زنان دوست دارند بامردی که دوستش دارند از نظر عاطفی و احساسی صمیمی باشند
پرسش: مردان عزیز: به نظر شما تمامی رفتارهای مؤنث و زنانهٔ زیر در چه چیز مشترک هستند؟
*نزدیک آمدن و گرفتن دست شما هنگامی که با یکدیگر صحبت میکنیم.
*پرسیدن این سؤال از شما که «آیا اتفاقی افتاده؟» هنگامی که مدتی را خیلی ساکت بودهاید.
*اشاره به چیز زیبایی که به هنگام رانندگی با یکدیگر دیدهایم.
*پرسیدن نظر شما دربارهٔ نحوهٔ چیدمان گلها و گیاهان در اتاق نشیمن.
*گیردادن به شما آن هم در نیمهٔ شب که بیا دربارهٔ رابطهمان صحبت کنیم.
*نقل مو به موی مکالمهای که با خواهرتان داشتهایم از ابتدا تا آخر
*پرس و جو از تمامی آنچه از صبح تا شب در سر کار بر شما گذشته است.
*بوسیدن شما در هنگامی که به طور تصادفی توی راهرو و از کنار هم رد میشویم.
*نشان دادن کفش تازهای که به تازگی در حراج خریدهایم به شما.
پاسخ: همگی این کارها روشهایی هستند از جانب زنها برای ارتباط و پیوند با مردها.
برخی از اقلام این فهرست برای مردها بسیار خوشایندند. ولی برخی دیگر آنها را عصبی میکند. اما همگی آنها در اصل تلاشهایی هستند به منظور ایجاد و برقراری ارتباط.
اما منظور از ارتباط یا متصل شدن چیست؟ هرگز فکر نمیکردم این لغت نیاز به توضیح داشته باشد، مگر تا هنگامی که با یکی از دوستان مرد خود صحبت کردم. به او گفتم که مشغول نوشتن مقالهای با نام رازهایی در بارهٔ زنان هستم و او از من خواست تا نمونههای از موضوعات ارائه شده در مقاله را برای او ذکر کنم. به طور تصادفی فصل مربوط به سه نیاز پنهان و اساسی را که همگی زنها بدان نیازمندند به او نشان دادم و این سه نیاز را فهرست وار برای او لیست کردم:
نیاز به احساس امنیت، نیاز به ارتباط و پیوند و بالاخره نیاز به ارزشمند بودن. فوراً متوجه شدم که متعجب و حیران به نظر میرسد. از او پرسیدم «آیا اتفاق افتاده؟»
گفت: «می شه لطفاً یه چیزی رو که من هیچ وقت نمی تونم درکش کنم برام توضیح بدی؟
پاسخ دادم: «البته، چی؟»
این لغت دقیقاً به چه معناست ـ ارتباط داشتن؟ نامزدم همیشه این کلمه را به کار میبرد. مثلاً میگه: «یه هفته است که با هم ارتباط نداشتیم» یا «خیلی سریع تونستم با همکار جدیدم ارتباط برقرار کنم» یا «دوست دارم بیشتر با هم ارتباط داشته باشیم» راستش را بخواهید اصلاً نمی تونم از منظور او سر در بیاورم.
به صحبتهای این مرد که واقعاً دوستش داشتم و احترام زیادی نیز برایش قائل بودم، گوش دادم و متوجه شدم که به هیچ وجه قصد «دست انداختن» مرا نداشت. او واقعاً صادق بود و میخواست این موضوع را بفهمد. آیا میتوانست این موضوع حقیقت داشته باشد که مردهای دیگر نیز احساس درست مشابه احساس او داشته باشند و این که معنای لغتی چنین ساده و پیش پا افتاده را که بارها در گنجینهٔ لغات و واژگان زنها به کار برده میشود، مردها نتوانند به سادگی درک کنند؟
به نظر من پاسخ سؤال فوق مثبت است. احتمال میدهم بسیاری از اوقات در واقع مردها سعی در برقراری ارتباط با ما دارند و شاید به زعم خودشان نیز در این امر مهم موفق شده باشند. در حالی که ما احساس میکنیم نه تنها با ما مرتبط و مربوط نیستند، بلکه بسیار نیز از ما فاصله گرفتهاند. به نظر من این احتمال وجود دارد که مردها منظور زنها را از واژهٔ ارتباط و مرتبط بودن دست کم گرفته یا هنوز به خوبی متوجه آن نشدهاند. همچنین اهمیت آن را و نیز این حقیقت را که چقدر دوست داریم بارها آن را تجربه کنیم. چنین گمان میکنم که حتی بسیاری مردها از شنیدن این جمله از طرف نامزد/همسرشان وحشت دارند، «عزیزم، این اواخر زیاد با هم ارتباط نداشتهایم» علت آن این است که به درستی نمیدانند چه کار باید بکنند.
منظور از ارتباط داشتن و مرتبط بودن تجربهٔ صمیمی و پل زدن میان ادراک و تجربه خود و ادراک و تجربهٔ دیگری است.
اکثر کارهای ما زنها نیز در راستای همین نوع از ارتباط و پیوند است یا به عبارت دیگر آفرینش و ایجاد لحظاتی صمیمی به انواع و انحاء مختلف. این طبیعت ما زنهاست که متصل شویم بی آن که حتی به آن بیندیشیم.
هرگز خرید زنها را در فروشگاه تماشا کردهاید. این طور نیست که فقط راه برویم و به اجناس مختلف نگاه کنیم. اغلب آنها را لمس میکنیم و میخواهیم که جنس لباسها یا پارچهها را زیر دستمان حس کنیم. به عنوان مثال کفش زنانهای را برمی داریم و آن را توی دست خود از همه طرف میچرخانیم. در این لحظات ما چه کاری انجام میدهیم؟ پاسخ: سعی میکنیم با آنها مرتبط و مربوط شویم. یا به عبارتی با آنها ارتباط برقرار کنیم. و به این نیز اکتفا نمیکنیم. بدین معنا که با فروشندگان یا حتی با دیگر مشتریان همجنس مان صحبتمی کنیم و مثلاً از چیزهایی که خریدهاند تعریف میکنیم یا دربارهٔ لباسهایی که پرو میکنند توصیههایی ارائه میدهیم یا زیبایی کفشهایی را که امتحان میکنند،
تحسین میکنیم. به عبارت دیگر: «زنها به هنگام خرید فقط خرید نمیکنند بلکه رابطه برقرار میکنند!»
