شعر با مادر خویش مهربان باش
با مادر خویش مهربان باش
آمادهی خدمتش به جان باش
با چشم ادب نگر پدر را
از گفتهی او مپیچ سر را
چون این دو شوند از تو خرسند
خرسند شود ز تو خداوند
خدای مهربونم
نوشته تو کلامش
هر پدر و مادری
واجبه احترامش
باید باشه رفتارت
همیشه با محبّت
بالا نبر صداتو
پیش اونا تو صحبت
بابا و مامان ما
مثل چراغ خونن
نشونه ی رحمتِ
خدای مهربونن
یه بچه ی مهربون
بچه ی خوب و دانا
همش کمک می کنه
به مامان و به بابا
منم کمک می کنم
به مامانم تو منزل
تمیز کردن خونه
یا چیدن وسایل
وقت خرید منزل
یا شستن لباسا
منم کمک می کنم
به مامان و به بابا
پدرم خنده صبح رحمت باران است
مادرم چون خورشید گرم و بی پایان است
از نگاهش گل داد خانه ی کوچک ما
پر نیلوفر شد شانه ی پیچک ما
برکت خانه ی ما همه از رحمت او
سایبانی از مهر دست پر طاقت او
روی قلبم هر روز مینویسم بابا
با نگاه مادر لحظه هایم زیبا
مادرم خنده ی صبح رحمت باران است
پدرم چون خورشید گرم و بی پایان است
زیر لب می گویم هم صدا با گل ها
پدر من باران مادر من دریا
چهاردهمین آیه از، سوره پاک لقمان
سفارش مهمی، داده به هر مسلمان
میگه باید همیشه، کنار شکر خدا
یادت باشه تشکر، کن از مامان و بابا
پدرم گفت: «برو» گفتم: «چشم»
مادرم گفت: «بیا» گفتم: «چشم»
هر چه گفتند به من، با لبخند
گوش کردم همه را، گفتم چشم
مادرم شاد شد از رفتارم
خنده بر روی پدر آوردم
با پدر مادر خود، در هر حال
تا توانستم، نیکی کردم
پدرم گفت: «تو خوبی پسرم»
مادرم گفت: «از او بهتر نیست»
آسمان خنده به رویم زد و گفت:
«پسرک از تو خدا هم راضی است»
شاعر: مصطفی رحماندوست
رو شونههاش دو بال رنگارنگه
خندیدنش برای من قشنگه
مثل فرشته هاست مامان خوبم
بهشت زیر پاش اینو میدونم
بابا پر از محبّته همیشه
از خوبی هاش یک لحظه کم نمیشه
خانم معلم میگه مامان بابا
دو تا گل اند توی یه باغ زیبا
با این گلا همش فصل بهار
نگاهشون عطر خدا رو داره
میگه گه اگه که دوست داری خدا رو
گوش بده حرف امام رضا رو
حرف امام رضا به ما همینه
که غم رو صورت اونا نشینه
هر کی که دوست داره امام رضا رو
میبوسه دستای مامان بابا رو