آیین هندو در اثر تراکم معارف دینى میراث هندى پدید آمد، و از این راه در طول هزاران سال شکل گرفت؛ به گونهاى که توانست هویت ملى جامعه هندى را عینیت بخشد. در حالى که آیین بودا در نتیجه تلاش یک فرد خاص، در چهارچوب عدم پذیرش و معارضه صریح و آشکار نسبت به عملکرد آیین هندو پدید آمد. به دیگر سخن، اقدام او یک حرکت اصلاح اجتماعى و برخاسته از مبانى روحانى و متافیزیکى و سیاسى بود و نظام طبقاتى را که امتیازات آشکارى را براى دوطبقه حاکم یعنى برهمنان و کشاتریاها فراهم آورده بود، رد مىکرد. از اینرو، این آیین بر آن دستهاز قشرهاى اجتماعى که جایگاه پایینترى دارند تکیه دارد، و بر لزوم کاهش سلطه نامحدود برهمنان ـ اگر نابودکردن آن ممکن نبود ـ تأکید مىکند.
بودیسم قدیم تناسخ (حلول روح در جسم دیگر بعد از مرگ) و حیات دیگر را باور دارد و مبانىمعنوى آن بر وجود کارما (کردار) و سرنوشتى که انسان در مقابل آن تسلیم است، مبتنى است ؛ اما با وجود این، تأکید مىکند که مراسم پیچیده دینى ـ آنگونه که قوانین تعیین مىکند ـ روند و تعداد تولدها را متوقف نمىکند. بلکه آنچه بر آنها اثر مىگذارد، فروتنى در برابر فضائلى است که در نتیجه مسؤولیت فردى به دست مىآید.
بنابر این، مکتب بودا براى نابودى کامل امتیازات اجتماعى، حسب و نسب و نیز وراثت طبقاتى، که از پایههاى جامعه برهمایى است، لذا بودائیسم مىکوشد و از این رو، بدون هیچ تبعیضى، از همه کسانى که خواستار نابودى سلطه برهمنان هستند، استقبال مىکند. و بر این اساس، آیین بودا در واقع به یک «انقلاب اجتماعى» متحول مىشود.آیین بودا در تعالیم روحانى خود ـ بنابر آنچه در دایره المعارف «تاریخ الحضارات العام» آمده است ـ بر اصل جنگ و درگیرى بین خیر و شر تکیه دارد؛ و محبت ورزى و احسان به همه مخلوقات، و نیز فروتنى و بىاعتنایى به خویشتن را چونان دارویى براى بیمارى، تناسخ مىداند. علاوه بر آن،نظریه «فدا» را نیز مىپذیرد ؛ زیرا بدون یک رهایى بخش، همه افراد، گرفتار نتایج کردههایشانهستند. این رهایى بخش در دوره کنونى هستى «بوداشاکیامونى» است و به دنبال آن «بودامیتریا» مىآید که سَروَر دوره آینده خواهد بود و آمدنش قبل از زوال جهان خواهد بود. بستانى در دایرهالمعارف خویش به این مطلب اشاره مىکند که؛ مذهب بودا- که عموما در گرایش و جهتگیرى نسبت به معبودهاى برهمایى مورد قبول واقع شده است – معبودها را در مرتبه و درجه پایینترى از بودائیان و همچنین کاهنان محترم قرار مىدهد و به این ترتیب مردم را بالاتر و بلند مرتبهتر ازمعبودها مىشمارد. بستانى در ادامه مىگوید: «بودا تجسم یک موجود برتر نیست، بلکه او یک کامل بالذات است. در «ودا» نیز آمده است که قداست، تقوا، تأمل و حکمت، مقدسترین معبودات هستند؛ و فضیلت هندیان به سبب انکار خویش، سرکوب شهوات، غلبه بر اراده و مهربانى و دلسوزى بر همه موجودات و ریشهکن کردن گناه است و بعد از این مراحل، معرفتى بىپایان براى انسان حاصل میشود. بودا در اصل یک مکتب ساده، ادبى و عقلى بود که با اسطوره (میثالوجى) و فلسفه و انجام مراسمها و حرفه کاهنان مخالفت مىکرد، و در بالاترین درجه از نیکویى، شفقت و انعطاف پذیرى قرار داشت؛ بودا با آسان کردن راه نجات، براى همه و نیز اعلان اینکه نائل شدن به بودا، با پاک سیرتى ممکن مىگردد، همه مردم را به ورود در این آیین دعوت مىکرد، بدون اینکه بین آنها از جهت حالت و مقام و منزلتشان فرق بگذارد ؛ اما بودا به صورت آشکار از تصنیف نمودن مردم به طبقات متفاوت ، نهى نکرده است و بر پذیرفتن آن اصل نیز پافشارى نمىکند.
آیین بودیسم یکى از شاخه هاى کیش هندوست که در هندوستان و حدود دو قرن بعد از مرگ بودا به همت فرمان روایى به نام «آشوکا» رشد و گسترش یافت و بعدها از سرزمین اصلى کوچ و در خارج از مرزهاى هند، به خصوص در آسیاى جنوب شرقى، چین و ژاپن، پیروان فراوانى براى خود دست و پا کرد. برخى از مستشرقان از آیین بودا تعبیر به «فلسفه» مى کنند و برخى نیز نام «دین» بر آن مى نهند. جان بى. ناس در این مورد مى گوید: این مسئله که آیا فلسفه ى بودیسم را مى توان در واقع دین و مذهب نامید یا نه، مورد بحث و نظر است. البته از لحاظ عقاید او را در باب جهان هستى و روش هاى پیچ در پیچ مى توان آن را به عنوان دین تعریف کرد… ولى اگر به دیده ى تحقیق بنگریم، شاید بهتر باشد که بودیسم را یک «مکتب اخلاقى» بدانیم تا یک مکتب فلسفى؛ چرا که بودا به هیچ وجه وارد بحث هاى متافیزیک و فلسفى نمى شود و مى کوشد مسائل فلسفى را هم با تمثیل بیان کند و بحث درباره ى خدا و روح را بى فایده مى انگارد و به دادن چند تذکر اخلاقى در این باره بسنده مى کند.
از دیدگاه علماى ادیان ابراهیمى نیز نمى توان آیین بودا را «دین» نامید؛ زیرا این آیین، مبدأ اعلى و وجود امور ماوراء الطبیعى و غیرمادى را برنمى تابد و ماده را تنها موجود ازلى و ابدى مى شمارد که خالقى نداشته است. به تعبیر دیگر، مفهوم ذهنى بودا از دین، مفهومى کاملا اخلاقى است. او در همه چیز به رفتار و سلوک توجه دارد و به مراسم آیینى یا پرستش ما بعدالطبیعه یا خداشناسى… » بى اعتناست. آیین بودا را باید نهضتى اصلاحى در آیین هندو شمرد که سعى مى کرد برخى از عقاید و اعمال افراطى و خشن آیین هندو را تعدیل کند. این آیین «راه نجات را در روش اعتدال و میانه روى و عقل سلیم قرار داده و ریاضت هاى افراطى را خلاف مصلحت عقلانى» مى دانست. بودیسم با جامعه ى طبقاتى (کاست) که آیین هندو مبلغ و محافظ آن بود مخالفت می ورزید و به همین دلیل «هر کس که در صف پیروان بودا درمى آمد از تنگناى رسم و رعایت اصول طبقاتى (کاست) آزاد مى شد. » هر چند خودش دچار خرافات و ریاضت هاى افراطى اى بود که داعیه ى مخالفت با آنها را داشت. اساس آیین بودیسم بر این اصل واقع شده که عالم سراسر رنج و بدبختى است و انسان براى رهایى از این رنج باید تلاش کند.
بوداییان همواره از روشهای درون پویی برای یافتن بینش نسبت به کارکردهای بنیادین روان آدمی و فرایندهای علّی جهان بهره میگیرند.
آثار نوشتاری بوداگرایی بسیارند و بخش ارزندهای از ادبیات دینی جهان به شمار میروند.
رهبر این آیین، بودا (Buddha) به معنای بیدار، گوتاما ساکیا مونی (Gautama sakya-muni) بنیانگذار مکتب اصلاحی بودیسم است. وی در شمال هندوستان در حدود ۵۶۳ ق- م یعنی حدود دو هزار و پانصد سال پیش به دنیا آمد و در آغاز سیدارتا ((SIDDHARTNA یعنی کامیاب نامیده می شد. وی در ۲۹ سالگی در اثر یک انقلاب روحی از کاخ و تنعمات آن گریخت و تحت ارشاد فردی به نام آلاراء (Alara) زندگی راهبان را برگزید و پس از شش سال ریاضت های سخت و سنگین در جنگل سرانجام هنگامی که از وصول به حقیقت از طریق ریاضت نومید شد، ریاضت را کنار گذاشت و به تأمل و تفکر و مراقبت معنوی روی آورد، این مراقبت شش سال طول کشید و پس از آن با هفت هفته توقف زیر درختی (انجیر) که بعداً درخت بیداری نامیده شد با مارا (Mara) یعنی شیطان ویرانگر مبارزه کرد و به حقیقت دست یافت و بودای دوره کنونی شد. آنچه وی کشف کرد یک قانون ساده طبیعی بود و آن این که بر جهان قانون پاداش و کیفر حکمفرماست از نیکی، نیکی، و از بدی، بدی زاییده می شود پس از کشف این قانون، منکر قربانی و دعا و زاری و پرستش خدایان و تأثیر اعمال در سرنوشت انسان شد خدایان را انکار کرد و به قانون ازلی بودن جهان ایمان آورد کتاب مقدس (ودا) را که دعوت به قربانی و دعا و غیره کرده و همه انسانها را بر حسب اصل آفرینش متفاوت ذکر کرده را نیز مورد انکار و انتقاد قرار داد. و رفته رفته در تمام نقاط کشور به موعظه و تعلیم پرداخت و از طبقات مختلف به ویژه از صنف امراء (کشتریا)ها که خود منتسب به همان طبقه بود پیروان بسیاری گرد او جمع شدند.
در شالودههای اعتقادی ادیانی که از بنمایه های الهی تهی هستند افکار و عقایدی به چشم میخورند که از برجستگی ویژهای نزد پیروان خود برخوردارند. در این میان سرزمین هند با داشتن آیینها و رسومات خرافی و اعتقادی همچون بودیسم، یکی از جوامعی است که نقد و بررسی افکار و اعتقادات آنها ضروری به نظر میرسد; چرا که در پی موضوع عرفان های نوظهور افکار بودایی با اسم های عجیب و غریب و البته فریبنده به درو ن کشور ما هم رسوخ کرده است.
خاستگاه اندیشههای بودا
پیرامون سه هزار سال پیش، شاخههایی از آریاییان ایران، از بقیه جدا شده و به سرزمین هند کوچیدند. پیش از ورود آنها به شبه جزیره هند، تیره دیگری در آنجا نشیمن داشت که به نام دراویدی معروف است. آریاییها پیرامون ???? سال پیش یعنی به هنگام زایش بودا در بیشتر سامانهای شمالی هند جایگزین شده و بر آن نواحی چیره گشتهبودند. جامعه هندوستان در زمان بودا به چهار رده (کاست) بخش میشد: برهمنها (روحانیان) ، کشتریا (شهریاران و جنگاوران)، وایسیا (کشاورزان و بازرگانان) و سودرا (خدمتکاران برده). سیذارتا گوتاما بودا اسمآ به رده کشتریا تعلق داشت ولی اعلام داشت که از دید او همه مردم برابر و پاکزادند.
عوامل پیدایش بودیسم
اما این که چه عواملی زمینه ساز شکل گیری مکتبی به نام بودیسم شد، مختلف است که برخی از آنها را بر می شمریم.
بی شک از زمان استقرار حکومت آریاییها در هند پیشرفتهای زیادی در زمینه های مختلف همچون صنعت و تجارت و ثروت پدید آمده بود و از ثروت فراغت حاصل شده بود لذا:
۱. برخی معتقدند که احتمالاًًً ثروت هند بود که لذت طلبی و ماده گرایی قرن هفتم و هشتم ق- م را بوجود آورده بود و دین در ثروت و غنا نمی بالید. به همین خاطر در هند و روزگار بودا زوال معنوی دین، شکاکیت در اخلاق و هرج و مرج اخلاقی را بوجود آورده بود آیین «بودا» و «جین» واکنش های دینی بودند که رویاروی عقاید لذت جوی یک طبقه آزاد شده و فراغ بال دنیا دوست، ایستاده بودند و این یکی از عوامل شکل گیری است.
۲. از خود اوپانیشادها پیداست که در همان زمان هم شکاک هایی بودند که فرزانگانی برهمنان را به ریشخند می گرفتند. فلسفه انقلابی «چاروا» که به عصر وداها و اوپانیشادها پایان داد چنبره برهمنان را بر ذهن هند سست کرد و جامعه هندی را در خلئی گذاشت که تقریباً رشد دین نوی را ناگزیر کرد.
۳. کشاکش دو طبقه جنگجویان و براهمه عامل شکل گیری یک دین را تقویت نمود.
۴. بودیسم چون یک جنبش فکری برای خلاصی از آلام روح است و در راه استقلال فکر و عمل و رهایی از ربقه تعالیم برهمنان قدم برداشته و همهافراد و اصناف خلایق را بدون رعایت یک صنف (Caste) دعوت به مبادی عالیه خود کرده است. و این روش بوویسم در دعوت مردم با توجه به وضعیت فکری حاکم به جامعه عامل دیگر شکل گیری این مکتب به شمار آمده است.
۵. شارع و بانی مذاهب بودیزم همانند مهاویرا فلسفه برهمنان را قابل قبول ندانست و مبادی ایشان را انکار کرد و خلاصی و نجات روح را که فقط به وسیله کتاب وداها می دانستند منکر شد و مناسک و رسومی که آنان از کتب وداها بجا می آوردند بیهوده و لغو دانست و ادعای ایشان را در راه فلاح و رستگاری که فقط حق انحصاری آن طایفه است را بکلی باطل شمرد. و خود مکتبی را پی ریزی کرد.
۶. از آنجا که براهمه نظام طبقاتی را وضع کرده خود را به امتیازات گوناگونی مخصوص گردانیده بودند، بودا برای مبارزه با طبقات براهمه که مردم را به ۴ گروه تقسیم می کردند (روحانیان، جنگجویان، تجار و کشاورزان و کارگران) برخاست و این دین و آیین را پایه گذاری کرد.
اما این که چگونه این آیین در هند بدون کمترین مشکلی رشد یافت علل مختلفی دارد که برخی گفته اند اضطراب و حیرت مردم در پذیرش هر گونه مذهب و فکری که به نظر هر کس خطور می کرد از جمله عوامل پذیرش دین جدید است مضافاً به اینکه روحیه تجدید دینی مردم هند هم در پذیرش بودیسم و… احتمالی است که برخی ذکر کرده اند.
