآزاری یعنی رفتاری آزاردهنده از سوی زن نسبت به شوهر که در محیط خانواده اتفاق میافتد و البته ممکن است جنبه روانی، جنسی، اقتصادی و جسمی هم داشته باشد.
به گفته مینو جمالوند؛ در حالی که آزار زنان از سوی مردان بیشتر به عوامل فرهنگی و تاریخی برمیگردد؛ شوهرآزاری پدیدهای جدیدتر است و بیشتر به شکل واکنش زنان در مقابل ناتوانیهای همسرشان دیده میشود: «نباید فراموش کنیم تغییر نقشهای اجتماعی و بیشتر شدن مسئولیتهای اقتصادی زنان هم باعث میشود جایگاه اجتماعی آنها تغییر کند و توقع از آنها بیشتر شود که در نتیجه ممکن است به شوهرآزاری ختم شود.»
در حالی که همسرآزاری مردان در خیلی از مواقع جنبه فیزیکی دارد، زنان بیشتر از نظر روانی شوهرانشان را آزار میدهند. خشونتهای زنان، به روح و روان شوهر آسیب میرساند و او را تحتفشارهای روحی و روانی قرار میدهد. معمولاً این نوع آزردگی، شیوع بیشتری داشته و به صورت غیرمستقیم اثرات مخربی برجای میگذارد. تخریب حیثیت و آبروی شوهر، شکستن حرمت پدر در نزد فرزندان، فحاشی و انتساب صفتهای ناشایست، بیتوجهی به خواست و انتظارات شوهر، تبعیض بین خویشاوندان خود و شوهر، مقایسه همسر با سایر مردان، بزرگنمایی مسائل جزئی، بدبینی و سوءظن از نمونه رفتارهایی است که زنان ممکن است برای آزار شوهرشان در پیش بگیرند.
بعد دیگری از آزار مردان، میتواند در روابط جنسی با شوهر بروز کند. در جامعه ایران که به خاطر آموزههای دینی، یکی از وظایف اساسی زن، ارضای نیاز جنسی شوهر است و در اسلام مسئله تمکین زن از شوهر در هنگام نیاز مرد، از حقوق شوهر محسوب میشود، برخی از زنان با عدم تمکین اقدام به آزار شوهرانشان میکنند.
جمالوند میگوید: زنان به خاطر افسردگی، توقع زیاد یا توهم ممکن است دست به آزار همسرانشان بزنند. گاهی زن در ذهن خود از شوهرش تصویری نادرست میسازد و متناسب با آن تصویر با او رفتار میکند، مثلاً احساس میکند همسرش بین بستگان خود و خویشاوندان او تفاوت میگذارد و برای آنها ارزش بیشتری قائل است و تمام توجه خود را به آنان معطوف کرده؛ براساس این توهم، مقابله به مثل میکند یا ممکن است فکر کند همسرش او را دوست ندارد و درصدد موقعیتی است تا همسر دیگری را انتخاب کند، در این حالتها، زن برای لجاجت، شوهرش را آزار میدهد. مردانی که مورد آزار همسرانشان قرار میگیرند، معمولاً دچار افسردگیهای حاد میشوند و شخصیتی منزوی و منفعل پیدا میکنند.
به منظور بالا نگرفتن اختلافات و صدمه نزدن به نظام خانواده کارشناسان معمولاً حل مشکلات را به صورت ریشهای و مستمر و در طول زمان پیشنهاد میکنند.
رفتارهای خشن زنان با مردان ممکن است در نهایت صورت جنایی پیدا کند و به همسرکشی بینجامد. به همین دلیل است که کارشناسان معمولاً حل مشکلات را به صورت ریشهای و مستمر و در طول زمان پیشنهاد میکنند. به گفته جمالوند، الگوهای غلط در روابط زناشویی و تأثیر سنتهای فرهنگی نادرست که به سوء رفتار همسران ختم میشود، تنها در طول زمان و با خواست طرفین امکانپذیر است، ضمن این که قوانین اجتماعی هم میتواند از افراد آزاردیده حمایت کند و از سوی دیگر، بازدارنده ادامه رفتارهای خشن باشد.