نوجوان و مسئله مدرسه

نوجوان و مسئله مدرسه

چطور می‌توان در درس خواندن موفق شد؟
نمی‌توانم درس‌هایم را حفظ کنم، هر چه می‌خوانم حفظ نمی‌شوم. علت چیست؟
در مورد آینده‌ی تحصیلی خود، بسیار نگران هستم و احساس یأس می‌کنم.
در برخی از موارد که مسائلی را با دست‌اندرکاران مدرسه مطرح می‌کنیم با کم کردن نمره‌ی انضباط مواجه می‌شویم و به خاطر این که به ما شخصیت نمی‌دهند، به آن‌ها اعتماد نداریم. عدم هماهنگی اخلاقی نیز با سایر افراد دارد. چه کنم؟
ای کاش در مدرسه ما به همان اندازه که به تعلیم و آموزش بچه‌ها اهمیت داده می‌شد، به مسائل پرورشی نیز توجه می‌کردند. فقط آموزش که به درد ما نمی‌خورد. ما از نظر اخلاقی هم باید پیشرفت کنیم.
نقش مدرسه
خلاصه‌ی تعدادی از نامه‌های نوجوانان راهنمایی و دبیرستانی را ملاحظه کردید. دانش آموزانی که امیدهای فردای جامعه‌اند، خود امید می‌جویند و آن‌هایی که در دو بُعد تعهد و تخصص اجتماع را باید خودکفا کنند، در هر دو زمینه مشکلاتی دارند. ازآنجایی که کشور ما یکی از جوان‌ترین جوامع دنیاست و در آن بیش از ۲۰ میلیون نوجوان و جوان وجود دارد که بخش عظیمی از این جمعیت کثیر در مدارس راهنمایی و دبیرستان‌ها تحصیل می‌کنند، لذا می‌توان گفت که بهترین موقعیتی که می‌شود با نوجوانان ارتباط منسجم و منظمی برقرار کرد، از طریق دستگاه تعلیم و تربیت است. به‌ویژه این که بهترین سال‌های عمرشان را در مدارس می‌گذرانند. اگر این واقعیت را بپذیریم که غالب خانواده‌ها برنامه‌ای برای تربیت و پرورش فرزندان خود ندارند و به‌طور تصادفی و بی‌نقشه با فرزندان خود برخورد می‌کنند، اهمیت دستگاه تعلیم و تربیت و مدرسه در این دوران آشکار می‌شود.
نگرش نوجوان به مدرسه
نوجوان چه نوع تلقی و برداشتی از مدرسه دارد؟ و احساس او نسبت به این موضوع چیست؟
دوره‌ی نوجوانی، زمانی آغاز می‌شود که نوجوان دوره‌ی دبستان (ابتدایی) را پشت سر گذاشته و دوره‌ی راهنمایی را شروع می‌کند و این به معنای آن است که به مدت پنج الی شش سال، تجربیاتی را در مدرسه به دست آورده است. لذا نگرش آنان به مدرسه، متأثر از تجربیات دوره‌ی ابتدایی می‌باشد و در مقطع راهنمایی، نگرش آنان تا حدودی متعادل می‌شود.
کودک خردسال برای ورود به دبستان، از یک سو دستخوش نگرانی‌ها و اضطراب‌هایی است و از سوی دیگر جدا شدن از والدین و بخصوص فاصله گرفتن از مادر، به‌سختی انجام می‌گیرد. لذا روان شناسان، مفهوم «فطام روانی»(۱) را برای این مرحله به کار می‌برند. به این معنی که کودک از شیر وابستگی عاطفی به خانواده و مادر بریده می‌شود و محیط روانی او که فقط به خانواده وابسته بود، به دو محیط جداگانه، یعنی خانه و مدرسه، گسترش و توسعه می‌یابد. همان گونه که کودک شیرخوار، برای از شیر گرفتن، قدری سختی تحمل می‌کند و مدتی از ترکیب شیر و غذا استفاده می‌کند. ولی نوجوان برای ورود به مدرسه‌ی راهنمایی، نگرانی‌های دیگری دارد که از حیث کمّی و کیفی با نگرانی‌های دوره‌ی قبل متفاوت است. بخشی از نگرانی‌هایی که ذهن نوجوان را به خود مشغول می‌کنند، پرسش‌هایی از این قبیل است؛ مثلاً:
ـ آیا می‌توانم در این مقطع (مدرسه) دوست پیدا کنم؟
ـ آیا دیگران و گروه کلاسی مرا می‌پذیرند؟
ـ آیا در زمینه‌های ورزشی می‌توانم با دیگران رقابت کنم؟
ـ آیا در مسائل درسی می‌توانم موفق شوم؟
ـ و بالاخره آیا رؤیاهای من به وقوع خواهد پیوست؟
