داستانی از قضاوت‌های امام علی (ع)

داستانی از قضاوت‌های امام علی (ع)

اثبات مادری و پسری:

روزی جوانی از انصار در نزد عمر با مادرش نزاع کرد. مادرش پس از این درگیری او را انکار کرد و گفت: که این پسر من نیست، چند نفر هم گواهی دادند که این زن باکره است و فرزندی ندارد و آن جوان تهمت زده است.

عمر حکم کرد که آن جوان را به علت تهمت زدن، بزنند. حضرت علی علیه السلام از جریان آگاه شد. بنابراین در مسجد رسول الله بر منبر نشست و از زن پرسید: که آن جوان پسر تو است؟ و آن زن انکار کرد. ولی آن جوان گفت: این مادر من است. حضرت فرمود: ای جوان آن زن را انکار کن.

من پدر و حسن و حسین برادران تو می‌شوند. آن جوان چنین کرد و حضرت به صاحبان زن فرمود: آیا حکم من درباره این زن، نافذ و قابل اجر است؟ گفتند: آری. حضرت علی علیه السلام فرمود: ای کسانی که در اینجا حاضر هستید، شاهد باشید که من این جوان را به ازدواج این زن بیگانه در می‌آورم.

سپس به قنبر دستور داد که برود کیسه‌ای پول بیاورد. قنبر کیسه‌ای درهم آورد و آنرا در دامن زن و به عنوان مهریه انداختند، حضرت به آن جوان فرمود: ای جوان! دست زنت را بگیر و برو. در این هنگام زن فریاد زد: ای ابولحسن خدا را، خدا را که این آتش است. به خدا قسم که او پسر من است. حضرت به او فرمود: چرا او را انکار کردی؟ گفت: پدرش زنگی بود و برادران من مرا با او تزویج کردند. پس به این جوان را فرستادم به فلان قبیله پس در میان آنها بزرگ شد و من انکار کردم که او پسر من باشد. پس علی علیه السلام آن جوان را به مادرش ملحق کرد و نسبتش ثابت شد. (۱)

پی‌نوشت:

الغدیر، ج ۱۱، ص ۲۰۵

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا