ای کاش چون همیشه و برای بیان مطالب کلمات از پی هم می آمدند و می رفتند و مرا از وجود غمها تهی می ساختند اما برای بیان واژه دلتنگی کلمات یاریم نمیکنند ، زیرا برای در دلتنگی برای نوشتن توانی نیست
ایکاش اینجا بودی و در کنارم می نشستی و در بیان مطالب یاریم می ساختی تا من با حس گرمای وجودت از دلتنگیهایم می رهیدم .
آیا نمی خواهی بیایی؟
آیا نمی خواهی بیایی ، و مرا از این دنیای عذاب برهانی ؟
آیا نمی خواهی بیایی و هستی ام را دگر باره بنیان نهی و مرا از تهی شدنی که هر لحظه بیش از قبل وجودم را تباه میسازد برهانی ،
آیا نمی خواهی بیایی و و مرا از شادی پر سازی و از غم تهی ؟ مگر این وجود کوچک چقدر توان ذخیره غمها را دارد ؟
آیا نمی خواهی بیایی و مرا به لحظات شیرین دیدار پیوند زنی و از اسارت زخمها برهانی و لذت پرواز را به وجودم بچشانی ؟
مگر دیگر جایی برای بوجود آمدن زخمی دیگر مانده است ؟
آیا نمی خواهی بیایی و مرا با خود به سرزمینی از شادی و نور و محبت ببری ، تا ابد ، در کنار خود ؟
آخر مرا در این گردابهای طاقت فرسای افکار که از هر سو احاطه ام کرده اند رها مکن !
آیا نمی خواهی بیایی و مرا از دام گسترده تنهایی برهانی و به لذت پیوند زنی ؟
آیا نمی خواهی بیایی و لحظات درد آلود فراق را به پایان برسانی ؟
این تنهایی و فراق دارد مرا می کشد !
آیا نمی خواهی بیایی و مرا از زندان خاک برهانی و به ابدیت پیوند زنی ، رنج را پایان بخشی و درد را مرهم نهی ؟
من بخاطر دردها و رنجها ، غمها و سختیها و زخمها ـ که اینک آنقدر زیاد گشته که جانکاه و جانفرسا گشته ـ نمی نالم ، بلکه آنها را بهانه دیدار تو کرده ام تا از جانکاه ترین دردها که همان درد فراق توست رهایی یابم و به شیرین ترین لذتها که همانا دیدار تست ، دست یابم ،
آیا نمی خواهی بیایی و مرا با خود ببری ؟؟؟؟؟؟؟؟ آخر کی ؟
برگرفته از آثار ارسالی به جشنواره طوبی
دلتنگ تو ( یا مهدی فاطمه (ع) )
- آذر ۱۴, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 95 نفر
- برچسب ها : امام زمان (ع), چهارده خورشید, خاک, دلتنگی, غم, متون ادبي, نوشتن