هیچ یک از این حرکات و رفتارها، فوق العاده و غیرطبیعی به نظر نمیرسند مگر این که به تماشای نحوهٔ خرید مردان در فروشگاهها و مقایسه آنها با نحوهٔ خرید زنها بپردازید، پیش از هر چیز بیشتر مردها هرگز به خرید نمیروند مگر این که دیگر محبور شده باشند (البته به جز فروشگاههای اسباب و لوازم الکترونیکی!) دوم این که طوری داخل فروشگاهها حرکت میکنند که گویی دارند از یک میدان مین رد میشوند. سعی میکنند تا بتوانند از دست زدن و لمس کردن چیزها خودداری کنند. حتی هنگامی که قصد خرید آن را نیز دارند. چنانچه بشود چیزی را بدون دست زدن به آن بخرند، حتماً این کار را میکنند. به عنوان مثال هنگامی که میخواهند پیراهن یا کاپشنی را بخرند در حالی که فقط به سمت آن اشاره کردهاند، تنها می گویند: «اونو برمی دارم!» گویی یک جسم یا شئ عجیب و غریب یا بیگانه است. برخلاف زنها، مردها سعی میکنند تا بتوانند از دست زدن به اجناس خودداری کنند یا به عبارت دیگر بدون برقراری هر گونه تماس یا ارتباطی خرید کنند.
البته هنگامی که زنها، مردها را با خود به خرید میبرند، مسئله کاملاً فرق میکند. تماشای این نوع صحنههای اغلب برایم سرگرم کننده و جالب هستند. معمولاً زنها جلو می افتند و با اعتماد به نفس تمام راهروها را پایین و بالا میکنند. در حالی که مردها با بی میلی و اکراه تمام پشت سر آنها راه می افتند گویی که میخواهند آنها را به زور برای جراحی لثه
ببرند. زن با خوشحالی تمام میگوید: «بهتر نیست از آن فروشنده بخواهیم بیاید و به ما کمک کند؟» همسرش در حالی که وحشت کرده است فوراً میگوید: «نه!» زیرا میخواهد تا آن جا که ممکن است از ارتباط با دیگران خودداری کند. سپس زن به ناگهان لباسی (مثلاً یک ژاکت یا پالتو) را میگیرد به طرف او میاندازد و میگوید: عزیزم! به جنسش دست بزن» البته میل زن آن است که شوهرش آن را لمس کند. مرد در حالی که دندانهایش را بر روی هم فشار میدهد، دستش را دراز میکند و فقط دو عدد از انگشتانش را روی پارچه آن میکشد و سپس سریع دستش را پس میکشد (به این امید که مرد دیگری او را ندیده باشد!)
بسیار خب، شاید کمی اغراق آمیز باشد. اما نکتهای که وجود دارد این است که: برای بیشتر زنها برقراری ارتباط چیزی مثل نفس کشیدن محسوب میشود. اصولاً زنها این طور با دنیای اطراف خود ارتباط برقرار میکنند. این در حالی است که مردها تا آن جا که میتوانند از برقراری تماس و ارتباط خودداری میکنند. این طبیعت آنها است که مستقلتر و خودمختارتر باشند.
تابستان گذشته تصمیم گرفتم گروهی از دوستانم را به خانهام دعوت کنم که تقریباً هیچ کدام یکدیگر را نمیشناختند. بعد از ظهر گرمی بود و بعد از آن که همگی رسیدند تصمیم گرفتیم به پاسیوی خانهام برویم که از یک طرف منظرهٔ زیبایی رو به تپهها داشت و از طرف دیگر رو به اقیانوسی باز میشد که البته خیلی دورتر بود. چند لحظه گذشت که به ناگهان متوجه چیزی بسیار حیرت انگیز شدم. همهٔ زنها (که تعدادمان شش نفر بود) به طرزی خودانگیخته روی محیط یک دایرهٔ کوچک رو به هم ایستاده بودیم. در حالی که مردها در یک خط مثل نظامیها پشت سر هم صف کشیده بودند و منظره را نگاه میکردند. این نحوهٔ آرایش و طرز قرار گرفتن مردها و زنها در کنار یکدیگر چنان کلیشهای بود که خندهام گرفت.
ما زنها بدنهایمان را در وضعیتی قرار داده بودیم که بیشترین حد امکان ارتباط را برایمان فراهم میکرد در حالی که آرایش نظامی مردها طوری بود که حتی مجبور نباشند به یکدیگر نگاه کنند.
البته در اینجا منظورم این نیست که کدام یک درست و کدام یک نادرست است. این تنها مشاهده یا بی غرض و گزارش گونه از زنها بود. به نظر میرسد که ما زنها همواره در پی برقراری ارتباط هستیم حتی بی آن که از آن نیز آگاه باشیم.
خانمها! به مدت یک روز حرکات و رفتارهای خود را زیر نظر بگیرید تا انواع روشها و راههایی را که برای خلق لحظاتی از ارتباط به کار میبرید، ببینید.
*برای بوسیدن یا لمس کردن شوهر یا بچههایتان پیش دستی میکنید.
*به یکی از دوستانتان که می دانید مصاحبهٔ مهمی را در پیش دارد زنگ میزنید تا به او دلگرمی بدهید.
*به هنگام رفتن به محل کارتان مدتی را جلو خانهٔ همسایه توقف میکنید تا حال پسرش را که مدتی مریض بوده است
*به رانندهٔ ماشینی که به شما راه داد به علامت تشکر دست تکان میدهید.
*از یکی از همکاران خود به جهت زیباییاش تعریف میکنید.
*از یکی از مشتریانتان به خاطر کاری که برایتان انجام داده است از طریق پست الکترونیکی تقدیرنامه میفرستید.
*توی صف خرید از یکی از فروشگاهها با زن پشت سرتان مکالمهای را آغاز میکنید.
بعد از ظهر به محل کار همسرتان زنگ میزنید تا به او بگویید که چقدر دوستش دارید.
چرا ارتباط تا این حد برای زنها اهمیت دارد؟ شاید یک دلیل آن این باشد که میتوانیم بچه دار شوم به لحاظ ژنتیکی به گونهای طراحی و برنامه ریزی شدهایم تا بتوانیم وظایف مادری خود را به خوبی انجام دهیم. شاید به آن علت باشد که عشق برای ما زنها اولویت اول ما محسوب میشود و ارتباط نیز نحوهٔ ابراز، ظهور و بروز آن است. زنها دریافتهاند که عشق، صمیمیت و نزدیکی میآورد و صمیمیت نیز به نوبهٔ خود قلبهای ما را سرشار میسازد. شاید دلایل آن نیز ریشه در سوابق تاریخی و آغاز تمدن ما داشته باشد. هنگامی که ارزش زنها برای مردها و اجتماع ما در گرو قابلیتهای ارتباطی، خلق هارمونی، هماهنگی و تشریک مساعیمان بود. در واقع موفقیت ما در رابطه با جفتمان و نیز در محدودهٔ قبیله یا گروهمان که بسیار حیاتی و تأمین کننده نیز محسوب میشدند درگرو توانایی و قابلیتهای ما در برقراری ارتباط و پیوند بود.
به تمامی دلایل فوق، هنگامی که زن احساس مرتبط بودن میکند به طرزی طبیعی احساس امنیت خواهد داشت. بدین معنا که احساس میکند متحدانی دارد، از او حمایت میشود و این که تنها نیست.
عکس این حالت نیز صادق است. بدین معنا که قطع ارتباط برای او به معنای ترس و احساس نابودی خواهد بود.
بورلی آنجل در کتاب فوق العادهٔ خود با نام «هنر عشق ورزیدن بدون از خودبیگانگی» جملهای از ژان باهر میلر را نقل میکند که بدین قرار است:
اعتماد به نفس و خودباوری زن حول قابلیت و توانایی او در حفظ مناسبات و روابطش شکل میگیرد. برای بسیاری از زنها از دست دادن یا گسستگی رابطه تنها از دست دادن یک رابطه نیست. بلکه چیزی به معنای از دست دادن کامل خویشتن خویش است.
فکر میکنیم مردها این راز را دربارهٔ زنها میدانند و آن را نیز پذیرفتهاند: این که تا چه حد دوست دارند مخصوصاً با زنان دیگرـ دوست، خواهر، مادر یا دخترشان ارتباط برقرار کنند. آنچه بیشتر مردها درک نمیکنند، وجود همین نیاز در زنها و برقراری ارتباط با آنها (مردها) است. به یاد دارم مردی سنتی که با یکی از آشنایان من ازدواج کرده بود میگفت: «همسرم همیشه از صمیمیت بیشتر در زندگی حرف می زند، به او می گویم که صمیمیت را میتواند با زنهای دیگر برقرار کند. بد می گویم!؟»
بله!
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
زنها صمیمیت را با مردی میخواهند که دوستش دارند، زیرا به آنان این امکان را میدهد که آرامش خاطر داشته باشند و دل و جان خود را به روی او بگشایند.
هنگامی که ما زنها با مردی که دوستش داریم احساس مرتبط بودن میکنیم، گویی که قلبهایمان از طریق کابل یا کانالی به یکدیگر متصل شده است که عشق، محبت و حمایت میان ما و در هر دو جهت جا به جا میشود و این احساس را به ما میدهد که یک واحد، کانون یا تیم هستیم و به جای موانع و دیوارها، درهایی ساختهایم که طرف مقابل را به درون خود دعوت میکنیم. به طرز مشابهی احساس میکنیم که به اعماق وجود معشوق خود نیز اجازهٔ ورود داریم و این همان تجربهٔ نیرومند صمیمیت است.
این نوع از صمیمیت که برخاسته از ارتباط باشد زن را قادر میسازد تا آرامش داشته باشد و با تمام وجود خویش ببخشد و در عین حال احساس امنیت بکند. در واقع ارتباط یکی از مؤثرترین راههای خلق امنیت روحیای است که در ابتدای این مقاله دربارهٔ آن صحبت کردیم.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
اغلب هنگامی که ما زنها احساس امنیت نمیکنیم، سعی میکنیم به طریقی با مرد زندگیمان ارتباط برقرار کنیم.
قطع ارتباط یا احساس بریدگی و جدا افتادگی از مرد زندگیمان همان کابل یا کانال میان قلبهای ماست که شدیداً یا موقتاً قطع شده یا آسیب دیده باشد.
زنها از آن رو همواره در پی برقراری ارتباط هستند که بهای گزافی را که در قبال قطع شدن آن باید بپردازند، میداند و نمیخواهند که مجبور به پرداختش باشند. هنگامی که زنها از این ناحیه احساس خطر میکنند، سعی میکنند پا پیش بگذارند و با ابراز محبت و علاقه یا مکالمهای دوستانه و گذران وقت با مرد زندگیشان یا هر آنچه را که احساس هارمونی و هماهنگی از دست رفته را مجدداً به جریان بیندازند، ارتباط برقرار نمایند. به یاد داشته باشید: از آن جا که زنها عشق را اولویت اول خود قرار دادهاند، لذا مسئولیت نگهبانی و محافظت از آن را نیز بر عهدهٔ خود میدانند. لذا برقراری ارتباط روحی نشانهٔ تعهد و پای بندی ما به حفظ و زنده نگه داشتن عشقمان است.
آیا تفاوت میان پیوند و صمیمیت را می دانید؟
داستان واقعی زیر را یکی از دوستانم با نام جون برایم تعریف کرد. جون و شوهرش بنیامین تصمیم میگیرند به همراه زوج دیگری که از دوستان نزدیکشان بودند، به یک قایق سواری چهار روزه بروند. همهٔ آنها به ورزشهای طبیعی علاقه مند بودند و از این که عازم رودخانهای بودند که تعریفش را زیاد شنیده بودند هیجان زده بودند. برنامه از این قرار بود که روز اول را با هم سفر کنند و روز دوم زنها و مردها هر کدام جداگانه به سفر خود ادامه دهند. به این معنا که جون و اَبی با قایق خودشان و بنیامین و کریگ نیز هر کدام جداگانه به سفرآبی خود ادامه بدهند و سرانجام در روز چهارم یا همان روز پایان دوباره به یکدیگر بپیوندند.