البته نقش پادشاهان هند و سایر ممالک که رنگ و بویی از این مسلک در آنها دیده می شود نباید مورد غفلت واقع بشود به همین خاطر افکار بودایی به وسیله پادشاهان کشورها با گرویدن آنان به آیین بودایی از عوامل دیگر انتشار این آیین است.
عامل دیگر تسامح و تخفیفی است که برای اتباع بودا در عمل به عهود دهگانه برشمرده اند و آن را از جمله عوامل انتشار این مسلک بازگو کرده اند.
اما بعد ازینکه مؤسس این آیین در سال ۴۸۳ ق ـ م (به سن هشتاد سالگی) بدرود حیات گفت آیین بودا رفته رفته دچار اختلاف درونی شد که به سه گروه زیر تقسیم گردید:
۱. مهایانا ( چرخ بزرگ) آیین شمالی که در چین رواج دارد
۲. هینایانا (چرخ کوچک) آیین جنوبی که در سری لانکا و کشورهای جنوب شرق آسیا مشاهده می شود.
۳. وَجْرَیانا (چرخ الماس) که این فرقه در تبت وجود دارد و به لامائیسم نیز خوانده می شود و موسس آن شخصی به نام دالائی لاما (رئیس دریا) می باشد.
آیین های همسایه بودا
مراد از همسایه در آیین این است که دو یا سه تا یا چند تا دین یا آیین همعصر بوده و در یک سرزمین یا سرزمینهای همجوار برای خود پیروانی داشته باشند. دین بودا که در کشور هند به وجود آمد و سپس به کشورهای دیگر منتقل گردید، می تواند همسایه آیین های زیر محسوب گردد:
۱. آیین ودایی: دین ودایی یا همان آیین آریاییهای قدیم، مبتنی بر پرستش قوا و مظاهر طبیعت بوده است. این دین از این جهت به این نام معروف شده است که تنها اثر باقی مانده از آن روزگاران کتب مقدس (ودا) است.
۲. آیین برهمایی (برهمنیزم):
پس از آمیزش (در هزاره اول قبل از میلاد) آریاییها با دراویدیها و غلبه آنان بر بومیان کم کم قوم آریائی به صورت نژاد برتر و غالب خودنمایی کرد. و بدین وسیله دین برهمایی از درون دین ودایی شکل گرفت که به عنوان یکی از همسایگان آیین بودا محسوب میشود.
۳. آیین هندوئیزم: یکی از همسایگان دین بودا ، هندوئیزم میباشد که از قرن ششم قبل از میلاد به بعد هنگامی که افکار بدبینی نسبت به آن در میان مردم هند رواج یافت و خصوصاً وقتی که این افکار بدبینانه به صورت ادیان جین و بودایی شکل گرفت، پس از تحولاتی از قرن پنجم پیش از میلاد تا قرن پنجم بعد از میلاد به صورت دین هندوئیسم جدید برای خود یک سلسله اصول و قوانینی وضع کرده است.
۴. یکی دیگر از همسایگان دین بودا، دین جین میباشد این آیین که همانند آیین بودا به انگیزه اصلاحات آیین هندو به وجود آمد، همچنان در کنار آیین هندو، در هندوستان خود را حفظ کرده است بر خلاف آیین بودا که به علت تضاد بیشتر آن با آیین هندو، نتوانست در هندوستان دوام بیاورد.
۵. یکی دیگر از آیینهای همسایه دین بودا آیین سیک است میباشد. مؤسس این دین (بابانانک) است که از طبقه جنگجویان کشتریه ولی در سال ۱۴۶۹ م در روستایی در حوالی لاهور متولّد شد.
در خاور دور سه دین بومی که جزء همسایگان دین بودا محسوب میشوند به قرار ذیل میباشد.
۱. دین کنفوسیوس که نامش به زبان چینی (کونگ ـ فو ـ تسو) است و در اروپا به کنفوسیوس معروف است و امروزه در چین یکی از همسایگان دین بوداست.
۲. آیین تائویی: تائویسم که در حقیقت یک نوع مکتب فلسفی است منسوب به حکیم چینی به نام (لائو ـ تسه) است و از آیینهای همسایه دین بودا در چین است.
۳. آیین شینتو: دین شینتو مجموعهای است از عقاید باستانی مردم ژاپن و سنّتهای کهن که ریشه در آنیمیسم دارد، تا قرن ششم ق.م از این دین نامی در میان نبوده امّا پس از نفوذ دین بودا در ژاپن برای مقابله با دین بودایی، دین شینتویی شکل گرفت. لذا یکی از آئین همسایه دین بودا در حال حاضر در کشور ژاپن در حال حیات میباشد و پیروانی دارد و در برخی مسایل با آیین بودا اختلاف عقیده دارند.
سرگذشت بودا
بودا (Buddha) به معناى بیدار لقب گوتاماشاکیامونى (Gautamamuni -Sakya) بنیانگذار مکتب اصلاحى بودیسم است. به عقیده بوداییان وى که فرزند پادشاه شهر کاپیلاوستو (vastu-Kapila) در شمال هندوستان بود، در حدود سال ۵۶۳ ق.م. به دنیا آمد و در آغاز سیدارتا (Siddhartha) یعنى کامیاب نامیده مى شد.
بررسی ابعاد مختلف زندگی بودا که آیین بودیسم را بنیان گذاشت و پیروان فراوانی به دور خود گرد آورد و بعد ها مردمان بسیاری آیین وی را دین رسمی خود قرار دادند، مستلزم اطلاع یافتن از اوضاع جغرافیایی، سیاسی، دینی و فرهنگی منطقه ای است که وی در آنجا چشم به جهان گشود، بزرگ شد، آیین خود را تبلیغ کرد و همان جا وفات یافت. لکن بررسی ها نشان می دهد که گزارش های تاریخی در این زمینه بسیار ناچیز و آمیخته با افسانه است و به قدری با داستان های شیرین اسطوره ای اختلاط یافته که پیدا کردن حقیقت و جدا نمودن سره از ناسره تقریبا محال می نماید و فهمیدن این که چه چیز واقع شده و چه چیز توسط افسانه سرایان جعل گشته، مستلزم تحقیقاتی مشقت بار می باشد و مسلماً نتیجه چنین تحقیقاتی تنها این خواهد بود که در گذشته دور شخصی در هند پدید آمده سعی در اصلاح آیین هندو داشته و بعد ها نیز پیروان بسیاری پیدا کرده و جز این چند نکته هر چه گفته شده افسانه هایی بیش نیستند.با توجه به نکته فوق ما در این مقاله تنها می توانیم به بازگویی افسانه ها و اسطوره هایی که درباره زندگی بودا گفته شده بپردازیم و قضاوت را بر عهده خواننده بگذاریم.
شبه قاره هند که امروز شامل کشورهای «هند، پاکستان، بنگلادش و… » می شود سرزمین پهناوری است که در جنوب آسیا قرار گرفته و از سه سمت جنوب، جنوب غربی و جنوب شرقی توسط اقیانوس هند، احاطه گشته است. این سرزمین از سمت شمال شرقی و شمال توسط کوههای هیمالیا و از سمت شمال غربی توسط کوه های هندوکش و سلیمان از فلات های تبت، پامیر و ایران جدا شده است.
اولین تمدن بزرگی که در شبه قاره هند شناخته شده, تمدن «ایندوس» است که در دره سند (پاکستان امروزی) به وجود آمد. این تمدن از ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد آغاز و تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد که در اثر هجوم اقوام آریایی از بین رفت، ادامه داشته است. آریایی های مهاجم تنها بعد از گذشت نزدیک به هزار سال از هجومشان به هند و از بین بردن تمدن ایندوس، توانستند تمدنی جدید در این سرزمین بنا نهند. یعنی حدود شش قرن قبل از میلاد کشورها و راجه نشین های کوچکی در شمال هند به وجود آمدند که نژاد آریایی داشتند و آیین هندو دین رسمی آنان به شمار می آمد. در این منطقه یعنی دامنه های جنوبی رشته کوههای هیمالیا نزدیک منطقه ای که اکنون میان نپال و هند می باشد کشور کوچکی وجود داشت که ساکنان آن را «ساکیا» می نامیدند و پایتخت آن شهری به نام «کاپیلا واستو» (Kapilavaastu) بود که در برخی منابع آن را «کپله وَتو» تلفظ کرده اند.
در جنوب این پادشاهی کشور «کسالا» قرار داشت و در آن سوی کسالا در ایالت بیهار هندوستان امروز و منطقه راجگیر کشور «ماکادا» واقع شده بود. در سمت شرق نیز سرزمین «کلیا» قرار داشت.
نام حاکم و پادشاه شهر کاپیلا واستو، «سودُدَنه» بود و همسرش به نام «مهامایا» نیز دختر پادشاه سرزمین «کلیا» بود که گویا با همدیگر علاوه بر رابطه سببی، رابطه نسبی نیز داشتند.
به هر صورت، این پادشاه از همسرش «مهامایا» در سال ۵۶۳ قبل از میلاد صاحب پسری شد که نامش را «سیدارتا» گذاشتند.
بر اساس یک داستان بودایى، او به صورت یک فیل سفید پایین آمد، در حالى که ریسمانى با پنج رنگ مانند شعاع نور به آن متصل بود. هنگامى که از پهلوى راست مادرش زاده شد حوادث شگفتانگیز و عظیمى به وقوع پیوست و در همان حال رسالت خویش را اعلان کرد. این داستان، ماجراى متولد شدن او زیر درخت «مالبیبى» را آورده است. در انجیل بودا آمده است: «نور او منتشر گردید و عالم را پر کرد. چشمان نابینایان باز شد و عظمت فرود آمده از بالا را مشاهده کردند. لکنت زبان لالها برطرف شد و گوش کرها شنیدن را آغاز کرد.»
از جمله، خیال بافىهاى هندیان درباره تولد بودا این است که وقتى برهمنان او را در دست گرفتند، وى فوراً برخاست و سخن گفت. آنها درباره مادرش در هنگام وضع حمل مىگویند:« هنگامى که خواست برخیزد دستش را به سوى شاخه درخت دراز کرد. شاخه خود به خود خمشد تا نزدیک دست اورسید و هنوز برنخاسته بود، که کودکى زیر او بود و چهار نفر از برهمنان او را درون تورى که از رشتههاى طلا بافته شده، بود گرفتند. کودک ناگهان ایستاد و هفت قدم به جلو رفت. آنگاه با صدایى دلنشین فریاد برآورد: من سرور این جهانم… و این، آخرین حیات من است.» این مطلب را «سلیمان مظهر» در تحقیقى منتشر شده در مجله «العربى» ذکر مىکند.
بنابر گزارش های آمیخته با افسانه که به دست ما رسیده به هنگام تولد این فرزند، برهمن ها، پیش گویی کردن که وی اگر «بی خان و مانی» را در پیش نگیرد، امپراطور بزرگی خواهد شد، ولی اگر چهار نشانه یعنی «شخص پیر، شخص مریض، مرده و مرتاض» را ببیند، ترک خان و مان کرده و «بودا» خواهد شد.
پادشاه برای جلوگیری از این اتفاق سه کاخ باشکوه بنا کرد که هر یک از آنها در فصل های زمستان، تابستان و فصل باران، مورد استفاده فرزندش قرار گیرد و سعی شود او را چنان غرق لذت ها و نعمت های دنیوی کند که وی از مرگ، مرض و پیری و مرتاضان بی خبر بماند، ولی چنان شد که سیدارتا در طی گردش های خود روزی با شخص پیر و روز دیگر با شخص مریض و روز سوم با یک مرده رو برو شد و در نهایت بعد از دیدن یک مرتاض که گفته بود به دلیل ترک نعمت های دنیوی و پیشه کردن ریاضت، مرتاض نامیده شده، تصمیم گرفت کاخ سلطنتی، پدر، همسر و فرزند هفت روزه اش را ترک کرده به ریاضت بپردازد. در آن زمان که سیدارتا ترک خان و مان کرد، آیین غالب بر شبه جزیره هند، آیین هندوئیسم بود که اساس آن را اعتقاد به خدایان متعدد که در دوره های مختلف ظهور یافته بودند تشکیل می داد و ریاضت یکی از راه های نجات و رستگاری به شمار می رفت.
وی تحت ارشاد فردى به نام آلارا (Alara) زندگى راهبان را برگزید و پس از شش سال ریاضتهاى سخت و سنگین در جنگلها سرانجام هنگامى که از وصول به حقیقت از طریق ریاضت نومید شد، ریاضت را کنار گذاشت و به تاءمل و تفکر و مراقبت معنوى روى آورد.
در طی دوران ریاضت به مکانی به نام «اوروولا» رفت، مدتی آنجا ماند، آن جا مکانی، پر درخت و آرام بود. او در این مرحله ریاضتهای نفسانی را از کم خوری آغاز کرد، ابتدا یک وعده غذا میخورد، سپس هر دو شبانه روز یک وعده و بعد از آن هر سه شبانه روز یک وعده غذا میخورد، او در این برنامه جدید دیگر گدایی نمیکرد بلکه برنامه غذایی سختی داشت یعنی از میوه، ریشه و برگ بعضی گیاهان بهره میبرد. سیدارتا (بودا) بر اثر این ریاضتها لاغر و نحیف شد، اما خود آزاری او به این جا خاتمه نیافت، گاهی نَفَس خود را مدتها در سینه حبس میکرد به گونهای که سردرد شدیدی میگرفت. برای نشان دادن تحقیر کامل جسم خود به پوشیدن کثیفترین جامههای کهنه ای رو میآورد که از میان انبوه زباله یا حتّی از محلّ سوزاندن اجساد بیرون آورده بود. همچنین قدرت تحمّل روحی خود را میآزمود، شبهای اول یا چهاردهم ماه، که به باور او زمان هولناکی است و ارواح و موجودات فراطبیعی از نهان گاههای خود بیرون میآمدند، میرفت و میان محل های سوزاندن جنازهها و گورستانها تنها مینشست.
تا شش سال این گونه ریاضت کشید اما پس از این مدّت نتیجه گرفت که این ریاضتها او را به جایی نمیرساند، روزی بیهوش شد، چوپانی او را یافت به او شیر خورانید و به مراقبت کردن از او پرداخت تا ان که به تدریج بخشی از تندرستی خود را به دست آورد.
بخش دیگری از ریاضتهای بودا دوره تمرکز فکر است که به باور بودا و بودائیان، او پس از این دوره به نوریافتگی رسید و به رسالت خود پرداخت و اصول حکمتش را برای کسانی که شایسته میدانست بیان کرد. سخنان او، موعظه و درباره تزکیه نفس و خودسازی است و این که انسان چگونه با ترک دنیا و دل بریدن از جاذبههای آن به معرفت و حقیقت برسد.
