جنگ تبوک پیش آمد. پیغمبر صلى الله علیه و آله مسلمین را به پیکار ترغیب نموده با سپاهى به آن طرف حرکت کرده عده اى از منافقین و سه نفر از مؤ منین که سابقه نفاقى نداشتند تخلف جسته به همراه لشکر نرفتند. یکى از مؤ منین متخلف کعب ابن مالک شاعر بود.
کعب گفت من در آن روزها نیرو و قدرتم بیشتر از پیش بود و سابقه نداشت رد یک زمان دو وسیله سوارى داشته باشم مگر در همان اوان جنگ تبوک . هر روز با خود مى گفتم امروز خواهم رفت آن روز مى گذشت و نمى رفتم باز فردا همینطور، بالاخره سستى نموده و از حضور در جنگ و سپاه مسلمین خوددارى کردم . روزها به بازار مى رفتم ولى کارم گره پیدا مى کرد و منظورم حاصل نمى شد. با هلال ابن امیه و مرارد بن ربیع مصادف شدم آنها هم مانند من تخلف جسته بودند بطوریکه مى گفتند وضع کار ایشان نیز پیچیده بود.
تا مدتیکه مسلمین در راه این جنگ بودند، به همین ناراحتى و پیچیدگى گرفتار بودیم شنیدیم سپاه اسلام به همراهى پیغمبر صلى الله علیه و آله مراجعت مى کنند از کرده خود پشیمان شدیم و به استقبال بیرون آمدیم وقتى خدمت حضرت رسول رسیدیم آن جناب را به سلامتى تهنیت گفتیم سلام کردیم ولى حضرت جواب نداده رو از ما برگردانید به رفقا و دوستانمان سلام کردیم آنها هم جواب ندادند. این خبر به گوش خانواده هاى ما رسید ایشان نیز از گفتار با ما خوددارى کردند. وضعى عجیب پیش آمد به مسجد که وارد مى شدیم با هر کس صحبت مى کردیم جواب نمى داد.
زنان ما خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله رفته گفتند شنیده ایم شما از شوهران ما رو بر گردانیده اى آیا ما نیز از آنها جدا شویم . حضرت رسول به آنها فرموده بود کناره گیرى نکنید ولى نگذارید با شما نزدیکى کنند. کعب و دو رفیقش از مشاهده این وضع گفتند: بودن ما در مدینه چه فایده دارد اکنون که با ما سخن نمى گویند از پیغمبر صلى الله علیه و آله گرفته تا خانواده و دوستانمان همه از ما لب فرو بسته اند. خوبست از مدینه خارج شویم در میان کوهها به راز و نیاز و توبه و استغفار مشغول گردیم یا خداوند توبه ما را مى پذیرد و یا به همین حال از دنیا مى رویم به جانب یکى از کوههاى مدینه رفتند روزها روزه مى گرفتند و شبها را به مناجات مى گذراندند خانواده آنها براى ایشان غذا مى آوردند ولى صحبت نمى کردند مدتى گذشت کار آنها استغفار و گریه و زارى بود. گفته اند پنجاه روز را به این حال سپرى کردند. روزى کعب به دوستان خود گفت اکنون که مورد خشم خدا و پیغمبر صلى الله علیه و آله و خانواده و دوستانمان هستیم چرا ما خود را بر یکدیگر خشم نگیریم . بیائید از هم جدا شویم . هر کدام دور از دیگرى مشغول راز و نیاز و توبه و بازگشت شویم و با هم صحبت نکنیم تا بمیریم یا خدا توبه ما را قبول کند سه روز از یکدیگر فاصله گرفتند شبها در دل کوه هر کدام به گوشه اى راز و نیاز داشته بطورى دور بودند که هم را نمى دیدند. شب سوم حضرت رسول صلى الله علیه و آله در خانه ام السلمه بود. در آن شب آیه قبول توبه آنها نازل شد.
لقد تاب الله على النبى و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فى ساعه العسره من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریق منهم ثم تاب علیهم انه بهم رئوف نرحیم ، و على الثلاثه الذین خلفوا حتى اذا ضاقت علیهم الارض بما رحت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنوان لا ملجاء من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا، ان الله هوالتواب الرحیم
همانا پذیرفت خداوند بواسطه پیغمبر صلى الله علیه و آله توبهئ مهاجرین و انصار را آن کسانیکه در هنگام سختى و دشوارى او را پیروى کردند پس از آنکه نزدیک بود دلهاى بعضى از آنها برگردد (از رفتن به جنگ با این دشوارى بعد از این تمایل که پیدا کردند به برگشتن باز خداوند از آنها گذشت او به مؤ منین رئوف و مهربان است . و پذیرفت توبه آن سه نفرى را که خلاف کردند و از رفتن به جنگ خوددارى نمودند. کار بر آنها به طورى دشوار شد که زمین با این وسعت بر ایشان تنگ گردید و دلهایشان از اندوه گرفته و تنگ شد، دانستند پناهى از خدا نیست مگر بسوى خودش ، توبه آنها را بر پیغمبر نازل نمود تا مؤ منین توبه نمایند. خداى همانا بسیار توبه پذیر و مهربان است.
مصطفی زمانی /داستانها و پندها/ج۴
توبه حقیقى
- مهر ۱۰, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 175 نفر
- برچسب ها : پرونده خدا, تبوک, توبه, جنگ, حقیقی, خداشناسی, معنويت در زندگي