روز دوم سفر فرا میرسد. جون و اَبی پس از خداحافظی از شوهرهایشان شروع به پاروزدن میکنند. غروب همان روز در نقطهای زیبا از کنارهٔ رودخانه چادر میزنند. شامشان را میخورند. ستارگان را تماشا میکنند و ساعتها را به حرف زدن میگذرانند. تا سرانجام خوابشان میبرد. روز بعد نیز به همان خوبی سپری میشود و نهایتاً هنگامی که بنیامین و کریگ را صبح روز چهارم دوباره ملاقات میکنند مثل دو خواهر با یکدیگر صمیمی و نزدیک شده بودند.
این دو زوج روز آخر را با هم میگذرانند و سپس اسباب و تجهیزات خود را بار میکنند و هنگامی که به محل پارک ماشینهایشان میرسند صمیمانه با یکدیگر خداحافظی میکنند و به طرف خانه به راه می افتند. همین که جون و بنیامین به خانه میرسند یک ساعتی را به رد و بدل کردن یادداشتهایشان و گفتگو در بارهٔ مناظر و مناطق زیبایی که دیده بودند، میپردازند. سپس جون از همسرش میپرسد: «تو با کریگ دوست شدی؟» بنیامین پاسخ میدهد: «آه، خیلی. او مرد فوق العاده ای است. خیلی با هم صمیمی شدیم.» جون که میدانست کریگ دوستان صمیمی زیادی دارد، با خوشحالی گفت: «خیلی از شنیدن این موضوع خوشحالم. در بارهٔ چه چیزهایی صحبت کردید؟»
«صحبت؟ اوه، خیلی چیزها»
جون با کنجکاوی تمام میپرسد:
«خب، مثلاً چی؟»
«بذار فکر کنم، خب! در باره اکوسیستمها زیاد حرف زدیم. رشتهٔ تحصیلی کریگ در دانشگاه بوم شناسی بوده است. صحبتهای خوبی هم در بارهٔ لوازم و تجهیزات سفر و اردو داشتیم. تولیدکنندگان فوق العاده ای این روزها فعال شدهاند که محصولات بسیار پیشرفته و مدرنی تولید میکنند اوه، آره، الآن یادم اومد. در بارهٔ بازار بورس و سهام هم خیلی صحبت کردیم. برادر کریگ یک سهام دار است که در بازار بورس کار میکند. او تجارب و نظرات فوق العاده و پیشرویی در زمینهٔ چگونگی تقسیم سود سهام داشت که فکر میکنم به درد من هم بخورد.»
جون به سختی میتوانست صحبتهایی را که شوهرش با کریگ، آن هم در طول دو روز متوالی داشته است باور کند. آیا همین صحبتها باعث شده بودند که بنیامین و کریگ احساس صمیمیت و نزدیکی کنند؟ آیا آنها چیز دیگری نداشتند که در طول چهل و هشت ساعتی که تنها با هم سپری کرده بودند، دربارهاش صحبت کنند. حتماً بنیامین باید چیزی را از قلم انداخته باشد. جون مجدداً از او میپرسد:
«عزیزم، آیا کریگ چیزی را از رابطهاش با اَبی به تو نگفت؟»
«نه، چرا اینو میپرسی؟»
«از پدرش چطور؟ آیا از پدرش هم با توچیزی نگفت؟»
بنیامین با تعجب پرسید: پدرش؟ چرا باید از پدرش با من صحبت کند؟»
«بنیامین، سر در نمیآورم آیا کریگ به تو نگفت که قصد دارد از اَبی جدا شود. آیا به تو نگفت که چند ماه است درباره این موضوع فکر میکنند؟ آیا به تو نگفت که پدرش بیماری آلزایمر گرفته است و هفتهٔ پیش قبل از این سفر او را در خانه سالمندان گذاشتهاند؟ آیا حتی دربارهٔ وضعیت بیماری قلبی دخترشان هم چیزی به تو نگفت؟»
بنیامین با کنجکاوی و تعجب تمام از همسرش میپرسد: «تو همهٔ این اطلاعات را از کجا به دست آوردهای؟»
جون پاسخ داد: «منظورت چیه از کجا؟ خب معلومه دیگه، اَبی به من گفت.»
«کی؟»
«کی؟! خب توی سفرمان. تعجب میکنم کریگ چطور هیچ کدام از این چیزها را به تو نگفته. اَبی همون ساعت اول که از شما جدا شدیم سفرهٔ دلشو باز کرد همهٔ اینها را به من گفت. من هم چیزهای زیادی رو از خودم به او گفتم. به طوری که وقتی دوباره به شما ملحق شدیم ارتباط عمیقی با هم برقرار کرده بودیم. احساس میکردم تمام مدت عمرم او را میشناختهام.تعجب میکنم کریگ چگونه توانسته دو روز تمام با تو باشه. اما در بارهٔ هیچ یک از اتفاقاتی که در زندگیاش افتاده چیزی به تو نگفته باشه؟»
بنیامین در حالی که حالت تدافعی به خود گرفته بود گفت: «خب، من هیچ کدام از این چیزها را نمیدانستم. اما به ات بگم. خیلی به ما خوش گذشت و خیلی هم به هم نزدیک شدیم.»
این داستان یکی از داستانهای مورد علاقهٔ من است زیرا به وضوح فرق میان پیوند و صمیمیت را به تصویر میکشد. جون تجربهای عمیق از صمیمیتی را با اَبی تجربه کرده بود بدین معنا که عمیقترین اسرار و احساسات قلبیشان را به یکدیگر فاش کرده بودند. به همین علت به هم احساس نزدیکی کرده بودند. اما هنگامی که جون شرح مکالمات بنیامین و کریگ را با یکدیگر شنید، نمیتوانست بفهمد که چگونه توانسته بودند با هم احساس نزدیکی و صمیمیت کرده باشند زیرا از احساسات، عواطف و رازهای درونی خود چیزی را به هم نگفته بودند. آنچه جون نمیتوانست درک کند این بود که بنیامین و کریگ احساس نزدیکی کرده بودند اما با هم صمیمی نشده بودند. در واقع آنها فقط در سطحی خارجی با هم ارتباط برقرار کرده بودند.
برقراری پیوند مستلزم نزدیکی فیزیکی و جسمانی است و هنگامی اتفاق می افتد که در تجربهای یا واقعهای مهم با فردی دیگر سهیم میشویم. به عنوان مثال هنگامی که هر دو در یک دانشکده درس میخوانید یا در یک تیم بازی میکنید، یا با هم توی آسانسور گیر میکنید. با شش ساعت کنار هم توی یک هواپیما که ساعتها تأخیر دارد مینشینید، یا بچههای هر دویتان توی یک تیم فوتبال بازی میکنند، یا با هم به یک سمینار رفتهاید یا با هم به قایق سواری رفتهاید.
بیشتر اوقات هنگامی که مردها از ارتباط صحبت میکنند منظورشان ارتباط خارجی و «پیوند» است.
پیوند یکی از معمولترین و رایجترین طرق ارتباط و احساس نزدیکی برای مردهاست. برای نمونه هنگامی که در فعالیتی مشترک شرکت میکنند، یا با هم بدمینتون بازی میکنند، یا مسابقهٔ فوتبالی را از تلویزیون تماشا میکنند، یا تکنیکهای جدیدی را که در رابطه با کامپیوترشان یاد گرفتهاند به هم نشان میدهند، یا با هم به یک قهوه خانه میروند تا نوشیدنی میل کنند. به طور مشابهی، بنیامین و کریگ نیز در سفر قایق سواری خود با یکدیگر پیوند برقرار کرده بودند. زیرا دو روز کامل از ماجراجویی را با هم سپری کرده بودند.
این در حالی است که هر گاه ما زنها از ارتباط صحبت میکنیم منظورمان صمیمیت و نزدیکی روحی است.
اما تفاوت میان پیوند و صمیمیت چیست؟
پیوند نوعی از ارتباط است که شامل نزدیکی فیزیکی و جسمانی یا مجاورت باشد.
صمیمیت آن گونه از ارتباط است که شامل نزدیکی احساسی و عاطفی باشد و احساس آسیب پذیری متقابل و دوطرفه.
اَبی و جون بدان دلیل صمیمیت را با یکدیگر تجربه کرده بودند که محتوایی احساسی ـ عاطفی را با هم در میان گذاشته بودند. آنها نه تنها با نزدیکی فیزیکی و مجاورت و نیز تجربهٔ فعالیتی لذت بخش و مشترک با یکدیگر ارتباط برقرار کرده بودند بلکه صمیمیت و نزدیکی احساسی و آسیب پذیری متقابل را نیز با یکدیگر تجربه کرده بودند. میتوان گفت که آنها هم با یکدیگر پیوند برقرار کرده بودند و هم با هم صمیمی شده بودند.
تفاوت میان پیوند و صمیمیت چگونه روابط زن و مرد را از خود متأثر میسازد؟ پاسخ: به طرقی که فکرش را هم نمیکنید!
برای بسیاری از مردها پیوند به معنای همان صمیمیت است. هنگامی که مردها میخواهند به کسی احساس نزدیکی کنند راههای برقراری پیوند را امتحان میکنند. هنگامی که مردها میشنوند زنها از ارتباط و صمیمیت صحبت میکنند، فکر میکنند مقصود و منظور آنها پیوند است. اما منظور زنها از ارتباط در واقع نزدیکی احساسی و عاطفی است و نه چیزی دیگر.
درک تفاوت و تمایز میان پیوند و صمیمیت مدتهاست که به عنوان کشف و شهودی فوق العاده در زندگی من محسوب میشود. پیش از آن هرگز نمیتوانستم بفهمم که چگونه دو مرد میتوانستند از صمیمیت صحبت کنند در حالی که به نظر من در واقع فقط پیوند برقرار کرده بودند. در روابط خودم نیز سوءتفاهمات و اختلافات زیادی را به یاد میآورم که ناشی از همین موضوع بودند. برای نمونه با همسرم به تعطیلات رفته بودیم و بعد از چند روز متوجه شدم که افسرده و بی حال شدهام. گرچه به ما خوش میگذشت، اما اصلاً احساس نمیکردم که آن گونه که باید با یکدیگر ارتباطی واقعی برقرار کرده باشیم. هر بار که سعی میکردم در آن باره با او صحبت کنم، منظور مرا درک نمیکرد و میگفت: «اینهمه به ما خوش میگذرد، دیگر چه میخواهی؟»
یا مثلاً هنگامی که با مرد دیگری روابطی از نوع روابط راه دور داشتم، نیز همین احساسات را تجربه میکردم. با این که ظاهراً اتفاق بدی نیفتاده بود یا چیز بدی در مکالمهٔ تلفنی بین ما رد و بدل نشده بود، اما به ناگهان احساس نارضایتی و ناخوشحالی داشتم. زیرا احساس ارتباط واقعی نکرده بودم. هنگامی که در مکالمهٔ تلفنی بعدیمان در بارهٔ این موضوع با او صحبت میکردم از دست من ناراحت میشد. میپرسید: «میخواهی تلفنی به تو چه بگویم» یک ساعت تمام با هم از راه دور تلفنی صحبت کردیم، برایت کافی نیست؟»
حال که به گذشته مینگرم مشکل را به خوبی درک میکنم: «ما تنها تماس تلفنی برقرار کرده بودیم، اما از صمیمیت خبری نبود.»
برای مردها پیوند کاملاً کافی و قابل قبول است. به طوری که به چیز دیگری احساس نیاز نمیکنند. اما من مانند بسیاری از زنهای دیگر به دنبال ارتباطی صمیمانه بودم.
به یاد دارم به زوجی مشاوره میدادم، زن احساس میکرد که از طرف شوهرش نادیده گرفته میشود و طالب ارتباط و صمیمیت بیشتری از جانب او بود. شوهرش در حالی به صحبتهای او گوش میداد که یک کلمه از آن را هم نمیفهمید. با اعتراض میگفت: «مگر ما کم ارتباط برقرار میکنیم؟ همین هفتهٔ گذشته یک روز تمام را با هم به تمیز کردن گاراژ پرداختیم. تمام آن مدت با هم بودیم. چه طور میتوانی بگویی به قدر کافی با هم ارتباط برقرار نمیکنیم؟»
زن با چشمانی نگران و پرسان ملتمسانه به من نگاه میکرد، گویی میگفت، «تو که منظور مرا میفهمی؟ کمک!» پیش خودم فکر میکردم: «آیا واقعاً این مرد فکر میکند که تمیز کردن گاراژ به کمک یکدیگر صمیمیت محسوب میشود؟» حال میفهمم که منظور او مجاورت، شرکت در فعالیت مشترک یا همان پیوند بوده است. او واقعاً صادقانه فکر میکرد که با همسرش ارتباط برقرار کرده بود، زیرا در فعالیتی مشترک با او همراه شده بود.
مردها از کجا یاد گرفتهاند که به جای صمیمی بودن پیوند برقرار کنند؟ از پدرانشان و از اجتماع که پسرها را تشویق میکند با هم باشند. همانگونه که به دخترها یاد میدهد یا یکدیگر مراوده و تعامل کنند. به طرزی سنتی، پسرها از همان ابتدا چنین آموزش میبینند که ارزش در انجام دادن کارهاست در حالی که به دخترها گفته میشود برقراری ارتباط با دیگران ارزشمندتر است نه انجام دادن کارها.
تصور کنید دو پسربچه با کامیونهای پلاستیکیشان مشغول بازی روی زمین هستند، پدر و مادرشان به آنها نگاه میکنند و می گویند: «به به، چه پسرهای خوبی! چه قدر خوب با هم بازی میکنند» حال تصور کنید که دو دختربچه کنار هم کف اتاق نشستهاند، ریز ریز میخندند و توی گوش هم پچ پچ میکنند. مادرشان میگوید: «چه دخترهای شیرینی!» حال تصور کنید دو پسربچه کف اتاق نشستهاند و دارند در گوشی پچ پچ میکنند. آیا کمی نگران کننده نیست؟ چرا؟
زیرا ما به برقراری ارتباط نزدیک و صمیمیت در دخترها عادت داریم نه پسرها. دلایل اجتماعی نحوهٔ برقراری ارتباط بنیامین و کریگ نیز در سفرشان و تفاوت فاحش آن با نحوهٔ برقراری ارتباط و صمیمیت در جون و اَبی نیز ریشه در همین آموزشها دارند.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
ارتباط واقعی تنها با هم بودن و همراهی و همکاری یا برقراری پیوند نیست. بلکه معنایی به مراتب وسیعتر از تنها «بودن در کنار یک فرد» دارد. ارتباط مستلزم چیزی بیشتر از مجاورت است. ارتباط مستلزم صمیمیت است.
یک بار تعبیری از کلمهٔ صمیمیت شنیدم که به نحوی مطلوب ماهیت و جوهره آن را به تصویر میکشید:
صمیمیت اجازه به دیگری است که به پستوهای درون شما سرک بکشد و برعکس بدین معنا که شما نیز پستوهای درون او را برانداز کنید. این گونه از ارتباط نه تنها به معنای موجودیت مشترک در سطح بیرونی آن است، بلکه شامل فاش کردن آنکه و آنچه هستید نیز میشود. فاش کرن آنکه و آنچه هستید به دیگری. صمیمیت یکی از مهمترین اجزاء لازم برای خلق روابطی موفق محسوب میشود.
توجه: در اینجا منظورم اصلاً آن نیست که پیوند و برقراری ارتباط در سطح خارجی اشتباه و یا اصولاً بد است. پیوند نیز جزئی ضروری از هر رابطه محسوب میشود و یکی از مهمترین روشهایی است که یک زوج توسط آن با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. اما به منظور شکوفایی و بالندگی عشق، صمیمیت نیز از مهمترین ملزومات محسوب میشود.
بعد از یکی از سمینارها زوجی از من خواستند تا به طور خصوصی با من صحبت کنند. زن گفت: «شما ازدواج ما را همین امشب نجات دادید. ما هفت سال است که با هم زندگی میکنیم. اما پس از تولد پسرمان روابطمان چندان تعریفی ندارد. من همیشه خواستهام به شوهرم توضیح دهم که احساس خوشبختی نمیکنم. اما نمیتوانستم مشکل را به خوبی توضیح دهم.»
مرد نیز سخن گفتن او را قطع کرد و گفت: «همهاش احساس میکردم که او نق می زند و ایراد میگیرد. هر بار که از او میپرسیدم مشکل چیست میگفت که مثل گذشتهها به من احساس نزدیکی و مرتبط بودن نمیکند. هر بار که این را میگفت انگار که بالگدی توی شکمم میزد. همیشه سعی میکردم پدر خوبی باشم و سخت کار میکنم و مواظب خانوادهام باشم، اما هر چه میکردم برایش کافی نبود.»
زن با هیجان گفت: «اما امشب، بالاخره متوجه شدیم موضوع از چه قرار است! همان چیزی که دربارهٔ ارتباط برقرار کردن و مرتبط بودن گفتید. مشکل ما این بود که با یکدیگر پیوند داشتیم، اما صمیمی نبودیم.
صمیمیت در رابطهمان مفقود بود. هنگامی که شوهرم آن را با این بیان جدید شنید، دانست که در تمام این مدت خواستهام چه چیزی را به او بگویم و من هم دانستم که چرا در تمام این مدت او احساس میکرد قدر او و زحمتهایش را نمیدانم.»
مرد در حین شنیدن صحبتهای همسرش سرش را مرتباً به علامت توافق تکان میداد. با صدایی ملایم گفت: «فهمیدم راه درازی پیش پای خود داریم. اما این بار می دانم که باید روی چه چیزی کار کنیم و من واقعاً مایلم که آن را امتحان کنم»
آنها را بدرقه کردم و هنگامی که رفتنشان را تماشا میکردم، چشمانم از اشک پر شدند. بسیار خوشحال بودم که با ارائه اطلاعات و توضیحات فوق موفق شده بودم به آنها کمک کنم مشکل خود را درک و شناسایی کنند. از این که آنها را در مسیر درست راهنمایی کرده بودم به خود میبالیدم. سالها طول کشیده بود تا بالاخره بتوانم به این درک نائل شوم و تفاوتی را که در زندگی دیگران رقم زده بود، نظاره گر باشم. احساس میکنم این موفقیت ارزش آن همه سال چالش و دشواریها را داشته است. از آن به بعد عکس العمل های مشابهی را از صدها زوج دیگر که موفق به درک تفاوت میان پیوند و صمیمیت شده بودند، شاهد بودهام. شاید شما نیز که در حال مطالعهٔ این مقاله از کتاب هستید به روشن بینیهایی در قبال روابط گذشته یا حال خود دست یافته باشید. امیدوارم این مقاله راههای جدیدی از عشق ورزیدن را پیش روی شما باز کند و رضایت خاطری را که همواره جویای آن بودید در روابط خود تجربه کنید.
چه چیزی موجب احساس صمیمیت در زنها میشود. بسیاری از چیزهایی که موجب تولید احساس امنیت در زن میشوند. موجب تولید احساس صمیمیت در او نیز میشوند: گذران وقت و صرف زمان برای با هم بودن، اطمینان خاطر کلامی و ورود به دنیای درون و مکنونات قلبی مرد. در واقع، بسیاری ازمطالب اطلاعات ارائه شده در این کتاب، حال چه درباره راوبط جنسی، ارتباط یا موضوعات دیگر، همگی شامل روشهایی برای ارتباط و صمیمیت هرچه بیشتر مردها با همسرشان هستند. در این جا به ذکر روشهایی برای ایجاد ارتباط و صمیمیت اکتفا میکنیم.
۱-ما زنها هنگامی که مردها افکار و احساساتشان را با ما در میان میگذارند احساس صمیمیت میکنیم.
ارتباط برای زنها بیشتر به معنای بیان افکار و احساسات است. بیشتر زنها به طرزی سنتی پر حرفتر و خوش صحبت تر از مردها هستند. از این رو یکی از سریعترین و مؤثرترین روشهای برقراری ارتباط با یک زن کلمات و واژگان یا به عبارتی صحبت کردن و حرف زدن است.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
کلمات پلی هستند میان مکنونات درونی یک مرد و قلب زنی که دوستش دارد.
کلمات آفرینندهٔ صمیمیت آنی هستند.
اما زنها دوست دارند مردها در بارهٔ چه چیزی با آنها حرف بزنند. البته پاسخ را از پیش می دانید: همه چیز! ما زنها دوست داریم دربارهٔ کار، نگرانیها، رؤیاها، ترس و خلاصه همهٔ بالا و پایین شما بدانیم. به یاد داشته باشید، ارتباط احساسی به معنای در میان گذاشتن رازهای درونی است و صحبت کردن تنها راه فاش کردن این رازهای درون است.
می دانم مردها مشکلات و موانعی را در قبال باز شدن احساس و فاش کردن رازهای درون خود به دیگران احساس میکنند.
دربارهٔ این موانع و مشکلات در مقاله مربوط به ارتباط بیشتر صحبت خواهیم کرد. آنچه در این جا مورد نظر ماست این موضوع است که صحبت کردن چه نقش مهمی را در ایجاد حس ارتباط روحی در زنها ایفا میکند. به یاد دارم زنی به من میگفت: «هرگاه همسرم چیزهایی را با من در میان میگذارد، که معمولاً با هیچ کسی دیگری آنها را در میان نمیگذارد احساس خاص بودن و محبوب بودن میکنم. می دانم چنانچه برایم احترام و ارزش قائل نبود، هرگز این کار را نمیکرد.
چنانچه صحبت کردن و بیان افکار و احساسات موجب احساس مرتبط بودن در زن میگردد، بنابراین عکس این حالت یعنی بسته بودن روحی و احساسی، موجب احساس گسستگی و قطع ارتباط خواهد شد. در زیر گفتههای چندین زن در این رابطه آورده شده است:
«هنگامی که مردی چیزهایی را از من پنهان میکند یا آنچه را که در درونش میگذرد با من در میان نمیگذارد، احساس میکنم کنار گذاشته شدهام و حس میکنم که مرا به حساب نیاورده است و این احساس که ما در دو دنیای کاملاً متفاوت زندگی میکنیم و میان ما دیواری کشیده است.»
«پنهان کردن اطلاعات و حقایق برایم بزرگترین عامل سرد مزاجی و «ضدحال» به حساب میآید. نمیتوانم بفهمم چگونه همسرم میتواند از من انتظار داشته باشد با او همبستر شوم. در حالی که هیچ چیز از رازهای درونیاش را با من در میان نگذاشته است. اگر او از من انتظار دارد که با او بی رودربایستی باشم او نیز باید درهای قلبش را به روی من باز کند.»
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
پنهان کردن اطلاعات یا احساسات از نامزد/همسرتان هرگز بی ضرر نیست. بلکه ارتباط میان شما را قطع میکند و صمیمیت و نزدیکی میان شما را میکشد.
۲-ما زنها هنگامی که مرد زندگیمان ما را در فرآیند زندگی خود وارد میسازد، احساس امنیت میکنیم.
آیا تمثیل اتاق عشق مردان را می دانید؛ برای مردها تنها یک عشق در خانهٔ فکر و ذهنشان وجود دارد، بنابراین اگر قرار باشد به عشق بپردازید، باید اتاقهای دیگر را ترک کنند.
مردها به طور معمول حساب روابط صمیمی خود را از بقیهٔ زندگیشان جدا نگه می دارندو تنها هنگامی که آمادگی عشق ورزیدن، همبستر شدن و رفاقت را دارند سری به اتاق عشق خود میزنند. یکی از عواقب و پیامدهای منفی این حصارها و دیوارها آن است که به طور معمول همسر خود را در اتاقهای دیگر مثلاً: کار، استراحت، تفریح؛ سلامت و … راه نمیدهند. آنها احتمالاً فکر میکنند که ما زنها علاقهای به این قبیل مسائل نداریم یا این که از روی عادت زحمت آن را به خود نمیدهند. نتیجه این که زنها احساس میکنند جایی در زندگی مردشان ندارند و لذا احساس گسستگی و جداافتادگی میکنند.
یکی از مؤثرترین روشهای ایجاد ارتباط صمیمی با نامزد/همسرتان و تولید احساس محبوب بودن در او این است که او را در فرایند زندگانی خود منظور کنید.
منظور کردن نامزد/همسرتان در زندگی خود به این معناست که:
*جزئیات وقایع و تجارب روزانهٔ خود را با او در میان میگذارید. هنگامی که آنچه را در طول روز بر شما گذشته است با نامزد/همسرتان در میان میگذارید، در واقع به او این امکان را میدهید که با شما احساس هارمونی و هماهنگی و نزدیکی بیشتری داشته باشد. چرا که از آنچه بر شما گذشته است با خبراست. صحبت دربارهٔ وقایع روزانه او را در سطح عمیقتری در زندگی شما وارد میکند و احساسی قوی از ارتباط و مرتبط بودن را در او به وجود میآورد. گویی که دنیاهای جداگانه و مجزای شما حال با یکدیگر مرتبط شدهاند.
*او را از مشکلات و گرفتاریهایی که با آنها رو به رو هستید، باخبر میکنید.
منطق و عقلانیت متعارف و قراردادی به اضافهٔ هزاران هزار سال از شرطی شدنهای اجتماعی و…به مرد چنین دیکته میکنند که زن زندگیاش را در مسائل و مشکلات خودش درگیر نکند. حال شاید به این دلیل که ضعیف یا نادان و.. جلوه نکند و عشق او را از دست ندهد. این باور هرگز حقیقت ندارد. چنانچه زنی به لحاظ روانی و احساسی سالم و طبیعی باشد پس از آن که شوهرش مشکلات و مسائل خود را با او در میان میگذارد، احساس نزدیکی بیشتری را نیز با او تجربه خواهد کرد. زیرا حال مرد او قلب خود را به روی او گشوده است. یکبار زنی گفت:
«هرگاه شوهرم میگوید از چیزی ناراحت، غمگین یا ترسیده است به مراتب او را بیشتر دوست دارم و احساس میکنم که به من اعتماد دارد. گفتن این حقیقت به من و پنهان نکردن آن یکی از صمیمانهترین کارهایی است که او میتواند انجام دهد.»
به یاد داشته باشید: «بیان کردن آسیب پذیری، آفرینندهٔ صمیمیت است. علاوه بر آن، پنهان کردن مشکلات هرگز راه گشا نخواهد بود. مضاف بر این که همسرتان را از شما دور خواهد کرد و موجب خواهد شد احساس کند برای او ارزش و احترامی قائل نیستید.
*او را در تصمیم گیریهایی دخالت میدهید که بر روی او نیز تأثیر خواهند گذاشت. در مصاحبههای که پیش از نگاشتن این مقاله داشتم بسیاری از زنها به این نکته اشاره داشتند. هنگامی که مردی فرآیند تفکر و تصیم گیری خود را درونی کرده است و در آن باره با نامزد/همسر خود صحبت نمیکند، موجب گسستگی ارتباط میشود و به او احساس جدا افتادگی خواهد داد. می دانم بیشتر مردها این کاررا از روی عمد انجام نمیدهند و هرگز نیز نمیخواهند که چنین احساسی را به زن زندگی خود بدهند. اما در واقع این همان اتفاقی است که در عمل می افتد.
هنگامی که شوهرم به تنهایی تصمیم میگیرد و به تنهایی هم عمل میکند، این احساس به من دست میدهد که وجود ندارم. در این گونه مواقع او خودش به تنهایی جلو می افتد و مرا از فرآیند حذف میکند. گویی آن بخش از زندگانیاش هیچ گونه ارتباطی با من ندارد.»
۳-ما زنها هنگامی که نامزد/همسرمان به ما احساس امنیت میدهد، احساس ارتباط و صمیمیت میکنیم.
هنگامی که زن زندگی خود را به دنیای خود راه میدهید، به او آسودگی خاطر میدهید و وقت خود را با او میگذرانید نه تنها به او احساس امنیت میدهید، بلکه موجب خواهید شد همسرتان احساس کند با شما ارتباط احساسی و عاطفی نیز دارد. در واقع این نوع رفتارها به زن احساس ارزشمند بودن خواهند داد که سومین نیاز اساسی و پنهان تمامی زنهاست. لذا هرگاه شما مردها هر یک از رفتارهای فوق را از خود نشان میدهید، با یک تیر سه نشان میزنید!
هر یک از ما زنها به دلایل جداگانهای احساس جداافتادگی یا مرتبط بودن میکنیم. در زیر تنها چندین نمونه از آنها را ذکر کردهام.همان گونه که خواهید دید، بسیاری از آنها همانهایی هستند که موجب تولید احساس ناامنی در ما زنها میشوند.
آنچه موجب احساس مرتبط بودن درما زنها میشود: آنچه موجب احساس جدا افتادگی و گسستگی ارتباط میشود
محبت و نوازش جسمانی سردی
برقراری ارتباط و بیان افکار و احساسات فقدان یا کمبود ارتباط کلامی
در میان گذاشتن اطلاعات پنهان کردن اطلاعات
هارمونی و هماهنگی ناهماهنگی
در نظر گرفته شدن، پا پیش گذاشتن در نظر نیاوردن. حذف شدن
نزدیک شدن، پاپیش گذاشتن پس نشستن، فاصله گرفتن
تعریف و تحسین و تمجید انتقاد و سرزنش
آسایش خاطر دادن تعلیق و ابهام
برنامه ریزی و صرف زمان پشت گوش انداختن، به بعد موکول کردن
خانمهای عزیز: حتماً درباره آنچه موجب احساس ارتباط و نیز جداافتادگی در شما میشود با نامزد/همسرتان صحبت کنید. ممکن است برخی از موارد لیست شما موجب تعجب شما و نیز نامزد/همسرتان گردد.
مردان عزیز: به شما اطمینان میدهم تنها با کمی تمرین، نه تنها از مرتبط شدن و برقراری ارتباط بیشتر لذت خواهید برد، بلکه راز دیگری نیز بر شما فاش خواهد شد: «هرچه با همسرتان ارتباط احساسی و عاطفی بیشتری برقرار کنید او نیز به عشق بازی و همبستر شدن با شما تمایل بیشتری از خود نشان خواهد داد.
نویسنده: بارباردای آنجلیس
منبع: رازهایی درباره زنان