دوران مراقبه او نیز شش سال طول کشید و پس از آن با هفت هفته توقف زیر درختى که بعدا درخت بیدارى نامیده شد، با مارا (Mara) یعنى شیطان ویرانگر مبارزه کرد و در نهایت به حقیقت دست یافت و بوداى دوره کنونى شد. به عقیده بوداییان در دورانهاى پیشین جهان نیز تعدادى بودا آمده اند. هر یک از این بوداها قبل از ظهورشان بودى ستو (sattva-Bodhi) خوانده مى شود، یعنى کسى که به معرفت کامل دسترسى دارد یا بوداى بالقوه است.
بودا در مدت ۴۰ سال با مسافرتهاى فراوان، آیین خود را در سراسر هندوستان تبلیغ کرد و بر اثر ملاقات با افراد مختلف، به اصلاح نفوس و تربیت شاگردانى همت گماشت که برجسته ترین آنان پسر عمویش آنندا (Ananda) بود. وى سرانجام در هشتاد سالگى در حدود سال ۴۸۳ ق.م. فوت کرد ( یا به اصطلاح به نیروانا پیوست.)
داستان زندگى شگفت آور بودا از قدیم الایام جذابیت داشته و به همین دلیل این داستان دینى به زبانهاى گوناگون ترجمه و در سراسر جهان منتشر شده است. نقل عربى آن با اضافاتى از فرهنگ سریانى، به عنوان داستان بلوهر و یوذاسف بین مسلمانان رواج پیدا کرد.
تاسیس نظام
اندیشه هاى اصلاحى بودا در مخالفت با تعصب هاى برهمنان بود و اختلافات طبقاتى را باطل مى شمرد. تعالیم اخلاقى وى در مجموعه هایى مانند ترى پیتکا (pitaka-Tri) یعنى سه سبدگرد آمده است. این تعالیم که بر آیین هندو پایه گذارى شده است، ترک دنیا، تهذیب نفس، تاءمل، مراقبه و تلاش براى رهایى از گردونه زندگى پر رنج این جهان را توصیه مى کند و براى وصول به نیروانا اهمیت زیادى قائل است و مفهوم آن را توسعه مى دهد. آیین بودا در قرون بعدى بخش عمده اى از خاک هندوستان را تسخیر کرد و در کشورهاى همسایه نیز گسترش یافت. در قرون هشتم و نهم میلادى، دو تن از دانشمندان آیین هندو را نوسازى کردند و بر اثر آن، آیین بودا اندک اندک از هندوستان برچیده و آیین هندو جانشین آن شد، اما اشکال گوناگون آن در خاور دور و مناطق دیگر گسترش یافت.
فلسفه بودا
هنگامى که بودا به حقیقت دست یافت، ابتدا به شهر بنارس رفت تا پنج تن از راهبان را که از وى روى برتافته بودند، بیابد. او مى اندیشید که این پنج تن مانند وى در جستجوى حقیقتند و تعلیم دادن ایشان از سایر مردم آسانتر است.
و چون به بنارس پا نهاد آن پنج تن را دید که در میان بیشه اى نزدیک شهر نشسته اند و با هم سخن مى گویند.
هنگامى که چشم آنان به بودا افتاد، به یکدیگر گفتند: ((این سیدارتاست که مى آید؛ همان که دست از رهبانیت کشید؛ خوب است به او کارى نداشته باشیم.))
اما چون بودا به آنان نزدیک شد به وى سلام کردند و از او خواستند در کنارشان بنشیند. آنگاه از وى پرسیدند: ((سرانجام، حقیقتى را که مى جستى، یافتى ؟)) بودا گفت : ((آرى، آن را یافتم.))
راهبان گفتند: ((پس به ما بگو حقیقت و حکمت و راز هستى چیست ؟)) بودا پرسید: ((آیا شما به کارما یعنى قانون کردار ایمان دارید؟)) گفتند: ((آرى.)) بودا گفت : ((پس بدانید که همان سرآغاز حکمت و آگاهى از حقیقت است. از نیکو نیکو پدید مى آید و از بد بد. این نخستین قانون زندگى است و همه چیزهاى دیگر بر این قانون استوار است.))
گفتند: ((این که تازگى ندارد.)) گفت : ((اگر چنین است قربانى، دعا و تضرع به درگاه خدا عاقلانه نیست.))
راهبان پرسیدند: ((چگونه ؟)) بودا پاسخ داد: ((زیرا آب همیشه سراشیبى مى رود، آتش همیشه داغ است و یخ همواره سرد. اگر براى همه خدایان هندوستان هم دعا کنیم، آب هرگز سربالا نمى رود و آتش سرد و یخ گرم نمى شود. زیرا در زندگى قانونهایى یافت مى شود که همه چیز بر آنها استوار است. از این رو، کارى که انجام گرفت ، قابل ابطال نیست و دعا و قربانى براى خدایان نیز سودى ندارد.))
آنان با این سخن موافقت کردند و بودا افزود: ((اگر این سخن درست است، کتاب وداها که به مردم راه و رسم دعا و قربانى را مى آموزد، درست نیست و برخلاف گفته پیشوایان دینى، من اعلام مى کنم که وداها مقدس نیستند.))
راهبان از این جراءت بسیار شگفت زده شدند و از بودا پرسیدند: ((تو مى گویى برهما هنگام آفریدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسیم نکرده است ؟)) پاسخ داد: ((اصلا من باور ندارم برهما چیزى را آفریده باشد تا جهان آفریده او باشد.))
آنان پرسیدند: ((پس جهان ساخته کیست ؟)) بودا پاسخ داد: ((به نظر من جهان ابدى است و آغاز و انجامى ندارد. دو چیز است که بایستى از آن پرهیز کرد: یکى زندگانى پر از لذت که زاییده خودخواهى و فرومایگى است و دیگر زندگى پر از رنج و خود آزارى که آن نیز سودى ندارد و هیچ یک از این دو به نیکبختى منجر نمى شود.))
اخلاقیات
سرانجام راهبان از بودا پرسیدند: ((پس راه درست کدام است ؟)) پاسخ داد: ((راه میانه، میان لذت و رنج است که از راه هشتگانه به دست مى آید. راه هشتگانه هشت قانون بزرگ زندگى را مى آموزد:
۱. پرهیز از آزار جانداران؛
۲. پرهیز از دزدى؛
۳. پرهیز از بى عفتى؛
۴. پرهیز از دروغ؛
۵. پرهیز از مستى؛
۶. پرهیز از بدگویى؛
۷. پرهیز از خودخواهى؛
۸. پرهیز از نادانى؛
۹. پرهیز از دشمنى.
چکیده آموزه بودا
چکیده آموزه بودا این است:
« ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار میشود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ مینامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است، رنج است. دوری از آنچه دلخواه است، رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنجآور است.(و این رنج زمانی پایان مییابد که دیگر منی یا درک کنندهای نباشد چه او در قید حیات باشد چه نباشد(نگارنده)). هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد. »
از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخه? زاد و مرگ رهایی یابیم (در صورتی که به آن چرخه باور داشته باشیم) باید گرایشهای نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همه? موجودات و بوندگان میشود و سپس از راه این درکها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری میرسیم و از این دور باطل خارج میشویم.
چهار حقیقت
از دیدگاه بودا چهار حقیقت و اصل وجود دارد که بعد از شناخت آنها و برای رسیدن به نیروانا باید هشت راه و منزلت را پیمود. آن چهار حقیقت عبارتند از:
۱. حقیقت تألم ۲. حقیقت علت تألم ۳. حقیقت پایان تألم ۴. حقیقت طریقت والا برای رفع مایه تألم.
بر اساس حقیقت چهارم برای رهایی از تألم و رنج هشت دستور و هشت منزلت والا باید پیموده شود آن هشت منزلت و طریقت والا عبارتند از:
۱. بینش درست ۲. اندیشه درست ۳. گفتار درست ۴. کردار درست ۵. معاش درست ۶. تلاش درست ۷. حضور ذهن درست ۸. تمرکز حواس درست. نتیجه این که بودا نژادی آریایی دارد از مردمانی است که ساکیا نامیده می شدند، پدرش حاکم کشوری کوچک در شمال هند و بر اساس افسانه ها وی بعد از ترک زندگی شاهانه و تجربه ریاضت های متعدد و رایج زمان خود با تأمل و تفکر به درجه بیداری رسیده و مقام «بودا» را یافت.
طریق سه آموزش راه های هشتگانه
رهرو، هشت گام راه هشتگانه را از طریق سه آموزش پیش می گیرد، یعنی نخست از برترین رفتار آغاز می کند که همان راستی و درستی در «گفتار» «کردار» و «معیشت » است. سپس به برترین مراقبه رو می آورد که همانا سیر در عوالم درونی و نظاره و مراقبه ی دل است یعنی به راستی و درستی در کوشش، به مراقبه توجه می کند، و آنگاه به برترین شناسایی (پرجنا) می رسد که مشتمل بر نیت درست و شناخت درست است .. بنابراین مشاهده می شود، راه نجات و رستگاری و راه رسیدن به شناخت درست از نظر بودا، با «عمل » آغاز می گردد. رهرو ابتدا سخن، اعمال و نحوه زیست و معیشت خود را مطابق آموزه های بودا به سامان می آورد، سپس، در گام دوم همت او مصروف «سیر درون » است. در این گام، رهرو با فراگرفتن تمرکز، ذهنیت خویش را تسکین داده و سپس به مرحله عمیق تر مراقبه که بینش یابی باشد، نائل می گردد. در گام سوم، دو حاصل، پدیدار می گردد، یکی دستیابی به «آزادی » برای رهایی از تعلقات و به کاربردن آموزه های بودا با الزامی شرافتمندانه و دیگری دستیابی رهرو به «شناخت درست »؛ که این هردو، برترین شناسایی (پرگیا) است.
در قسمت های بعدی مقاله به نقد بیشتر عقاید بودا می پردازیم.
منابع:
bayynat.ir
tahoordanesh.com
hawzah.net
andisheqom.com
دانشنامه حوزه نت
ویکیپدیا
کتب:
تاریخ مختصر ادیان بزرگ، تألیف فلیسین شاله
مقارنه الادیان، تألیف دکتر احمد شلبی
عالم الادیان، تألیف محمد حمید فوزی
جهان مذهبی، ج۱، تألیف ریچارد بوش
غلامعلی، آریا، آشنایی با تاریخ ادیان
رابرت اهیوم، ادیان زنده جهان
جان بیناس، تاریخ جامع ادیان
توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ
مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران
ویل دورانت، تاریخ تمدن
شلبی، احمد، مقارنه الادیان
ادیان ابتدایی، ربانی گلپایگانی
نبوّت، محسن قرائتی
تفسیر نمونه
معین، محمد، فرهنگ فارسی (معین)
سعیدیان، عبدالحسین و..، تاریخ مختصر مصور جهان
چنین گفت بودا، بر اساس متون بودایی، ترجمه دکتر هاشم رجب زاده
بودا و اندیشه های او، تألیف سادهاتیسا، ترجمه محمد تقی بهرامی حرّان.
ادیان هند کبری، تالیف احمد شلبی
انسان و ادیان، تالیف محمد کمال جعفر
جهان مذهبی ادیان در جوامع امروز ج یک، تالیف ریچارد بوش، ترجمه عبدالکریم گواهی
جعفری، محمد تقی، عرفان اسلامی
طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان
جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی
رنجبر، در جستجوی ریشههای آسمانی بودا
تاریخ مختصر ادیان بزرگ، فلیسین شاله، ترجمه منوچهر خدایار محبّی.
ادیان و مکتبهای فلسفی هند، داریوش شایگان
مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ ادیان و مذاهب جهان
گروه مؤلفان، جهان مذهبی «ادیان در جوامع امروز»
گسترش بودا
تاریخ بودا از هنگام تأسیس، تا زمانى که دین رسمى کشورهاى فارس و ماوراءالنهر شد، تاریخى پیچیده و مبهم است . اما نظر مشهور- بنابر قول بستانى- این است که این مکتب با مشکلاتسختى روبه رو شد و انشقاقهایى در آن رخ داد، که تعداد آنها به ۱۸ طایفه مىرسد. مشهورترین این طایفهها عبارتند از:
۱ ـ وى باشیکا؛ یعنى جدایى طلبان، که داراى شاخههاى بسیارى است.
۲ ـ سوترانیتکا؛ یعنى پایبندان به قواعد اصیل.
گفتنى است، گسترش آیین بودا مدیون شخصى است، به نام «آشوکا» که نزدیک دو قرن و نیم پس از ظهور بودا مىزیست. علت انتشار بودا ـ آن گونه که در دایره المعارف بستانى آمده است ـ به هجوم اسکندر مقدونى به سرزمین هند برمىگردد. او توانست بر قسمت اعظمى از هند تسلط یابد. در این بین، در سال ۱۳۲۱ ق. م. یکى از امیران هندى به نام «شاندارگوبتا» قیام کرد و قبائل زیادى را دور خود گرد آورد و توانست، یونانیان را از کشور خود بیرون براند و تمام هند را یکپارچه تحت فرمان خود درآورد. او، «شودرى» بودن خود ـ پایینترین طبقه جامعه هند ـ و نیز حملهمقدونیان به هند را بهانهاى براى از بین بردن قدرت برهمنان قرار داد.
پس از او، پسرش «بندوسارا» به حکومت رسید و «میگشینس» تاریخنویس یونانى را به دربار خودپذیرفت؛ تا خوى فضولى وى را سیراب نماید.
بندوسارا، پسرش «دارما سوکا» یا «شوکا» را ـ بنابر بعضى منابع ـ به جانشینى خود در دولت موریاتعیین کرد. شوکا حکومت خود را گسترش داد و سیاست خشونت و سلطه بر دیگران را از راه نظامى در پیش گرفت؛ اما وى و بنا به گفته «ویل دورانت» طولى نکشید که از جنگ و قدرت بیزار شد، و به آیین بودا گرایش پیدا کرد و گمشده خود را در آن یافت. او به آیین بودا درآمد و به نشر آن پرداخت، و اعلان کرد، که از این پس فتوحات او در راه دین خواهد بود. بستانى مىگوید او با لقب «بیاداسى» (محبّ پرهیزکار) قانونهاى صبورانه و شفقتآمیزى را رواج داد؛ که آثار آن به صورتکنده کارى شده بر روى ستون هایى در دهلى و اللهآباد و نیز بر روى صخرههایى نزدیک پیشاور درغزاره و اوریسا و غیر آن پیدا شد ؛ اما به زبان «برکلیت» یعنى عامیانه بود، نه به زبان برهمنان؛ یعنى سانسکریت. این قوانین، به انجام کارهاى نیک، حفر چاه، درختکارى، ساختن راه وبیمارستان و پارکهاى عمومى و جنگل امر مىکنند، و از قصاص کردن به صورت قتل بازمىدارد.
او همچنین هیأتهایى دینى به کشمیر، سیلان (سرىلانکا)، امپراتورى یونان و کوههاى هیمالیا فرستاد و بدین ترتیب، بودا که مذهبى از مذاهب هند بود، به یک دین جهانى تبدیل شد. اینمطلب را بستانى و شلبى نیز تأیید مىکنند.
بودا در عصر نوین
دین بودایی که امروزه از نظر تعداد پیروان یکی از چهار دین بزرگ جهان به شمار می رود در قرن ششم ق . م در مقابل قدرت برهمنها در هندوستان به وجود آمد و با سرعت در شبه قاره هند و سپس در کشور های همجوار انتشار یافت این دین که قرنها در هند رواج داشت بعد از این که تغییرات مهمی در دین هندو به وجود آمد در اثر مخالفت برهمنها جای خود را به دین هندونئسم واگذاشت و از جایگاه اصلی خود دور شد.
این دین از همان روزهای نخستین پیدایش خویش در سرزمین هند تا کشورهایی که امروزه پیرو مرام تراوادا می باشند همواره به صورت نیروی متحد کننده حیات اجتماعی پیروان خود، در همه ابعاد و شاخه های آن عمل کرده است. در حال حاضر دین بودیسم در چین و ژاپن پیروان بسیاری دارد. در هند و چین فرانسوی، مذهب تازه ای تحت عنوان آئین بودایی جدید ظهور نموده که تمام موجودات مقدس ادیان بزرگ دیگر را برای تقدیس در اطراف بودا جمع می کند که بعضی از اروپائیان نیز مجذوب کیش بودا گشته اند. و عبادتگاه بودائی و کتابخانه آن در سالن (جمعیت دوستداران دین بودا) در پاریس نمونه ای از این علاقه مندی است.
در کشور تبت دین بودیسم در اطراف سلسله مراتب روحانیان و رهبانان تمرکز یافته و صورتی به خود گرفته است که از آن به آئین (لاما) تعبیر می کنند این شعبه ی دین بودایی نه تنها در آن سرزمین ریشه گرفته و انتشار یافته بلکه از آنجا به خارج سرایت کرده است. هم اکنون دین بودایی (لاما) آنچنان در زندگانی مردم دیار تبت نفوذ و رسوخ کرده است که یک پنجم کل ساکنان آن کشور در دیرها و صومعه ها بودائی لاما منزل دارند و معتقدند که لااقل یک پسر از هر خانواده باید در خدمت، روحانی و رهبانی در آید. این دیرها نه تنها موسسات دینی و مذهبی هستند بلکه اکنون مرکز قدرتهای سیاسی و مهد تحقیقات و تدرسات علمی نیز می باشد.
دین بودایی ماهایانا در کشورهای پیرو آن به اندازه کافی شبیه به هم می باشد.
برجسته ترین مثال تفکر حیات ماهایانایی در جهان معاصر را باید در ژاپن ملاحظه نمود. مدارس مهم هنوز در آنجا فعال می باشند. چندین دانشگاه بودایی کاملا شناخته شده هستند و حیات دین بودایی نیز چه در معابد و چه در منازل بودائیان جریان دارد.
کشور چین در ثلث اول قرن حاضر صحنه یک حرکت اصلاح طلبانه بودایی بوده که با تهاجم ژاپن به آن کشور در سال ۱۹۳۷ میلادی و هشت سال جنگ متعاقب آن قطع گردید.
بنیانگذار و رهبر این نهضت یک کشیش بودایی به نام (ت آی هسی) بود.
در ماجرای انقلاب فرهنگی چین در سال ۱۹۶۶ م تمام معابد بودایی بسته شد به نحوی که دیگر هیچ نشان مشهوری از فعالیت های بودایی در هیچ کجای چین به چشم نمی خورد.
در سالهای اخیر بودائیان آسیا از ژاپن و آسیای جنوب شرقی تا سرزمین آمریکا پیش آمده تبعیت و پیروی تعداد زیادی از امریکائیان و اروپائیان را به دست آورده اند، مراکز تفکر و مراقبه بودایی در همه جا بوجود آمده است.
در حال حاضر تعداد بی شماری کتاب و جزواتی که در آنها امریکائیان و اروپائیان که به دین بودایی درآمده و از ارزشها و تعالیم آن سخن می گویند در دسترس عموم قرار دادند. و حتی دانشگاه هایی نظیر دانشگاه دارماریلم در ایالت کالیفرنیا تاسیس یافته است.
در سالهای اخیر کنفرانسهای جهانی متوالی و متعددی از پیروان دین بودایی تشکیل گردیده که از همه قابل ذکرتر کنفرانسی است که در سال ۱۹۵۶ میلادی در رانگون پایتخت برمه به مناسبت دوهزار و پانصدمین سال تولد بودا برگزار گردید. این کنفرانس که به ابتکار بودایی های برمه برگزار گردید و بخش اعظمی از هزینه آنرا نیز دولت برمه پرداخت نمود، نه تنها صاحب نظران بودایی را از کلیه سرزمینهای مربوطه به این دین گرد هم آورد، بلکه دستاوردهای دیگر مهمی نیز داشت.
بودا که با لهجه هند باستان سخن می گفت و دامنه راه میانه اش در زمان های مختلف به اقصی نقاط آسیا گسترش پیدا کرده بود اکنون از کانون های اصلی ایمان و اعتقاد مذهبی در دنیای جدیدمی باشد. امروزه او کسی است که در سرتاسر جهان مورد تعظیم و تکریم بوده و در عمیقرین سطح احساسی پیروان خویش جای گرفته است.
می توان گفت که در قرن بیستم گروه ها و معابد بودایی را می توان تقریبا در تمام شهرهای مهم اروپا و آمریکایی شمالی ملاحظه نمود.
در پایان باید متذکر می شویم که گسترش بودا در جهان عامل مهمی هم دارد که معمولا از کنار آن به راحتی می گذریم. این عامل توسط نظام سرمایه داری غرب به وجود آمده که آن را باید عامل تبلیغاتی رسانه ای دانست. نظام سرمایه داری غرب به خوبی دریافته است که دین اسلام مهم ترین مانع گسترش این نظام در جهان است و یکی از ترفندهای مبارزاتش بر علیه این دین استفاده از ادیان خنثی می باشد چرا که آیین بودیسم و هندوئیسم که هیچ نوع ایدئولوژی منسجم و سازمان یافته ای ندارد، ابزاری مناسب برای تحقیق و رام کردن توده های مردم می باشند و می توانند به صورت کاذب نیازهای معنوی انسان را اشباع کنند و حتی آنان را آماده پذیرش سرمایه داری لیبرالیسم هم بکنند امری که امروزه در ژاپن، چین و کشورهای جنوب شرقی آسیای یعنی حوزه نفوذ بودیسم صورت تحقق به خود می گیرد و آنان را به ابزار دست نظام سرمایه داری غرب تبدیل می کند.
اصول آیین بودا
در حقیقت، بودا دو مطلب را اصل آیین خود قرار داده است:
اصل اول: شرّ و درد و رنج بودن عالم هستی و مایهی اندوه دانستن هر آنچه انسانها به آن دل میبندند و از آن به زندگی تعبیر میکنند.
اصل دوم: تنها راه نجات از رنج و شرّ عالم و اندوه زندگی، پیوستن به «نیروانا» است که میتوان آن را نوعی عدم و رها شدن از قید وجود دانست.
با توجه به مطالب فوق باید گفت: درست است که بر اساس تعریفی که میگوید: «دین الهی مجموعهی عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتی اجرایی است که خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده است…»، آیین بودیسم یک دین به معنای واقعی نیست، ولی چون طرفداران آن تلقی دین از آن را دارند و میخواهند با ایمان به آن به رستگاری برسند، میتوان انتقادهای کلی زیر را بر آیین بودا وارد دانست.
۱. انکار مباحث نظری و اعتقادی
در آیین بودیسم بر خلاف ادیان ابراهیمی که از دو بخش عمدهی نظری ـ اعتقادی، و عملی ـ تکلیفی تشکیل شده اند، خبری از مباحث نظری و اعتقادی نیست و هر کس که میخواهد پیرو این آیین شود، باید بدون هر گونه استدلالی، حقیقت رنج، یعنی شر بودن زندگی را بپذیرد و همچنین به اصل «سامسارا» (تناسخ)، یعنی تکرار ازلی تولد و مرگ و جابه جا شدن یک روح از جسمی به جسم دیگر، ایمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا خود را از چرخه ی «سامسارا» رهایی بخشد.
بودیسم در مباحث اعتقادی و نظری کم همت و بی رونق است و مبادی لاهوت و فلسفه ی فوق الطبیعه و امثال آن و مباحث عقلانی نزد بودا وزنی ندارد. وی گفته است:
من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی ندادم و همچنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکردم و… .
با این همه، این ادعا که نمیخواهد در امور نظری و اعتقادی سخنی بگوید، در عمل به فراموشی سپرده شده و در دام نوعی ماتریالیسم گرفتار میآید و با ابدی و ازلی دانستن ماده و عالم به انکار صانع میپردازد; گویا آنگاه که لازم است به سؤال مهم از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت پاسخ دهد، میگوید: من در مباحث نظری کاری ندارم، ولی آن گاه که نوبت به انکار صانع عالم و معاد میرسد، وعده ی خود را از یاد میبرد و به انکار مبدأ و معاد میپردازد. به همین دلیل میتوان گفت: بودیسم تبیین روشنی برای مباحث عقیدتی ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادی نظری گویا و روشنی ندارد، در مرحله ی عمل هم چندان موفق نیست و برنامه های عملی اش نیز بیشتر به توصیه های اخلاقی مبهم و نارسا میماند که هر کس برداشت متناسب با میل خود را میتواند از آن داشته باشد; به همین دلیل، در طول تاریخ که دین بودا در نواحی خارج از هند گسترش مییافت، در برخورد با اساطیر و معتقدات محلی با آنها تطبیق مییافت و تغییر میکرد.
۲. انکار خداوند
اکثر ادیان به خصوص ادیان ابراهیمی خود را موظف می دانند تا به سه سوال اساسی انسان پاسخ دهند به همین دلیل در جواب سوال از کجا آمده ایم؟ مباحث مربوط به خالق هستی و صفات او را بیان می کنند و در جواب سوال چه باید بکنیم؟ بحث نبوت و وساطت پیامبر بین خالق و انسان که برای سعادت انسان از سوی خالق شریعتی آورده را مطرح می سازند و در پاسخ به سوال، به کجا خواهیم رفت بحث معاد را مطرح می کنند، به همین دلیل گفته شده که محور اشتراک ادیان ابراهیمی بحث های توحید، نبوت و معاد است هر چند در تبیین آنها با هم اختلافات زیادی دارند. در این میان برخی از آیین ها نیز وجود دارد که یا خود را موظف به پاسخ گویی به سه سوال از کجا آمده ایم؟ چه کاری انجام دهیم؟ و به کجا می رویم؟ نمی دانند و به همه آنها پاسخ نمی دهند یا به دلیل حوادث تاریخی پاسخ های آنها به برخی از این سوال ها به دست ما نرسیده است. از جمله این آیین ها دین بودا می باشد که ساختاری متفاوت با ادیان ابراهیمی دارد و روش خاص را برای پاسخ دادن به سوالات فوق در پیش گرفته است.
صفات و ویژگی های خداوند در آئین بودا
آنگونه که در منابع موجود بودایی آمده، بودا در پاسخ به این سوال که این جهان را چه کسی آفریده است و آفریدگار جهان چه صفات و ویژگی هایی دارد، دو راه در پیش گرفته است:
راه اول: روش سکوت:
در برخی از منابع ذکر شده که هنگامی که از بودا در مورد خداوند سوال می شد وی از پاسخ دادن طفره رفته و می گفت: «من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی نداده و همچنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکرده ام و در باب وحدت روح و جسم سخنی نگفته ام و از بقای روح بعد از وصول به درجه کمال، ارهت، بیانی ننموده ام… چرا که در این مقوله بحثی نکرده ام و شرح و تفسیری نداده ام؟ زیرا بحث در این امور فایدتی را متضمن نیست و این مسائله پایه و بنیان دین نمی باشند. از این رو از بحث درباره آنها در گذشتیم». از دیدگاه بودا پارسایی و رضا در شناختن جهان و خدا نیست، بلکه تنها در زیستن نیک خواهانه و دور از خود پرستی است… ». به همین دلیل عده ای معتقدند «مفهوم ذهنی او (بودا) از دین مفهومی کاملا اخلاقی بوده و او در همه چیز به رفتار و سلوک توجه داشت نه به مراسم و آیینی با پرستش مابعد الطبیعه یا خداشناسی… ». با توجه به این سیره بود اما، نه می توانیم وی را منکر خدا و خالق هستی بدانیم و نه می توانیم وی را خداشناس و اثبات کننده خالق هستی بشماریم یعنی او را نمی توان خدا پرست نامید و نه می توان ملحد و منکر خدا.
راه دوم: روش انکار:
برخی دیگر از شواهد تاریخی نشان می دهد که بودا فقط به سکوت در مورد خالق هستی و صفات او اکتفا نکرده، بلکه به انکار وجود خالق و خدا پرداخته است و معتقد بوده این عالم قدیم و ازلی است و اصلا نیازی به خالق نامحدود و واجب الوجود ندارد تا ما در جستجوی او باشیم. او وقتی که به مقام بودایی رسید در اولین اقدام برای تبلیغ آیین خود در پاسخ راهبانی که از او پرسیده بودند تو می گویی «برهما» هنگام آفریدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسیم نکرده است، پاسخ داد: «اصلا من باور ندارم برهما چیزی را آفریده باشد تا جهان آفریده او باشد. آنان پرسیدند: پس جهان ساخته کیست؟ بودا پاسخ داد: به نظر من جهان ابدی است و آغاز و انجامی ندارد».
در جمع بندی دو روش فوق می توان چنین نتیجه گرفت که بودا به عنوان موسس آیین بودیسم هرگز نخواسته در مورد آفریننده جهان و خالق هستی سخن بگوید او نه به این که عالم چگونه به وجود آمده توجه دارد و نه آفرینش و آفریننده را مورد کنکاش قرار می دهد او تنها چهار حقیقت از دیدگاه خود را که رکن اصلی آنها درد و رنج بودن زندگی دنیا است. محور اصلی آیین خود قرار می دهد و با معرفی هشت راه می خواهد انسان را از این درد و رنج رهایی دهد و غیر از این سخنی درباره آفریننده جهان معرفی نمی کند. بنابراین بایدگفت: در آیین بودا موجودی به عنوان خدا که آفریینده و خالق جهان باشد معرفی نشده و در اصول تعلیمی وی پرستش هیچ موجودی تعلیم داده نشده، هر چند واقعیت غیر از این است و در عمل برخی از فرقه های بودایی انسان هایی را که به عقیده آنها روح بودا در آنها نسخ پیدا کرده و بوداهای زمان خود هستند می پرستند و برخی دیگر در معابد خود خاکستر تن بودا، درخت بدی (درخت بیداری) که به یاد درختی که بودا در زیر آن به مقام نوریافتگی و بیداری نائل شد و تندیس و مجسمه بودا را تقدیس کرده و در حقیقت می پرستند.
مفهوم خداوند در آیین بودا
در متون بودایی تا جائیکه بررسی شده هیچ گونه اشاره ای به شناسایی خالق جهان و یا پرستش آن مطلبی ذکر نشده، و بودا نیز ادعای رسالت و پیامبری نکرده است. لذا از نگاه پیروان آیین بودا، او فقط راهبری است که راه معرفت و سعادت را نشان می دهد. و از وجود مافوق طبیعت که ازلی و ابدی است و خالق و صانع آسمان ها و زمین می باشد و سرنوشت افراد انسانی را در قبضه داشته و قاضی حاجات و مجیب دعوات باشد بحثی به میان نیاورده است». خدایان که در هند مورد پرستش بوده اند از دیدگاه بودا خود فناپذیر و موجودات ناپایداری هستند و کم ترین اثری در حال آدمیان ندارند، فلذا پرستش و عبادتی هم برای آن ها منظور نمی شود. دانشمندان بودایی خدای برهمایی را خدای مغرور و خودبین می شناسند، بخصوص وقتی این خدا درباره خودش حرف می زند، آن جا که می گوید: «من برهما هستم من خدای عظیم و والامقام هستم، پادشاه خدایانم، من خود زاده نشده ام و مخلوق نیستم، من جهان را خلق کرده ام، من حکمران و خداوندگار جهان هستم» و بودائیان به طور صریح می گویند: که جهان قدیم است و کسی آن را خلق نکرده است. و همچنین اعتقاد به بهشت و جهنم و حساب و جزا در آیین بودا وجود ندارد.
انسان محوری بودن تعالیم بودا
در تعالیم بودا آنچه اهمیت دارد، راه و روش عملی است و آنچه غیر از آن باشد از دیدگاه او مخالف عقل سلیم است. تمام افکار بودا در عبادت ذیل که منسوب به او است تجلی می کند: «من از چه چیز سخن گفته ام، من درباره بدبختی و نیاز سخن گفته ام، درباره فرجام نکبت گفتگو کرده ام و نیز در باره ایمانی که به فقر و نکبت و بدبختی بشر پایان خواهد داد توضیح داده ام، اما چرا این مباحث را پیش کشیده ام؟ زیرا فقط از این سودی حاصل می شود که به مبانی و اساس دیانت مربوط است، و آدمی را به رهایی از آلام و رنج ها و به معرفت عقل کل و نیروانه هدایت می کند». بودا می گوید راه وصول به مقصد و طریقه نجات هر سالک همانا تکیه بر نفس و اعتماد به نیروی ذاتی خود او است که باید به واسطه تهذیب و تزکیه باطن خلاصی حاصل کند، در حقیقت، در مذهب او انسان مورد توجه قرار گرفته است، از این روی می توان گفت که اساس مذهب بودا انسان محوری است نه خدا محوری. در عین حال باید توجه داشت که در آیین بودا و سنت های وابسته به آن وجود یک خالق، یعنی خدا به هیچ وجه صراحتا انکار نشده است. برخی معتقدند اینکه بودا از ناحیه خدا حرف نمی زند بدان معنا نیست که او مبدأ هستی را قبول ندارد و یا از آن روی گردان است، بلکه از این جهت بوده که همه تلاش خود را صرف مجهز کردن مردم به زهد و ترک زندگی دنیوی و نفرت دادن از این خانه غرور و نیرنگ می کرده است.
رسیدن به نیروانا، هدف مهم و اصلی آیین بودا
نکته قابل توجه در آیین بودا مسأله «نیروانا» است که هدف مهم و اصلی در این آیین رسیدن به آن حالت می باشد. برخی آن حالت را آزادی مطلق معرفی نموده و گفته است که انسان پس از مهار کردن فعالیت غرایز حیوانی و چشم پوشی از لذایذ به آن می رسد که در اصطلاح صوفیه به آن فنا گفته می شود. البته از دیدگاه آیین بودایی این حالت بدان معنا نیست که سالک به این مرحله به شعاع الهی برسد. برخی می گوید: که «نیروانا» که مقصود اصلی بودائیان می باشد به معنای فعال مایشا به عنوان مرتبت سرمدی، ثابت و لایتغیر است، فاسد ناشدنی و انحطاط ناپذیر است، ساکن و بدون جنبش است، در محدوده زمان جای نمی گیرد نامیر است، به دنیا نیامده و شدن در آن راهی ندارد، علاوه بر همه این ها نیروانا ویژگی های دیگری نیز دارد. که عبارتست از قدرت، برکت، و شادمانی، امنیت، پناهگاه راستین و مکانی است امن، نیروانا حقیقت راستین و واقعیت اعلی است، نیروانا عین خیر است هدف متعالی است واحد است و تنها کمال ممکن و دست یافتنی است، دین بودایی تجسم یافته نیروانا است و این همان جنبه از آیین بودا است که شدیدا رنگ مذهبی دارد.
آنچه بودائیان راجع به «نیروانا» بیان داشته و از او توصیف کرده است تقریبا شبیه به اوصاف خداوندی است که ادیان توحیدی در مورد خالق و آفریننده جهان بیان می کنند. و اگر چنین باشد می توان گفت که آیین بودا خداوند را قبول دارد ولکن نسبت به آن مانند ادیان دیگر توجه نشده است. چون این آیین و مسلک بیش از آنکه به یک دین شباهت داشته باشد به یک فلسفه شبیه است ولی پیروان او تدیجا آیین او را به صورت یک آیین مذهبی درآوردند و خود او را که منکر عبادت و پرستش خدایان بود تا حد یک معبود بالا بردند و معابد ساختند و مجسمه بودا را در معابر برپا کردند و گفته های او را پس از خودش گرد آوردند».
نتیجه:
از مجموع آن چه گذشت به این نتیجه می رسیم که خدا در آیین بودا جایگاه خاصی ندارد و اندیشمندان بودایی در برابر خالق جهان موضع لاادری اختیار نموده اند، به قول خودشان، آن ها در فکر نجات بشر از بدبختی و نکبت می باشند و می خواهند با روش هایی که بودا بر اثر ریاضت به آ ن ها دست یافت، از آلام انسان بکاهد. به نظر می رسد که بهترین مطلب درباره این آیین کلام استاد شهید مطهری باشد که فرمود: آیین بودایی یک فلسفه است نه اینکه دین باشد.
اما سؤال این است که اولاً، آیا بدون داشتن اعتقاد میتوان به مرحله ی عمل رسید و آیا بدون تبیین جهان هستی میتوان راه سعادت را هموار کرد؟ ثانیاً، در آیین بودیسم دو پیش فرض اعتقادی، یعنی حقیقت تألّم و تناسخ، وجود دارد که بدون پذیرفتن آنها نمیتوان از روشهای بودا برای سعادتمند شدن پیروی کرد و با قبول آنها، برخلاف خواسته ی وی، وارد مباحث اعتقادی میشویم که بودیسم آن را خط قرمز و خارج از توان انسان دانسته است; بنابراین آیین بودیسم یا باید جوابگوی مباحث اعتقادی باشد و به تبیین مبدأ و معاد عالم بپردازد و یا از دادن برنامه ی عملی بپرهیزد، والّا دچار سفسطه و مغالطه خواهد شد. همچنان که در طول تاریخ دچار آن شده و با آنکه ادعای مبارزه با تعدد الهه در آیین هندو را داشت، در طول زمان گرفتار بت پرستی شد و به جای خدایان متعدد هندوان، تماثیل و مجسمه های بودا را بت قرار داد و بت پرستی شرک آلود هندوها را به بت پرستی کفرآمیز بودایی تبدیل کرد.
چرا در دین بودا با گذشت قرن های بسیار، بت به عنوان خدا مورد ستایش است؟
پاسخ به سؤال بالا مستلزم کنکاش در مورد معبود آیین بودا و اثبات بت پرستی آنان است، برای همین باید بین دو امر یعنی ادعای بودائیان و عملکرد آنان فرق گذاشته شود؛ چرا که آنان ادعا می کنند که بودا در زمینه خدا و خالق هستی سخنی به میان نیاورده و به گفته ویل دورانت بودا الهیاتی بدون خدا عرضه کرده است.
در منابع بودایی از وی نقل کرده اند که بودا می گفت: «من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی نداده و هم چنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکرده ام… زیرا بحث در این امور فایدتی را متضمن نیست و این مسائل پایه و بنیان دین نمی باشد…» و حتی در برخی دیگر از منابع گفته شده که وی نه تنها در مورد خدا سخنی نگفته بلکه منکر خدا و خالق و معبود هم بوده است، چنان که نقل می کنند وی در جواب این سؤال که «جهان ساخته کیست؟ پاسخ داده به نظر من جهان ابدی است و آغاز و انجامی ندارد.»
بنابراین طرفداران آیین بودا بر طبق آیین خود خدایی ندارند که آن را پرستش کنند، آیین آنها نه خدایی معرفی کرده و نه معبودی که بتوان برای آن بت ساخت و نه نحوه پرستش خدا یا بتی را بیان کرده است.
اما عملکرد بودائیان برخلاف چیزی است که از بودا نقل شده و آنان در عمل نه تنها خدایانی برای خود ساخته اند، بلکه به پرستش انسان های خدانما رو آورده و در دام شرک و بت پرستی خاصی گرفتار آمده اند.
براساس منابع موجود، آغاز پرستش معبود ساختگی از زمان خود بودا آغاز می شود و به تعبیر ویل دورانت «پیروان استاد (بودا) در پایان عمر دراز او کم کم به خدا کردن او رو آورده بودند.» بعد از مرگ بودا این خدا کردن بودا ادامه یافت و با ساختن مجسمه های بودا پرستش بودا و مجسمه های او متداول گشت و معابد را که هر روز به تعداد آنها افزوده می شد به بت خانه های بزرگ تبدیل کردند. این گرایش به بوداپرستی و بت پرستی خاص بودیسم علل و عوامل متعددی می تواند داشته باشد که در ذیل به ذکر دو مورد اکتفا می شود.
۱. فطرت:
از دیدگاه انسان شناسی اسلامی انسان فطرتاً موجودی خداپرست است و از بدو خلقت سعی در شناخت خدا و پرستش آن دارد چنان که قرآن می فرماید: «پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست…»
بنابراین اموری چون بت پرستی. شرک، الحاد و… همگی انحرافاتی هستند که به دلیل تبعیت از هوا و هوس های نفسانی و وسوسه های شیطانی به وجود آمده اند و الا در حقیقت حتی بت پرستان هم منکر و جود خدا نبودند چنان که قرآن می گوید: «آگاه باشید که دین خالص از آن خداست و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند (دلیلشان این بود که) اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند…»
پس می توان نتیجه گرفت که حتی بر فرض این که بودا سخنی در مورد خدا و معبود نگفته و آدابی برای پرستش خدا بیان نکرده است باز پیروان وی براساس فطرت خود به پرستش معبود رو آورده و معبودی برای خود جستجو کرده هر چند در این کار به خطا رفته و دچار پرستش بودا و مجسمه های او شده اند.
۲. تأثیرپذیری از دیگر ادیان:
همه ادیان قبل از بودیسم به خصوص آیین هندوئیسم بر محور پرستش خالق هستی بنیان گذاشته شده بودند و آیین هندوئیسم که دچار انحراف شده بود در این امر چنان به افراط گرائیده بود که به عده ی بی شماری از خدایان آسمانی و زمینی با اسماء و صفات عجیب و غریب معتقد شده بود و به شدت در غرقاب بت پرستی دچار آمده بود.
پیروان بودا که قبل از ایمان آوردن به وی پیرو آیین هندوئیسم بود و در آن فرهنگ تربیت یافته بودند. به سادگی نمی توانستند از پرستش معبودهای خود دست بردارند و تنها تأثیری که بودا می توانست داشته باشد تغییر نام این معبودها از خدایان فراوان به بودا، بود و مریدان وی به جای الهه های هندوئیسم به پرستش بودا و مجسمه های وی رو می آوردند.
نتیجه این که انسان فطرتاً خداپرست است لکن در این راه دچار انحراف می شود و اگر راه راست به او نشان داده نشود هر چند از الهه ها و بت های هندوئیسم هم دست بردارد دچار صنم پرستی بودایی می شود بنابراین تنها راه نجات از این انحرافات چنگ زدن به ریسمان الهی و دین راستین اسلام است.
۳. انکار معاد و اعتقاد به تناسخ
در کیش بودا عقاید و قوانین مختلفی حاکم است; از جمله قانون کارما ـ کرمه به معنای کردار، که از برجسته ترین قوانین هندوان است; بدین معنا که آدمی نتیجه ی اعمال خود را در دوره های بازگشت مجدد خود در این جهان میبیند; کسانی که کار نیک انجام داده اند در مرحله ی بعد، زندگی مرفه و خوشی دارند و آنان که بدکارند، در بازگشت با بینوایی و بدبختی دست به گریبان خواهند بود و چه بسا به شکل حیوان بازگشت کنند.
نام این بازگشت مجدد به دنیا سَمسارا به معنای تناسخ است.
هندوان معتقدند آدمی همواره در گردونه ی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهایی انسان از گردونه ی تناسخ و تولدهای مکرر در جهان پردرد و بلا، پیوستن به نیروانا است که مورد توجه بوداییان واقع شده است. برای روشنتر شدن این بحث لازم است ابتدا معنای تناسخ و اقسام آن بازگو شود.
معناو اقسام تناسخ
معنای «تناسخ ارواح» این است که ارواح از جسمی به جسم دیگر منتقل میشوند و در اصطلاح هم به همین معناست; یعنی «با مرگ یک فردِ آدمی، روح او از کالبدش بیرون آمده، به بدن یک فرد دیگر، چه انسان و چه غیر انسان، حلول کند».
اقسام تناسخ
برای تناسخ اقسام مختلفی ذکر شده است و در یک تقسیم بندی کلی میتوان گفت تناسخ مطلق یا مُلکی، اعم از نزولی و صعودی، عبارتاند از:
نسخ (حلول روح شخص متوفی در انسانها)، یا مسخ (حلول روح شخص متوفی در حیوانها)، یا رسخ (حلول روح شخص متوفی در جمادات) و یا فسخ (حلول روح شخص متوفی در نباتات).
تناسخهای باطل
تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انکار شرع و عقل است.
دلایل عقلی بطلان تناسخ
همان گونه که در تعریف تناسخ گفتیم، روح مردهای به بدن انسان یا موجود دیگری منتقل میشود و این انتقال دایمی و ابدی است و از آن به تولد بعد از تولد تعبیر میکنند. عقیده به تناسخ برخلاف قانون تکامل و منطق عقل بوده لازمه ی آن انکار معاد است.
حکمای الهی در ابطال تناسخ فرموده اند:
۱. وقتی بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلی به او افاضه میشود; چون جود خدا تام و فیض او عام است و شرط صلاحیت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحی که از بدن مرده ای جدا شده به همین بدنی که آماده ی افاضه ی نفس است تعلق بگیرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در یک بدن خواهد بود و چنین چیزی باطل است; زیرا هر انسانی با مراجعه به وجدان خویش درمی یابد که یک ذات بیشتر نیست.
۲. نفس (روح) از دیدگاه تناسخی از دو حال خارج نیست: یا منطبع در ابدان است یا از بدنها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عین محال بودن، با مبنای خود قایلان به تناسخ منافات دارد; زیرا انتقال صور و اعراض از محلی به محل دیگر ممتنع است; چون انطباع با انتقال منافات دارد، زیرا لازمه اش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد.
و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است; چون عنایت خدا مقتضی رساندن هر صاحب کمالی به کمال لایق خودش است و کمال نفس مجرد، یا علمی است (که به عقل مستفاد میرسد)، یا عملی (آراستن به مکارم اخلاق و دوری از رذایل). حال اگر نفس، بدون رسیدن به عالم انوار و عقول، دایم در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، در این صورت از کمال لایق خود ممنوع شده است، حال آن که عنایت الهی غیر از این است.
دلیل نقلی بر بطلان تناسخ
خدای متعال میفرماید:
(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ); چگونه به خداوند کافر میشوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را میمیراند و بار دیگر شما را زنده میکند، سپس به سوی او بازگردانده میشوید.
آیه ی فوق صریحاً عقیده به تناسخ را نفی میکند و می فرماید: بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعاً دو حیات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحیح بود تعداد حیات و مرگ بیش از دو تا بود; بنابراین عقیده به تناسخ که گاهی نام آن را تغییر داده و عود ارواح مینامند، از نظر قرآن، باطل و بیاساس است.
یک دلیل ساده
بودا که در پی اصلاح آیین هندوییسم بود، روح را انکار میکرد، ولی در پاسخ به این سؤال که سرانجام انسان چه خواهد شد، به ناچار مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم دینی پذیرفت. به عقیده ی وی، روح انسان در هنگام مرگ به کالبد و یا جسم دیگری انتقال مییابد و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طی میکند و پس از هر تولد و زندگی دوباره به بدنی دیگر حلول میکند و این تولدها ممکن است بی انتها و تا ابد ادامه داشته باشد; ولی به تناقض گرفتار میآید، زیرا بدون حلول روح از جسمی به جسم دیگر تناسخ امکان ندارد; و بر فرض که تناسخ را قبول کردیم کدام دلیل عقلی و منطقی صحیحی بر حقانیت تناسخ دلالت میکند؟! حدود صد سال پیش مردم هند دویست یا سیصد میلیون نفر بودند که بعد از مرگ، روحشان در کالبد دویست یا سیصد میلیون نفر تازه متولد شده نسخ پیدا کرده است. حال اگر این تعداد را از جمعیت کنونی هند، که بیش از یک میلیارد نفر است، کم کنیم، چیزی حدود هفتصد تا هشتصد میلیون نفر وجود خواهد داشت که طبق قانون تناسخ باید بدون روح باشند، چون قبلاً روحی نبوده تا در این تازه متولدان، نسخ پیدا کند.
اگر ما قانون تناسخ را قبول کنیم، باید منکر افزایش جمعیت جهان باشیم و در طول هزاران سال که انسان بر کره ی خاکی زندگی میکند، باید تعداد اشخاص وفات یافته با تعداد انسانهای متولد شده برابر باشد، تا تناسخ معنا دهد، والّا باید بپذیریم که بعضی از اجسام بشری روح ندارند و بعضی از ارواح هم بدون جسم میمانند که هر دو گزاره مبطل قانون تناسخ است.
۴. فردگرایی
تعلیمات بودا که در چهار حقیقت و هشت راه خلاصه شده، ناظر به امور فردی است و به ادعای بوداییان، راه نجات فرد، تمسک به این تعلیمات است و چیزی افزون بر این مطالب وجود ندارد که بتوان از آن برای هدایت جامعه بهره برد. گویا نظامهای اجتماعی و اصل جامعه از دیدگاه بودیسم امری واهی و خیالی است و نقشی در زندگی انسانی ندارد و، به همین خاطر، خود بودا برای رسیدن به نیروانا از جامعه میگریزد و به جنگل پناه میبرد و با گدایی و دریوزگی خوراک خود را تهیه میکند و آن گاه هم که برای تبلیغ آیین خود بازمیگردد، به سراغ تک تک افراد میرود و هرگز سعی نمیکند تحولی اجتماعی ایجاد کند; وی نه با حاکمی درگیر میشود و نه به نکوهش قانونی از قوانین جامعه ی آن روز میپردازد، بلکه با تک تک افراد ارتباط برقرار و آنان را به ترک زندگی و علایق اجتماعی ترغیب میکند و، از دیدگاه وی، هر کس از اجتماع برهد و همچون خود وی، پدر و مادر و همسر و فرزند و حتی حکومت را رها کند، میتواند به نیروانا برسد.
در سراسر تعالیم بودا… یک وظیفه ی ثابت و همیشگی برای هر فرد تعیین شده که خود درباره ی امور خودش بیندیشد و خود تصمیم بگیرد و آن را با رعایت جوانب اخلاقی به اجرا درآورد… .
و دیگر، دستوری برای راهنمایی دیگران و مبارزه با نظامها و قوانین ظالمانه ی اجتماعی وجود ندارد و همین فردگراییِ افراطی باعث میشود که آیین بودا نتواند برنامه ای عملی برای زندگی انسان داشته باشد. شاید نام «برنامه ای برای نیکو مردن و پیوستن به نیروانا» زیبنده ترین نام برای آیین بودا باشد.
۵. آمیختگی با افسانه
آیین بودیسم با دوری گزیدن از مباحث نظری و اعتقادی و نپرداختن به سؤالاتی که درباره ی مبدأ و معاد مطرح میگردد، دچار نوعی خلأ مباحث کلامی و استدلالی میشود و برای پر کردن این خلأ به دامان افسانه و اسطوره پناه میبرد و در پاسخ سؤالهای متعدد هستی شناختی، به تمثیل و داستان رو می آورد و از افسانه برای تبیین اصول خود بهره میگیرد. این روش هر چند در جلب نظر افراد عامی جامعه مؤثر است، از ارائه ی قانون و قاعده برای رستگاری انسان عاجز است و جز گرفتاری در انبوهی از خرافه و افسانه ثمره ای ندارد.
۶. انکار نبوت
بوداییها چون وجود خدای واجبالوجود را انکار میکنند، طبعاً اعتقادی به نبی مرسل و پیامبری که حامل وحی الهی باشد ندارند و میگویند که عقل به تنهایی توان هدایت انسان را دارد و نیازی به پیامبر نیست. و سؤالی که بیپاسخ میماند این است که آیا عقل مورد ادعای شما امر به تمثال پرستی میکند و آیا عقل موجب میشود که شما صانع را انکار کنید و در تناقض تناسخ گرفتار آیید آیا عقل نیاز به مؤید راهنما ندارد آیا اگر رسولانی به عنوان راهنما و مؤید عقل از سوی خداوند بیاید منافاتی با احکام عقل دارد، آیا عقلی که مدعای داشتن آن را میکنید موجب شده که عالم ممکن را واجبالوجود پندارید؟!
منابع:
bayynat.ir
tahoordanesh.com
hawzah.net
andisheqom.com
دانشنامه حوزه نت
ویکیپدیا
کتب:
تاریخ مختصر ادیان بزرگ، تألیف فلیسین شاله
مقارنه الادیان، تألیف دکتر احمد شلبی
عالم الادیان، تألیف محمد حمید فوزی
جهان مذهبی، ج۱، تألیف ریچارد بوش
غلامعلی، آریا، آشنایی با تاریخ ادیان
رابرت اهیوم، ادیان زنده جهان
جان بیناس، تاریخ جامع ادیان
توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ
مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران
ویل دورانت، تاریخ تمدن
شلبی، احمد، مقارنه الادیان
ادیان ابتدایی، ربانی گلپایگانی
نبوّت، محسن قرائتی
تفسیر نمونه
معین، محمد، فرهنگ فارسی (معین)
سعیدیان، عبدالحسین و..، تاریخ مختصر مصور جهان
چنین گفت بودا، بر اساس متون بودایی، ترجمه دکتر هاشم رجب زاده
بودا و اندیشه های او، تألیف سادهاتیسا، ترجمه محمد تقی بهرامی حرّان.
ادیان هند کبری، تالیف احمد شلبی
انسان و ادیان، تالیف محمد کمال جعفر
جهان مذهبی ادیان در جوامع امروز ج یک، تالیف ریچارد بوش، ترجمه عبدالکریم گواهی
جعفری، محمد تقی، عرفان اسلامی
طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان
جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی
رنجبر، در جستجوی ریشههای آسمانی بودا
تاریخ مختصر ادیان بزرگ، فلیسین شاله، ترجمه منوچهر خدایار محبّی.
ادیان و مکتبهای فلسفی هند، داریوش شایگان
مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ ادیان و مذاهب جهان
گروه مؤلفان، جهان مذهبی «ادیان در جوامع امروز»
آیا بودا عارف بوده است؟
بودا کسی بوده است که برای معرفتیابی و رسیدن به حقیقت و رها شدن از رنجهای زندگی دنیا راه ریاضت کشی را برگزید امّا آیا او را میتوان یک عارف نامید و اندیشهها و اعمالش را عرفانی دانست یا خیر؟
ممکن است برخی بپندارند هرکس سخنی در مذمّت دنیا و دل بریدن از آن گفت، و به هرگونه ریاضتهای جسمانی و روحانی رو آورد و کارهای شگفت انگیزی انجام داد، عارف است. امّا این پندار نادرست است زیرا عرفان حقیقی خود را یافتن و به خدا رسیدن است و آن هم جز با استفاده از تعالیم انبیا و رهبران الهی حاصل نمیشود زیرا آنان سرآمد عارفان و به خدا پیوستگانند، آنان به لطف پرودگار تمام حقایق هستی را میدانند و میتوانند انسان را زا راههای درست و خدا پسندانه به لقاء الله برسانند.
«عرفان حقیقی یعنی عرفانی که در تعالیم آسمانی ریشه دارد، آغاز حرکتش بیداری بشر از خواب و رؤیاهای حیات طبیعی محض است و آگاهی از این که وجود او در حال تکاپو، در مسیر خیر و کمال در متن هدف خلقت عالم هستی قرار میگیرد. این عرفان (که مسیرش در حیات معقول، و مقصدش، «قرار گرفتن در جاذبه کمال مطلق» به لقاء الله است) به قرار گرفتن در شعاع جاذبیّت او منتهی میشود. این عرفان که آن را عرفان اسلامی، مینامیم، هیچ حقیقتی را از عالم هستی اعم از آن که مربوط به انسان یا غیر او باشد حذف نمیکند بلکه همه عالم را با یک عامل ربّانی درونی صیقل میدهد و شفّاف میسازد و انعکاس نور الهی را در تمام ذرّات و روابط اجزای این عالم نشان میدهد. این گونه عرفان است که خط نورانی آن به وسیله انبیای بزرگ الهی در جاده تکامل کشیده شده است، نه آن تخیّلات رؤیایی در مهتاب فضای درونی که سایههایی از مفاهیم بسیار وسیع مانند وجود، واقعیت، کمال، حقیقت و … را به جای اصل آن گرفته و با مقداری بارقه های زودگذر مغزی آنها روشن ساخته و از آن ها را حالی و مقامی برای خود تلقین نموده و دل به آنها خوش میکنند، در صورتی که ممکن است، مدعی چنین عرفانی حتّی برای چند لحظه از روزنههای قفس مادّی نظارهای به بیرون از خودِ مجازیِ خویشتن نکرده باشد. این همان عرفان منفی است که انبوهی از کاروان جویندگان معرفت را از لب دریای درون خود به سرابهای آب نما رهنمون میکند.
با توجّه به این مطلب میتوان گفت: بودا کسی است که پندار و گفتار و رفتار مرتاضان، سخت در تکوّن شخصیّت او مؤثر بوده است. «مردم او را به عنوان قدّیس یا مرتاض یا به نام خانوادگیش یعنی گائوتاما میشناختند.» او پیامبر نبود و ریاضتهای نفسانیاش نیز در تعالیم آسمانی ریشه نداشت بلکه تحت تأثیر جاذبه مرتاضان در طریق آنان قرار گرفت از این رو، او را نمیتوان عارف نامید و اعمالش را نمیتوان عرفانی دانست و پندها و حکمتهایش را نیز باید با آموزههای وحیانی و سخنان پیامبران خداوند به خصوص پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ سنجید و هر آنچه با آنها سازگار است پذیرفت و آن چه بر خلاف آنها است، رد کرد.
کتب مقدس دین بودایی
قدیمى ترین کتاب مقدس بوداییان به زبان پالى موسوم به تری پیتاکا، به معنی «سه سبد یا سه زنبیل » حکمت یا کانون پالى مى باشد. سه سبد شامل موارد زیر است:
۱- وینایاپیتاکا یا سبد روشن (سبد نظم و یا انضباط بودایی) که مشتمل بر قوانین و قواعد مربوط به کسانی است که تازه به نظام بودایی در آمده اند، و یا راهبان و بوداییان سطح بالاتر. این سبد یازنبیل را به نام قواعد رهبانیت نیز نامگذاری نموده اند.
۲- سوتاپیتاکا (سوته پتکه) یا سبد آئین (سبد آموزش) مشتمل بر مباحثات و تعلیمات شخص بودا می باشد. از این سبد به نام وسیله رستگارى نیز یاد می شود. سوته پتکه از پنج مجموعه فراهم آمده است که به پنج نکایه معروف اند. یکى از این مجموعه ها کودکه نکایه یعنى مجموعه گفتارهاى کوتاه است که خود از پانزده کتاب ساخته شده است. یکى از این پانزده کتاب به ذمه پده یا ذمه پده معروف است.
۳- آبهیدهاماپیتاکا (ابى ذمه پتکه) یا سبد آئین برتر (نظریه متعالی و یا سبد متافیزیکی) است که بیان نکات ظریف در عین حال پیچیده روان شناسی و مباحث نظری دین بودایی را شامل می شود. این سبد مفهوم فلسفى و روانشناسى دارد.
کتاب تری پیتاکا به زبان پالی، که یک زبان ادبی بسیار نزدیک به ماگهادی زبان محاوره گواتما (بودا) و پیروان وی بوده حفظ شده است. این کتاب به عنوان کتاب قانون مکتب جنوبی دین بودایی، هینایانا، به رسمیت شناخته شده است. همچنین آن را به نام قانون تراوادا می شناسند. کتب مقدس مکتب شمالی، مهایانه، به همراه نوشته های بسیار دیگری که جنبه تشریعی ندارند، به زبان سانسکریت حفظ شده اند. کتاب تری پیتاکا از بیست و نه بخش فرعی تشکیل شده که طول هر یک از آنها بین ۱۰ تا ۱۸۳۹ صفحه است. این مجموعه عظیم نه تنها به زبان انگلیسی ترجمه نشده، بلکه حتی به زبان اصلی پالی هم به طور کامل چاپ نشده است. ترجمه متون مقدس دین بودایی به زبان انگلیسی حجمی حدود چهار برابر انجیل خواهد داشت. اولین ترجمه انگلیسی از یک قسمت از تری پیتاکا ترجمه قسمت نسبتا کوتاه دهمه پده به معنای «راه فضیلت» بود که پروفسور ماکس مولر، استاد دانشگاه آکسفورد در سال ۱۸۷۰ میلادی (حدود ۱۲۵۰ شمسی) انجام داد. دین بودایی، حتی قبل از اینکه قسمتی از کتب مقدس آن به انگلیسی ترجمه شود، از موضوعات بسیار مورد علاقه ادبیات انگلیسی بوده است. حدود یک نسل قبل، کتابخانه عمومی شهر نیویورک به تنهایی متجاوز از دویست کتاب و مقاله مهم داشت که در سالهای پیش از ۱۸۷۰ میلادی درباره دین بودایی به زبان انگلیسی نوشته شده بود. قطعه نخستین از ترجمه متن تری پیتاکا، به همراه قطعه دیگری که تواما در جلد دهم از مجموعه کتب مقدس شرق آورده شده، مورد تقدیر فراوان قرار گرفته است.
«متون دهمه پده و نیز سوتانیپاتا، برای همه کسانی که به ذخایر نادیده روح علاقه مند هستند، شایسته مطالعه است. این کتب، با شوق ساده خود و استفاده جالب توجه شان از حکایات اخلاقی و استعارات و امتزاج ساده ترین موضوعات با عالیترین حقایق، جزو جالبترین کتب دینی دنیا به شمار می آیند».
کتاب تری پیتاکا شامل بعضی از خاطرات بودا، پاره ای مباحث نظری موشکفانه و نصایح بسیار در مورد یک زندگی آرام است. با این وجود متون شریعت دین بودایی و به ویژه کتب مکتب هینایاما، هیچ گونه شرح حال کاملی از بودا به دست نداده اند تا نشانه این مطلب باشد که رهبران بعدی دین بودایی کار بنیانگذار آن، بودا، را دنبال کرده اند. همچنین به منظور احیای مجدد جامعه توضیحی در مورد کاربرد تاریخی عالیترین اصول این آیین به دست نداده اند و اشاره ای نیز به یک هدف و یا قدرت خلاقه در جهان نداشته و هیچ نگرش آینده نگرانه ای را در مورد یک زندگی مشعشع و مرفه در این جهان و در جهان آخرت ارائه نمی دهند. درسوتراهای مهایانه توصیف بسیار دقیقی از «بهشت غربی» وجود دارد که برای بودایی های پیرو فرقه های مشهور مهایانه بسیار جذاب است. این مطلب را می توان در سوکهه وتی ویودا، که در جلد چهلم از کتب مقدس شرق ترجمه، شده مطالعه کرد. در این بهشت موعود نه تنها آرامش و سکون حکمفرماست، بلکه زیبایی و غنای الوان، درختان جواهرنشان، شکوفه های حیرت انگیز درخت سدر، عدم وجود شب یا روز، عدم تمایز و تبعیض بین خدایان و افراد بشر، و روی هم رفته زیبایی و سعادت کامل وجود دارد. ضمنا فرقه هاى مختلف بودایى نیز کتابهاى مخصوص به خود دارند.
مجموعه هاى بودائى
به طور کلی مجموعه هاى بودائى عبارتند از:
۱- آنگوتارا نیکایا (نکایه)
۲- دیا نیکایا (نکایه)
۳- میجمى ایمانیکیا (نکایه)
۴- سامى یوتانکایه
۵- سوتانى پاتا (متن کهن بودائى)
۶- پیتاکا (سبدهاى قانون ) تالیف ۲۴۱ ق. م شامل:الف: حکایات، ب: انضباط، ج: شریعت
۷- یاتاگا
۸- کنجور و تنجور
فرقههای بودایی
در جهان بودائی سه شاخه اصلی و عمده وجود دارد که عبارتند از:
۱. شاخه «تراوادا» یا «عقیده و نظریه بزرگترها».
۲. «ماهایانا» یا «گردونه بزرگ»
۳. شاخه «لاما»
۱. شاخه «تراوادا» یا چرخ کوچک:
پیروان این شاخه بیشتر در کشورهای سریلانکا، برمه، کامبوج و تایلند حضور دارند. برخی معتقدند که مقام «تراوادا» از «ماهایانا» از لحاظ هدف و تعلیمات، پائینتر است و از همین جهت «تراوادا» را «هینایانا» یعنی چرخ کوچک نام گذاردهاند.
۲. شاخه «ماهایانا» یا چرخ بزرگ:
پیروان این مکتب در مناطق کره، ژاپن، چین میباشند، که این مکتب خود به دو مکتب فکری دیگر به نام مکتب «خلاء» و مکتب «آگاهی تنها»تقسیم میشود.
مکتب «خلاء» را افرادی به نام «نگارجونا» در قرن دوم میلادی بنا گذاشت و معتقد به نسبی بودن هستی و وجود بود و به عقیده او همه چیز در خلاء و تهی میباشد و مکتب «آگاهی تنها» واقعیت أشیای خارجی در جهان تجربه را انکار میکند و معتقد است که تنها از طریق آگاهی و هوشیاری است که «أشیا» واقعی هستند. بنابراین تنها «آگاهی» و یا «ذهن متعالی» است که واقعیت دارد. مکتب «ماهایانا» در کشورهای چین و ژاپن به فرقههای متعددی منشعب شد که برخی از آنها در هر دو کشور هم وجود داشتند. ما در اینجا به بعضی از آن فرق اشاره میکنیم:
مکتبهای بودائی «ماهایانا» در چین:
الف) مکتب «تی ین ت آی» نامگذاری این مکتب از روی کوهی در ایالت چکیانگ چین و به معنی «تراس آسمان» میباشد و بنیانگذار این مکتب فردی به نام «چی ـ ای» (۵۹۷ ـ ۵۲۸) میباشد.
ب) «هوآ ـ ین» مکتب تاج یا حلقه گل که فردی به نام «فاتسانگ» (۷۱۲ ـ ۶۴۲) آن را تأسیس نمود.
ج) مکتب «چینگ تی یو تسونگ» یا سرزمین ناب و خالص. این مکتب توسط «هویی ـ یوان» و یا فردی به نام «تهآن ـ لوئن» بنیانگذاری شد. سرزمین ناب یعنی اینکه پس از مرگ سرزمینی پاکی وجود دارد که انسان بدانجا منتقل میشود.
د) مکتب «چه آن»یا مکتب تفکر و مراقبه که توسط فردی به نام «بودهی دهارا» در حدود سالهای ۵۰۰ م این مکتب را به چین آورد.
مکتبهای بودائی «ماهایانا» در ژاپن:
الف) مشانه تندای «تی ین ت آی»، فردی به نام سایشو (۸۲۲ ـ ۷۶۷) آن را به ژاپن برد.
ب) «شینگون» این مکتب را «کوکایی» (۸۳۵ ـ ۷۷۴) به ژاپن وارد کرد.
ج) «سرزمین پاک»، دو نفر به نامهای «هونن» و «شین ران» این مکتب را در ژاپن رواج دادند.
د) «ذن» یا مکتب تفکر و مراقبه که مکتب «چان» و یا «چه آن» نیز خوانده میشود.
هـ ) نظریه و روش «نی چی رن» یعنی نیلوفر آفتابی که به نام بنیانگذار خود «نی چی رن» نامبرده میشود.
البته انشعابات «مکتب ماهایانا» به مکاتب مذکور منحصر نمیشود، مکاتب بسیار دیگری چون:«ویب هاشی کا»،«موت ران تی کا»،«جو کا چا را»،«مادهیا می کا» از این مکتب منشعب شدهاند.
۳. مکتب «لاما»
این مکتب در قرن چهارم میلادی در تبّت به وجود آمد. پیروان آن معتقد بودند که روح «بودا» در پیکر شخصی به نام «دالایی لاما» که در واقع رئیس مذهب است، حلول کرده است و هنگامی که «لاما» میمیرد دنبال کودکی میگردند که در آن لحظه به دنیا آمده است. چرا که باورشان بر این است که روح «لاما» در قالب کودکی که در همان هنگام به دنیا میآید حلول میکند.
در این مکتب نیز انشعاباتی صورت گرفته که از آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) مکتب «سانتراکشیا و پادماسامباوا» یا مکتب ترجمه قدیمی.
ب) مکتب «گلوکیا» که از آثار «آتیشا» و «تسونگ خاپا» نشأت گرفته است.
ج) مکتب «کاگیوپا» که در اثر کارهای «مارپا» و «میلارپا» به وجود آمد.
چنانکه ذکر شد آئین بودا در مناطق مختلف نفوذ کرده و افراد و جوامع را جذب خود نمود و در طول دوران حیات خویش در این مناطق به فرقههای بسیاری منشعب شد که به طور کلّی امّهات اصول این فرقهها از پنج مکتب خارج نیست و هر یک از دیگری به طور وضوح متمایز است که ما در اینجا به طور اختصار بدانها میپردازیم:
۱. فرقههای «زمین پاک»: مبادی این فرقهها درخور فهم و ادراک عوام و اکثریت خلایق است و هدف مطلوب و غایت مقصود برای آنها همان وصول به ارض مقدس و بهشت جاویدان میباشد و این بهشت در مغرب جهان قرار دارد و بزرگان آئین بودا آن را به عالمیان وعده دادهاند. این کیش اهمیّت واقعی را در ایمان قلبی میداند و این تصدیق و علاقه قلبی را برای وصول به مرحله نجات و رستگاری کافی میداند. مکتب «زمین پاک» به وسیله شخصی که نخست به دین «تائو» بود و سپس بودائی شد تأسیس گردید.
۲. فرقه «باطنیّه»: این فرقه، بودائیانی هستند که راه نجات و وصول به مرتبه اشراق را فقط در باطن و در ضمیر منحصر میدانند و طرز عمل و سبک عادت در نزد آنها به وسیله «دیانه» یعنی تفکّر میسر است و بس. و تحقیقات علمی و مطالعه کتب و امثال آن ارزش و قدری ندارد.
۳. فرقههای «عقلانی»: این فرقه ابتدا در مکتب فکر و مراقبه روئیده و سپس از آن منشعب گردید، آنها بر این باورند که سالِک باید در طلب اشراق و شهود ذهن خود را از همه افکار و آداب، خالی نموده و سپس به تدریج به وسیله مطالعه کتب دینی و تفکرات عقلانی، خود را برای وصول به کمال و مرحله مقصود آماده و مهیّا سازد.
۴. فرقههای «مرموز» یا « کلمه حقّه»: در هر مذهبی در مواردی به نیروی مرموز «نجات بخش» یعنی اسم اعظم یا کلمه حقّه تکیه شده است و بر خلاف مبادی اعتقاد عقلانی، به نوعی اثر جادویی مقدس برای این کلمه قائل شدهاند.
۵. فرقه سیاسی و اجتماعی: این فرقه که در ژاپن منسوب به «نیچیرن» است صرفاً دین بودائی است که رنگ ژاپنی گرفته است و دارای تمایلات سیاسی و اجتماعی میباشد. تا امروز احساسات وطن پرستی و محبت به قوم و ملّت از مبادی مهم فرقه «نیچیرن» است.
ازدواج در آیین بودا
کارشناسان و دانشمندانی که در مورد ادیان تحقیق می کنند، برای تسهیل کار خود، ادیان را از دیدگاه ها و منظرهای مختلف به انواع گوناگون تقسیم می کنند. آنان گاهی جغرافیا را مناط و معیار قرار داده و ادیان را به دو گروه ادیان شرقی و ادیان غیرشرقی تقسیم می کنند و گاهی نژاد را مبنا گرفته و می گویند ادیان یا سامی هستند یا غیرسامی و گاهی نیز وحیانی بودن ادیان را در نظر گرفته و آنها را به الهی و غیرالهی، تقسیم می کنند. این تقسیم بندی ها، هر کدام جایگاه و کاربرد خاص دارد و بسته به موضوع بحث، مورد استفاده قرار می گیرد و نباید آن را به سه یا چهار مورد، منحصر کرد، بلکه می توان ادیان را از دیدگاه دیگری نیز مورد تقسیم قرار داد به عنوان مثال ما می توانیم ادیان را به دو گروه ادیان جامع و ادیان ناقص تقسیم کنیم با این توضیح که ادیان جامع، ادیانی هستند که برای پیروان خود در دو زمینه نظری و عمل نسخه پیچیده و آنان را مکلّف به پیروی از نسخه خود می کنند؛ ولی ادیان ناقص تنها به بیان مطالبی در ساحت های عملی یا نظری اکتفاء کرده و عرصه های دیگر را مسکوت می گذارند.
ادیان ابراهیمی به خصوص دین اسلام از جمله ادیانی هستند که در زمینه مسائل نظری (عقاید) و هم چنین مسائل عملی (احکام) به تفصیل سخن گفته و وظیفه پیروان خود را در هر دو زمینه بیان داشته اند. در مقابل این ادیان، آیین هایی مانند «شینتو»، «بودیسم» و… قرار دارند که خود را مکلّف به بیان مطلب در همه عرصه های نظری و عملی نمی دانند و تنها به ذکر برخی مطالب در این زمینه ها اکتفا کرده و سایر ساحت ها را یا مسکوت می گذارند و یا آنها را خارج از گستره خود اعلام می کنند.
بنابراین نباید گمان کنیم که آیین بودا نیز مانند دین اسلام در همه عرصه های زندگی، وارد شده و در تمام موضوعات نظری و عملی اظهار نظر کرده است. بودا به عنوان بنیان گذار مکتب بودیسم بعد از تبیین چهار اصل خود (یعنی حقیقت تألم، حقیقت علت تألم، حقیقت پایان تألم، حقیقت طریقت رفع مایه تألم) هشت راه برای رهایی از این رنج و الم را در ضمن حقیقت چهارم می شمارد و در سایر زمینه ها مطلبی برای ارائه ندارد. پس ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که آیین بودا هم چون دین اسلام، فقه گسترده داشته و درباره، عبادات، معاملات، سیاسات و… احکام عملی ارائه کند.
باتوجه به مقدمه فوق و متون موجود آیین بودیسم می توان گفت: «راهبان بودائی در ازدواج ها مراسم نیایش برپا نمی کنند. ازدواج از نظر بودائیان یک کار تشریفاتی خصوصی است که به امور اجتماعی مربوط است. اما امروزه با دخالت برخی از عناصر و عوامل بودایی به مراسم رنگ و روی مذهبی داده می شود به این صورت که گروهی از دختران یا پسران خردسال پاره ای از آیات مقدس خاص دعا را قرائت می کنند. خود راهبان به خصوص در سرزمین های مهد مکتب قدیم، هرگز در مراسم ازدواج شرکت نمی کنند ولی یکی دو روز پیش یا پس از ازدواج برای صرف غذا به خانه دعوت می شوند. بدین مناسبت یکی از راهبان به موعظه می پردازد که در آن موعظه، همسران را به گذراندن یک زناشویی توأم با خوشبختی و هماهنگی بر طبق تعالیم بودا دعوت می کند.» و البته این مراسم بعدها و آن هم تنها در برخی کشورها رواج یافته و ربطی به آیین بودا ندارد.
آیا بودا پیامبر بوده است؟
آیین بودا دوّمین آیین بود که پس از آیین جینی به انگیزه مقابله با آیین برهمنی یا اصلاح آن پدید آمد، و تأثیرات عمیق در افکار و آداب سراسر هند بر جای گذاشت. بودا خود را نه پیغمبر میدانست و نه خداوند و الهه و نه تجسمی از الهه، و در اسلام هم مدرکی صحیح دال بر اینکه بودا از پیامبران بوده است نداریم، در نتیجه «بودا» از پیامبران نبوده است.
از منابع اسلامی استفاده میشود که ظهور انبیاء ـ علیهم السّلام ـ اختصاص به منطقه خاصی نداشته و آیات کریمه قرآن دلالت دارد، بر اینکه هر قوم و امتی پیامبری داشتهاند، که به چند نمونه اشاره میشود.
۱. رسول همیشه از بین خود مردم در بین هر قوم برانگیخته شده است چنانکه در سوره بقره،اعراف، و سوره جمعه بدان اشاره شده است «رسولاً مِنهُم».
۲. «برای هر گروه و امّتی پیامبری است پس زمانی که پیامبرشان آمد، میان مردم به عدالت و قسط حکم میکند» و فرمود: «هیچ امّتی نیست مگر آنکه در میان انان پیامبری برای هشدار دادن بود» این آیات و مانند آنها به صراحت میگویند که هر امّتی دارای نبی و پیغمبری بودهاند. و همچنین روایات بر این مطلب دلالت دارند که به نمونههایی اشاره میشود:
علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: خداوند رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز جویند… خداوند هرگز انسانها را بدون پیامبر یا کتابی آسمانی یا برهان قاطع… رها نساخته است.
از بعضی روایات استفاده میشود که خداوند از میان سیاهپوستان نیز پیامبری برانگیخته است. چنانکه علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: خداوند پیامبر سیاهپوستی را مبعوث کرد هر چند سرگذشت او در قرآن نیامده است «بعث الله نبیّاً اسود»چنانکه خود قرآن هم اشاره دارد که «و مِنهم من لم نقصص» ما قصّه عدّهای (بسیاری) از پیامبران را (و نام آنها را) در قرآن نیاوردهایم. در نتیجه ممکن است در قاره هند پیامبر و یا پیامبران الهی، دارای مکتب آسمانی بودهاند، ولی اسم آنها در قرآن و تاریخ نیامده است. از مجموع ۰۰۰/۱۲۴ نفر پیامبر فقط اسم برخی از آنها در قرآن آمده است. قابل ذکر است که این احتمال هم وجود دارد که بخاطر اتصال و ارتباط هندوستان به قارههای دیگر و نفوذ دعوت پیامبران آن قارهها پیامبر خاصی فرستاده نشده باشد و امکان دارد پیامبرانی فرستاده شده ولی به قتل رسیدهاند. شاهد وجود پیامبران در هندوستان این است که این سرزمین از قدیمالایام به سرزمین ادیان و افکار و فلسفههای مرموز و سرزمین ریاضتکشان معروف بوده است و در همان ادیان ابتدایی آثاری از ادیان آسمانی دیده میشود که به نمونههای اشاره میشود، مثلاً در کتاب «ریگودا» که یکی از کتابهای آیین «ودایی» است آثاری از مناجاتها و ادعیه با خدا دیده میشود و همچنین در آیین برهمنی سخن از جاوید بودن و همه جا بودن برهمن مطرح است (که این همان اوصاف خدای واقعی است) و همین طور در آیین هند پرستش و خدای خلقت و… مطرح است و در آیین سیک (سِرخ) اعتقاد به وحدانیّت خدای متعال وجود دارد و یا در آیین بودا سخن از اعتماد به نیروی ذاتی خود انسان مطرح است که باید به واسطه تهذیب و تزکیه باطن رهایی یابد و… همه اینها نشان از وجود ادیان الهی است که بعدها به نوعی تحریف شده است. شاهد دیگر این است که در بعضی روایات از پیامبری اسمی به میان آمده است که در هندوستان مبعوث شده و دارای علومی از جمله علم نجوم بوده است.
آیا بودا مقدس می باشد؟ با توجه به اینکه بطلان آن در اسلام معلوم است؟
پاسخ سوال فوق به دانستن معنی کلمه مقدس و این که این لقب از سوی چه کسی به بودا اطلاق می شود منوط می باشد بنابراین ابتدا به تعریف کلمه مقدس پرداخته می شود:
کلمه «مقدس» کلمه ای عربی بوده و اسم مفعول از باب تفعیل می باشد که مصدر آن «تقدیس» و ثلاثی مجردش«قدس» به معنی پاک و مطهر و منزه می باشد.
وقتی کلمه «قدس» را به باب تفعیل ببریم معنی آن پاک کردن و منزه کردن و اسم مفعول آن «مقدس» می شود که چیز پاک شده، منزه شده و مطهر شده معنی می دهد. در اصطلاح لغت فارسی به مرد خدا که از منهیات بپرهیزد و پارسا باشد، مقدّس گفته می شود. ولی در اصطلاح زبان عربی از این اصطلاح بیشتر برای مکان استفاده کرده و به مکان پاک و مطهر«مقدّس» گفته می شود و برای شخص «مقدِّس» (اسم فاعل) استفاده می شود و به کسی که خدا را به پاکی بستاید و کسی که خود را برای عبادت تطهیر و پاک کند و هم چنین به راهب، دانشمند متدین یا پاپ یا یکی از روسای دینی، «مقدِّس» اطلاق می شود.
در اینجا لازم به ذکر است که استفاده از کلمه «قدس» و مشتقات آن از قبیل «مقدِّس»، «قداسه»، «قدیس» و ….. بیشتر در میان مسیحیان عرب زبان رواج دارد و به عنوان مثال برخی از نویسندگان جدید مسیحی کلمه «القدس» را در مقام احترام به پیشوایان مذهبی اطلاق کرده و آن را به معنای حضرت می دانند و مثلاً می گویند:«قدس الأب العام» یعنی حضرت پدر روحانی یا کلمه قدیس را به معنای مرد برگزیده خدا که به مقام بالایی از تقوا و پرهیزگاری نایل شده به کار می برند.
با توجه به معنای لغوی و کاربردهای کلمه مقدّس می توان نتیجه گرفت که طرفداران هر دین و آیینی به اشخاص بزرگ آیین خود که بر طبق موازین آن آیین عمل کرده و اوامر و نواهی آن آیین را در حدّ اعلی به کار می بندند، اصطلاح «مقدّس» را اطلاق می کنند به عنوان مثال در مسیحیت به پاپ مقدس گفته می شود در یهودیت به حبر اعظم و در اسلام نیز به علمای بزرگ و مجتهدین و الامقام لقب مقدس داده می شود چنان که مرحوم محقق اردبیلی که در قرن یازدهم هجری زندگی می کرد از سوی مردم و علما لقب«مقدس» یافت و به مقدس اردبیلی معروف شد و امروزه نیز به نام مقدس اردبیلی شناخته می شود.
پس می توان نتیجه گرفت، بزرگان هر دین و آیینی در نظر پیروان آن آیین مقدس می باشند و بودا هم چون بنیانگذار آیین بودیسم بوده و از دیدگاه بودائیان با عمل به دستورالعمل های خاص این آیین به مقام نور یافتگی رسیده بود، شایسته لقب«مقدس» می باشد و بودائیان وی را مقدّس می پندارند، ولی این بدان معنی نیست که بودا از دیدگاه مسیحیان یا یهودیان یا مسلمانان هم مقدّس می باشند زیرا طرفداران هر آیینی تنها رهبران دینی خود و وابستگان به آیین خویش را مقدّس می شمارند. بنابراین، این سوال که آیا بودا مقدس می باشد یا نه؟ از دو دیدگاه می تواند جواب داده شود. چرا که از دیدگاه طرفداران بودیسم شخص بودا که نام اصلیش«سیدراته» بود، فردی مقدس می باشد. ولی از دیدگاه سایر مکاتب و ادیان وی نه تنها مقدّس نیست بلکه فردی منحرف و گناهکار می باشد.
شاید گفته شود یکی از اصول اعتقادی دین اسلام ایمان به انبیاء الهی است و مسلمانان باید به همه انبیای الهی که نام آنها در قرآن یا منابع حدیثی ذکر شده ایمان بیاورند؛ زیرا همه انبیاء یک دین و یک آیین را تبلیغ می کردند که کامل ترین و جامع ترین صورت آن توسط حضرت محمد مصطفی ـ صلّی الله علیه و آله ـ به مردم ابلاغ شده است. پس تمام انبیای الهی در نزد مسلمانان مقدس می باشد و احتمال دارد که بودا نیز یکی از این پیامبران باشد که برای هدایت مردم فرستاده شده و بعدها آیین وی نیز هم چون آیین انبیاء قبل از پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ تحریف شده است.
در جواب این سخن می توان گفت: پیامبر بودن «بودا» محتاج دلیل و مدرک است و بررسی منابع اسلامی نشان می دهد که هیچ سند و مدرکی دال بر پیامبر بودن وی وجود ندارد و آنچه امروزه به عنوان آیین و دین بودا معرفی می شود، هیچ گونه سازگاری و تناسبی با دین اسلام ندارد. در دین اسلام و سایر ادیان ابراهیمی سه رکن اصلی وجود دارد یعنی توحید، نبوت و معاد ولی در آیین موجود بودا خبری از این سه رکن نیست وی از صحبت کردن درباره خالق هستی وخداوند پرهیز کرده، و حتی گاهی آن را انکار نموده است و به جای معاد در دامن نوعی تناسخ گرفتار آمده و هرگز خود یا شخص دیگری را به عنوان پیامبر و نبی معرفی نکرده است. بنابراین با تکیه بر تعالیم منسوب به بودا نمی توان وی را از پیامبران الهی شمرد و از دیدگاه اسلام وی نه تنها پیامبر و نبی نیست، بلکه که هیچ نوع تقدسی هم ندارد و نمی توان وی را مقدس شمرد.
بودا و زنان
جامعه بودایى، به صورت سلبى و منفى با او برخورد مىکند و او را پست مىشمارد. بودا به رهبانیت و دورى از جامعه و زندگى در جنگلها فرا مىخواند، همانگونهکه پیروانش را به این مراسم دعوت مىکند و این، بر طبیعتِ روابط میان زن و مرد اثر منفىمىگذارد و به مرد مىفهماند که در برخورد با زن احتیاط ورزد.
چرخ دارما
یک نماد سادهشده از چرخ دارما
آیین بودا در سده پنجم پیش از زایش مسیح در هندوستان پیدا شد و کمابیش ???? سال در آن سرزمین ماند و سپس به سرزمینهای دیگر کوچید. بوداییان بر این باورند که در این ???? سال آموزههای بوداگرایی سه بار دستخوش دگرگونی شدهاند و در این باره اصطلاح «سه بار گردش چرخ آیین» را بکار میبرند. چرخشگاه هر کدام از این دورهها را هم هر ??? سال میپندارند. البته آموزههای دورههای پیشین هم همراستا با آموزههای تازه به زندگی خود ادامه دادهاند.
بنمایهای که همه این آموزهها به آن پایبند بودهاند همانا اصل نپایندگی هستی است. این باور که هیچ چیز این جهان هستی پاینده و پایدار نیست. اصطلاح چرخ آیین (چرخ دارما) (Dharmacakra) بعدها در میان بوداییان تبت محبوبیت زیادی پیدا کرد و در موارد دیگری بکار رفت. برای نمونه در آنجا بوداییان چرخهای درست کردند و بر روی آنها متون بودایی نگاشتند و به این چرخها نام چرخ آیین یا چرخ نیایش دادند. منظور از گرداندن این چرخها بدست پیروان آیین بودا همانا نمادی از خواندن سخن بودا بود.
بر روی و در درون این چرخها افسونهایی (مانتراهایی) نوشته شدهاست. افسونها سخنانی ژرف به گونهای بسیار نمادین هستند. این چرخها را میتوان در جوامع گوناگون بودایی یافت اما تنها در تبت است که آنها بخشی جاافتاده از زندگی روزمره را تشکیل میدهند. بوداییان بر این باورند که چرخاندن این چرخها مانند این میماند که شخص (بصورت نمادین) همه متون درون آن را خواندهاست.
منابع:
bayynat.ir
tahoordanesh.com
hawzah.net
andisheqom.com
دانشنامه حوزه نت
ویکیپدیا
کتب:
تاریخ مختصر ادیان بزرگ، تألیف فلیسین شاله
مقارنه الادیان، تألیف دکتر احمد شلبی
عالم الادیان، تألیف محمد حمید فوزی
جهان مذهبی، ج۱، تألیف ریچارد بوش
غلامعلی، آریا، آشنایی با تاریخ ادیان
رابرت اهیوم، ادیان زنده جهان
جان بیناس، تاریخ جامع ادیان
توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ
مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران
ویل دورانت، تاریخ تمدن
شلبی، احمد، مقارنه الادیان
ادیان ابتدایی، ربانی گلپایگانی
نبوّت، محسن قرائتی
تفسیر نمونه
معین، محمد، فرهنگ فارسی (معین)
سعیدیان، عبدالحسین و..، تاریخ مختصر مصور جهان
چنین گفت بودا، بر اساس متون بودایی، ترجمه دکتر هاشم رجب زاده
بودا و اندیشه های او، تألیف سادهاتیسا، ترجمه محمد تقی بهرامی حرّان.
ادیان هند کبری، تالیف احمد شلبی
انسان و ادیان، تالیف محمد کمال جعفر
جهان مذهبی ادیان در جوامع امروز ج یک، تالیف ریچارد بوش، ترجمه عبدالکریم گواهی
جعفری، محمد تقی، عرفان اسلامی
طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان
جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی
رنجبر، در جستجوی ریشههای آسمانی بودا
تاریخ مختصر ادیان بزرگ، فلیسین شاله، ترجمه منوچهر خدایار محبّی.
ادیان و مکتبهای فلسفی هند، داریوش شایگان
مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ ادیان و مذاهب جهان
گروه مؤلفان، جهان مذهبی «ادیان در جوامع امروز»
نویسنده: تهیه کننده: محمود کریمی شرودانی