زینب کذّابه و درندگان

زینب کذّابه و درندگان

زینب کذّابه و درندگان

در دوران حکومت مأمون ، زنی به نام زینب مدّعی بود که از ذرّیه حضرت فاطمه زهراء علیها السلام می‌باشد و با این روش از مؤمنین پول می‌گرفت و مایحتاج زندگی خود را تأمین می‌کرد و بر دیگران فخر و مباهات می‌ورزید.
وقتی حضرت علی بن موسی الرّضا علیهما السلام این خبر را شنید، آن زن را احضار نمود؛ و سپس تکذیبش کرد و فرمود: این زن ، دروغ گو و سفیه است ، زینب در کمال وقاحت به امام علیه السلام گفت : همان طور که تو اصل و نسب مرا تکذیب و ردّ می نمائی ، من نیز سیادت و نسب تو را تکذیب می‌کنم .
حضرت رضا علیه السلام به ناچار، جریان را برای مأمون بازگو نمود و چون زینب کذّابه را نزد خلیفه آوردند، حضرت فرمود: این زن دروغ می‌گوید؛ و او از نسل حضرت علی و فاطمه زهراء علیها السلام نمی‌باشد.
بعد از آن ، اظهار نمود: چنانچه او راست و حقّ می‌گوید، او را نزد درّندگان بیندازید، تا حقیقت امر بر همگان روشن شود؛ چون درّندگان به نسل زهراء علیها السلام گزندی نمی‌رسانند.
هنگامی که زینب چنین مطلبی را شنید، گفت : اوّل خودت نزد درّندگان برو، اگر حقّ با تو بود که سالم بیرون می آئی .
حضرت بدون آن که سخنی بگوید برخاست و به سمت محلّی که درّندگان در آنجا جمع آوری شده و نگه داری می‌شدند، حرکت نمود.
مأمون به حضرت گفت : یاابن رسول اللّه ! کجا می‌روی ؟
امام علیه السلام فرمود: سوگند به خدا، باید نزد درّندگان بروم تا حقیقت امر ثابت گردد؛ پس هنگامی که حضرت وارد آن محلّ شد و نزدیک درّندگان رسید، تمامی آن حیوانات متواضعانه روی دم‌های خود نشستند و حضرت کنار یکایک آن‌ها آمد و دستی بر سرشان کشید و آن‌ها را نوازش نمود و سپس با سلامتی خارج گردید.آن گاه به خلیفه فرمود: اکنون این زنِ دروغ گو را نزد آن‌ها بفرست تا دروغ او برای عموم روشن گردد.و چون مأمون از آن زن خواست تا به سمت درّندگان برود؛ زن ملتمسانه از رفتن به آن محلّ خودداری می‌کرد، تا آن که خلیفه دستور داد تا او را به اجبار وارد آن محلّ کرده و رهایش نمایند.
با ورود زینب به داخل آن محلّ، درّندگان از هر طرف حمله کرده و او را دریدند و بدون آن که خونی بر زمین ریخته شود، نابودش کردند و به عنوان زینب کذّابه معروف گردید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا