در بحث از پدیده مرگ، به این نکته باید توجه داشت که پدیده های ” موت ” و ” حیات ” نظام متعاقبی را در جهان هستی بوجود می آورند. همواره مرگ یک گروه، زمینه حیات را برای گروهی دیگر فراهم می سازد. لاشه جانورانی که می میرند بی مصرف نمی ماند؛ از آنها گیاهها یا جانداران تازه نفس و پرطراوت دیگری ساخته می شود. صدفی می شکند و گوهر تابناکی تحویل می دهد؛ بار دیگر از همان جرم و ماده، صدفی نو تشکیل می گردد و گوهر گرانبهای دیگری در دل آن پرورش می یابد. شکستن صدف و گوهر تحویل دادن، بی نهایت مرتبه تکرار می گردد و بدینوسیله فیض حیات در امتداد بی پایان زمان گسترش می یابد. اگر مردمی که در هزار سال قبل می زیستند نمی مردند نوبت زندگی به انسانهای امروز نمی رسید، همچنانکه مردم امروز اگر جا تهی نکنند، امکان وجود برای آیندگان نخواهد بود. اگر گلهای سال گذشته از رویه زمین برچیده نشده بودند گلهای باطراوت و جوان سال جدید، میدانی برای خودنمایی نمی یافتند.
ماده برای پذیرش حیات، از لحاظ مکان، ظرفیت محدودی دارد ولی از لحاظ زمان ظرفیتش نامتناهی است. این جالب است که جرم عالم هر اندازه از نظر فضا وسیع باشد، وسعتی هم از لحاظ زمان دارد و هستی در این بعد نیز گسترش بی نظیر دارد. ماده جهان با سیر طبیعی و حرکت جوهری خویش، گوهرهای تابناک روحهای مجرد را پدید می آورد. روح مجرد، ماده را رها می کند و به زندگی عالی تر و نیرومندتری ادامه می دهد و ماده مجددا گوهر دیگری در دامن خویش می پروراند. در این نظام، جز تکامل و توسعه حیات چیزی نیست و این توسعه در نقل و انتقالها انجام می گیرد.
ممکن است کسی بگوید قدرت خداوند، غیرمتناهی است، چه مانعی دارد که هم اینها که هستند برای همیشه باقی بمانند و هم برای آیندگان فکر جا و زمین و مواد غذایی بشود؟! اینها نمی دانند که آنچه امکان وجود دارد از طرف پروردگار افاضه شده و می شود، آنچه موجود نیست همان است که امکان وجود ندارد. فرض جای دیگر و محیط مساعد دیگر به فرض امکان، زمینه وجود انسانهای دیگری را در همانجا فراهم می کند، و باز در آنجا و اینجا اشکال سر جای خود باقی است که بقاء افراد و دوام آنها راه وجود و ورود را بر آیندگان می بندد.
این نکته، مکمل پاسخی است که تحت عنوان ” مرگ، نسبی است ” می باشد. حاصل جمع این دو نکته این است که ماده جهان با سیر طبیعی و حرکت جوهری خویش، گوهرهای تابناک روحهای مجرد را پدید می آورد، روح مجرد، ماده را رها می کند و به زندگی عالی تر و نیرومندتری ادامه می دهد و ماده مجددا گوهر دیگری در دامن خویش می پروراند. در این نظام، جز تکامل و توسعه حیات چیزی نیست و این توسعه در نقل و انتقالها انجام می گیرد.