در کوچه های شهر دلم ، نسیم عطر دل انگیزت پیچیده است و بهار بهار شکوفه از در و
دیوار می بارد . آسمانش از موج موج نگاهت ، آبی آبی است و خورشید ، خورشید نورعشق
بر شهر می پاشد.
در هر کوی و برزنش درخت درخت مهر تو روییده . و جویبار جویبارامید بر پایشان جاری
است ؛ امید آمدن تو … ای حجت خدا ! شهر دلم آباد است از یاد تو و سرمست از نام
تو، اما چه سود ! که ناکام است در فراق تو … ای تک سوار غریب ، ای فارِسَ الحجاز
!
غروب آدینه چه دل گیر می شود آنگاه که یاد غیبت ، غم وغربت در دلها می پراکند و آه
دل خستگان ، فضا را آکنده می کند مولای من !
تو آنی که کوههای سربر سینه ی سپهر ساییده ، بر خاک پایت بوسه می زنند . تو آنی
که رودها به عشق تو در جوش و خروشند . تو آنی که بلبلان به هوای تو نغمه می سرایند
. ای عزیز! دلهای منتظران ، از هجر رویت صد چاک است ، تو بیا ای مرهم زخمهای دل
خستگان ، یا مهدی ! تو بیا و سرفرازمان کن ، تو بیا تا دیگرهیچ شاعری نخواند :
بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم همسایه ایم و خانه ی هم را ندیده ایم
شهر دل
- آذر ۱۶, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 127 نفر
- برچسب ها : آدینه, امام زمان (ع), چهارده خورشید, شکوفه, غیبت, متون ادبي, نسیم