لذا همان گونه که مدرسه و دوستان به ارزیابی او می‌پردازند، نوجوان نیز به ارزیابی مدرسه، دست‌اندرکاران و همسالانش دست می‌زند.
پلی روشن و نورانی
آنچه که نوجوان را از خانه به جامعه انتقال می‌دهند، حائز اهمیت فراوان است و چنانچه این مرحله انتقالی با موفقیت طی شود، در آینده‌ی او تأثیر مثبت فراوانی دارد و هرگونه تجربیات نامطلوب در این زمینه در حیات اجتماعی وی تأثیر نامطلوبی به‌جا خواهد گذاشت.
مدرسه به‌منزله‌ی پلی است که نوجوان را با جامعه مربوط می‌کند. مدرسه می‌تواند از نوجوان، فردی مؤثر، فعال و مفید به حال جامعه، تربیت کند. در این صورت ما مرهون مدرسه و نظام تعلیم و تربیت موفقی هستیم که توانسته است در امر پرورش نیروی انسانی به‌موقع و صحیح اقدام نماید. در مواردی نیز، مدرسه از نوجوان، فردی مردم گریز، ناراضی و بدبین تحویل اجتماع داده است و این همان مسئله‌ای است که به‌درستی باید ارزیابی شود و علل ناکامی نظام تعلیم و تربیت را روشن و تبیین نماید.
به این ترتیب دستگاه تربیتی موفق، همچون پلی روشن و نورانی است که نوجوان را به دنیای جدید مرتبط و آشنا می‌کند.
مدارس، علاوه بر جنبه‌ی انتقال دانش و معارف عمومی که بخش عمده‌ای از دروس را شامل می‌شود، وظیفه‌ی مهم دیگری نیز دارند و آن پرورش ذهن است. نوجوانان در حدود ۱۳ سالگی به مرحله‌ی تفکر انتزاعی می‌رسند و این امر آنان را قادر می‌سازد که بتوانند موضوع‌ها و مفاهیم را بدون حضور آن‌ها، تصور نمود و فرمول‌هایی را در مورد آنان به مورد بررسی بگذارند و
این فرصتی است ارزشمند تا بتوانیم ذهن آنان را همپای حافظه‌شان پرورش دهیم. هیچ یک از این دو نباید فدای دیگری شود.
بعضی‌ها معتقدند که دانش هر کس به‌قدر حافظه‌ی اوست و این تا حدود زیادی صحیح است. زیرا بسیاری از معارف را از طریق حافظه و نه از شیوه‌ی استدلال فرا می‌گیریم. لکن اهمیت ذهن عالی و نیرومند که قادر به استدلال، تجرید، استنباط و درک رابطه علت و معلولی باشد، کمتر از حافظه نخواهد بود.
با این همه، پرورش قوه‌ی تفکر انتقادی را از نظر نباید دور داشت. باید نوجوانان را عادت دهیم که به‌گونه‌ای انفعالی با مسائل برخورد ننمایند و ذهن خود را تسلیم محض شنیده‌ها و گفته‌های دیگران نکنند، بلکه دستگاه تعلیم و تربیت ما باید نقاد پرور باشد و انسان‌هایی را تربیت کند که بتوانند افق‌های نوین و جدیدی را در باب معرفت بگشایند و راه‌های تازه‌ای را در علوم، فرا راه دیگران ترسیم نمایند. این کار به سهولت امکان پذیر خواهد بود. در ادبیات از نوجوانان باید بخواهیم، راه‌های مختلف احتمالی به پایان رسیدن یک داستان و یک واقعه را بررسی نمایند. در بررسی تاریخ نیز، نوجوانان می‌توانند شخصیت‌های حادثه آفرین و مهم را ارزیابی کنند. حتی وقتی آن‌ها کتاب‌هایی را از کتابخانه برای مطالعه دریافت می‌کنند، می‌توان از آن‌ها خواست تا نظارت خود را در زمینه‌ی درستی یا نادرستی عمل قهرمانان داستان بیان نمایند.
شیوه‌ی نقادانه بیش از هر چیز نیازمند یک جرئت و شهامت ذهنی است و این که انسان خود را از حصارهای همیشگی باورها و پنداشت​ها، خارج کند و در افق وسیع‌تری به مسئله بنگرد که این مهم، نیاز به ارائه طریق معلمان و دبیران دارد و تا این راه ـ که ناهموار به نظر می‌رسد ـ هموار شود.
پی نوشت ها:
۱-این اصطلاح را «موریس دبس» در کتاب «مراحل تربیت» ترجمه‌ی دکتر کاردان به کار برده است.

نویسنده: محمد رضا شرفی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا