از سرخ و سیاه این حکایت

از سرخ و سیاه این حکایت

در این نوشته که خوانش چند حکایت تاریخی است، تلاش داریم زشتی‌ها و زیبایی‌های برخی از نگرش‌های سطحی و عوامانه یا متعالی و خردمندانه درباره قیام الهی امام حسین(ع) را ترسیم کنیم و قضاوت نهایی را به عهده خوانندگان موشکاف و نکته‌سنج بگذاریم:

با اشک، روضه عطش می‌خواند

قصه وفاداری حضرت ابوالفضایل عباس‌بن‌علی(ع) به‌ویژه تحمل تشنگی در برابر دریا و همدردی با کودکان لب‌تشنه خیمه حسینی، نه‌تنها حصار تاریخ را درنوردیده بلکه دل‌های شیفتگان را خانه عشق و اندوه خود ساخته است. چه‌ بسیار کسانی که به یاد لب‌های تشنه عاشورایی هیچ‌گاه یک دل سیر، آب ننوشیده‌اند و همواره با اشک، روضه عطش خوانده‌اند؛ مرحوم مقدس اردبیلی از زمره آن شیفتگان است.

نقل کرده‌اند که مرحوم مقدس اردبیلی سال‌ها در نجف زیست اما هیچ‌گاه از آب فرات ننوشید. آن‌هنگام که در بستر ارتحال افتاد، برخی مجتهدان و عالمان هم‌عصرش از او اجازه خواستند تا قدری آب فرات در کام او بریزند. وی در جواب سکوت کرد. قدری آب فرات در ظرفی ریخته، برایش آوردند و با اندکی تربت کربلا آمیختند. چون چشم او به آب افتاد گریست. آن‌قدر گریه کرد که بی‌تاب شد و نتوانست آب را بنوشد و به حالت گریه و عطش از دنیا رفت. آری، این است معنای عشق و محبت واقعی به صاحب قیام عاشورا و راز همراهی با او. ۱

خطاهای تاریخی انباشته در ذهن

دکتر سید جعفر شهیدی(ره) در کتاب گران‌سنگ زندگانی علی‌بن‌الحسین، از وضعیت تحصیل خود و هم‌سالانش یاد می‌کند که در نوع خود شنیدنی و عبرت‌انگیز است.

مرحوم شهیدی می‌نویسد «ما بچه‌مکتبی‌ها ـ از ۵ تا ۱۸ ‌ساله ـ زیر سقفی جمع می‌شدیم و روز می‌گذراندیم. ضمن خواندن سوره‌هایی از قرآن و کتاب‌هایی از قبیل گرگ و روباه، عاق‌والدین، مکتب رفتن امام حسن و امام حسین(ع)، جنگ علی‌(ع) با جنیان، اصول دین و مذهب را هم تعلیم می‌گرفتیم. امامان خود را هم می‌بایست می‌شناختیم، اما این درس‌ها را چگونه و در چه حدی فرامی‌گرفتیم؟ داستانی است جالب… پس از پایان بحث خداشناسی نوبت به پیغمبر و امامان می‌رسید:

ـ امام اول؟ مرتضی علی(ع)

ـ امام دوم؟ امام حسن(ع)

ـ امام سوم؟ امام حسین(ع)

ـ امام چهارم؟ امام زین‌العابدین بیمار!

مثل این‌که گفتن کلمه «بیمار» پس از نام امام چهارم(ع) واجب بود و من چون کلمه «بیمار» را می‌گفتم به‌قاعده تداعی معانی ذهنم متوجه حالتی خاص می‌شد.

داستان از این قرار بود که من در دوران کودکی و حتی نوجوانی، قسمتی از سال را بیمار و در بستر افتاده بودم و کاسه جوشانده و دواهای حکیم‌های آن روز از کنارم جداناشدنی؛ بنابراین هنگام برشمردن نام امامان چون به نام امام‌ زین‌العابدین می‌رسیدم در ذهن محدودم قیافه‌ای غم‌زده و پژمرده مجسم می‌شد که از شدت درد می‌نالد و از سوز تب می‌گدازد و پی‌در‌پی قدح‌های پرسیاوشان و جوشانده گزانگبین را سر می‌کشد!

کم‌کم بزرگ‌تر شدم و به مجلس‌های سوگواری راه یافتم… هنگامی‌که گوینده یا نوحه‌خوان گریز به صحرای کربلا می‌زد و نام امام زین‌العابدین بیمار به میان می‌آمد، همان‌ صحنه‌ها را در نظر مجسم می‌کردم.

این تصویری بود از امام زین‌العابدین که تعلیمات مکتب‌خانه و تلقینات نوحه‌خوانان در ذهن من گذاشته بود. اندک‌اندک بزرگ‌تر شدم و با کتاب‌های تاریخ و تذکره آشنا شدم و بعد متن‌های قدیم و جدید عربی و سرانجام خواندن اسناد دست‌اول…

در این سال‌ها بود که دانستم آنچه ازین‌گونه درس‌‌ها در کودکی به ذهن ما سپرده‌اند و حکم «النقش فی‌ الحجر» را یافته، با چه زحمتی باید زدوده شود و از کجا که چنین فرصتی برای همه هم‌سالان من دست داده باشد؟!»۲

گفتنی است، مرحوم شهیدی پس از آشنایی عمیق با کتب ارزشمندی چون صحیفه سجادیه و دقت در معانی بلند دعای ابوحمزه، خود را در برابر چراغی روشن در این دنیای تاریک و بی‌معرفتی نسبت به ائمه هدی به‌ویژه امام علی‌بن‌الحسین می‌بیند و دست به قلم می‌شود و کتابی می‌نویسد با همین عنوان؛ چراغ روشن در دنیای تاریک.

این محقق و پژوهشگر در زمینه تاریخ اسلام در پایان این مقدمه، سخنی بیان می‌کند که بسیار قابل‌تأمل است:

«آموزشی با چنان اسلوب، ممکن است اثری نامطلوب در ذهن شنونده‌ای چون من پدید آورد و دیگر مجالی برای وی فراهم نشود تا خطاهای انباشته در ذهن خویش را تصحیح کند.»

تمام آنچه نوشتیم و از قول مرحوم شهیدی نقل کردیم، فی‌الواقع زمینه‌ساز چند نکته و تأمل مهم درباره زندگی امروز و نوع نگرش ما نسبت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و عزاداری درباره آن‌هاست ازجمله این‌که:

ـ آیا از آن نوع نگرش که شصت سال پیش وجود داشت، اثری باقی مانده یا هنوز هم…؟!

ـ افسوس مرحوم شهیدی بر عدم شناخت ما نسبت به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و خلاصه کردن یاد آن‌ها در هنگام عزاداری‌هاست دریغا که هنوز هم پس از سال‌ها هشدار و اعتراض بزرگانی مثل ایشان هنوز هم وجه غالب، همان نگاه عاطفی و ذلیل‌آمیز است هرچند در کنار آن، دیدگاه‌ها و نگرش‌های قوی و ارزشمند هم نمود یافته است.

ـ و…

هر دو مداحی است، اما این کجا و آن کجا؟!

در ماجرایی که از مرحوم شهیدی نقل کردیم، به حک شدن برخی باورهای قدیمی و غلط در اذهان اشاره‌ای شد. یاد ماجرای یکی از دوستانمان افتادیم که یک‌باره مداحی و نوحه‌خوانی رسمی را بوسید و گذاشت کنار. بد نیست ماجرای او را هم از زبان خودش ذکر کنیم:

از کودکی مداحی می‌کردم و همواره تشویق می‌شدم. یادم نمی‌رود اولین بار چند بیت در پایان مجلس قرائت قرآن مداحی کردم. استاد جلسه کلی تشویقم کرد و هدیه‌ای به من داد و… بعدها این تشویق‌ها و طیب‌الله‌ها روزافزون شد و کاروبار مداحی‌ام حسابی رونق یافت.

تعدد مجالس و دلگرمی به تشویق‌ها باعث شده بود تمام تلاش و همتم به اجرای خوب خلاصه شود و البته برای نوآوری و راضی نگه‌داشتن مخاطبان به سلیقه مخاطبان و اجرای دیگر مداحان توجه خاصی داشتم، اما یک ماجرای خیلی ساده، باعث شد من به خود آیم و از مداحی، مفهومی جدید پیدا کنم.

یک‌بار در مجلسی مشغول خواندن بودم و مجلس هم حسابی گرفته بود و احساس می‌کردم درودیوار اشک می‌ریزد… ناگهان متوجه شدم یکی از روحانیون حاضر در مجلس از کنار منبر به حالت اعتراض برخاست و از مجلس بیرون رفت.

خیلی تعجب کردم و بقیه مداحی را خیلی سردرگم و پریشان اجرا کردم. پس از چندی ـ به هر ترتیب ـ آن روحانی معترض را پیدا کردم و دلیل خروج ناگهانی او از مجلس را جویا شدم. آن روحانی که خدا خیرش بدهد، فقط با چند سؤال کوتاه مرا به خود آورد:

ـ آنچه خواندی در کتاب‌ها دیده‌ای؟

ـ می‌دانی برای که و برای چه می‌خوانی؟

ـ می‌توانستی نسبت به آنچه گفتی پاسخگو باشی و از آن دفاع کنی؟

گفتم: والله من شنیده‌ام، ندیده‌ام اکثراً هم از آقایان وعاظ و بعضاً از دوستان مداح شنیده‌ام…

بعد از این گفت‌وگو تصمیم گرفتم به‌جای آن شیوه مداحی طوطی‌وار تقلیدی و بدون اندیشه، قبل از مداحی، کلی مطالعه کنم؛ بنابراین دنبال موضوعاتی می‌گشتم که قبلاً می‌خواندم اما هر چه بیشتر می‌گشتم کم‌تر می‌یافتم!

بقیه این ماجرا را خودتان می‌توانید حدس بزنید! کم‌کم مجالسم کم شد. سردرگم ماندم به فکر دفاع از وجهه مداحی‌ام باشم یا دنبال دفاع از حق؟! به‌هرحال کار به جایی رسید که مداحی رسمی را کنار گذاشتم و اکنون فقط در جاهای خاص با آمادگی خاص و طبق شرایط خاص، به مدیحه‌خوانی اهل‌بیت می‌پردازم و بر این باورم در بسیاری از موارد این نخواندن‌های امروز من ثوابش بسیار بیشتر از خواندن‌های آن روزها خواهد بود!

نکته‌ای که باید به آن اعتراف داشته باشم این است که بعد از آن‌همه وسواس و جست‌وجوی حقیقت در لابه‌لای مقاتل مستند، هنوز هم گاه در مداحی به خطا می‌افتم و ناخودآگاه به تکرار همان چیزهایی می‌پردازم که سال‌ها آن‌ها را بی‌تأمل و اندیشه می‌گفتم! راست گفته‌‌اند که العلم فی‌الصغر کالنقش فی‌الحجر!

محسن جعفری

پی‌نوشت‌ها

۱. خصائص العباسیه، ص ۲۳۰، نقل به مضمون.

۲. زندگانی علی‌بن‌الحسین، سید جعفر شهیدی. این متن، و دیگر متن‌هایی که در این «گیومه» می‌آید، با تلخیص و حذف برخی از نکات که ارتباطی با موضوع این نوشته نداشت، ارائه می‌شود.

مجله آشنا، شماره ۲۱۹، صفحات  ۵۱-۵۳

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید