صبغه‌ی یهودی زده‌ی تمدن مدرن

صبغه‌ي يهودي زده‌ي تمدن مدرن

از زمانی که «فیلون» یهودی حاصل تعالیم دستگاه‌های فلسفی یونانی را با آموزه‌های عهد عتیق پیوند زد و ماحصل این پیوند در قالب تعالیم «پولس» به عنوان یکی از ارکان تئوریک کلیسای کاتولیک مطرح گردید، نفوذ گسترده‌ی یهودیت در مسیحیت تحریف شده و به تبع آن کلیت تمدن غرب آغاز گردید. البته میزان و کیفیت نفوذ تعالیم دنیا زده‌ی یهودیت توراتی [تورات تحریف شده] در قرون وسطی و عصر جدید تمدن غربی یکسان و به یک اندازه نبوده است. در سده‌های میانه و در حالی که مسیحیت کاتولیک در اعماق باورهای خود تا حدودی از مضامین و درون مایه‌های یهودی متأثر بود، اما در خودآگاهی رسمی کلیسای کاتولیک نحوی استقلال و مرزبندی با یهودیت دیده می‌شد و اصحاب کلیسا به همراه مردمی که از دست رباخواری‌های ستمکارانه یهودیان خسته و کلافه شده بودند؛ به بهانه‌ی به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی (ع) به دست یهودیان به مبارزه با این اقلیت طماع و حریص و ثروتمند می‌پرداختند.
اما در دوران مدرنیته وضع تا حدود زیادی دگرگون گردید و نفوذ یهودیت از سپیده‌دم رنسانس و به ویژه در عصر رفرماسیون و دوران روشنگری عمق و گستره‌ی بسیاری یافت به گونه‌ای که مؤلفه‌ی اندیشه و فرهنگ یهودی در هیئت اومانیسم و تمدن بورژوازی مدرن به وجه غالب و حاکم عصر جدید بدل گردید. هیچ دوره‌ای از تاریخ غرب به لحاظ ابعاد نفوذ یهودیت و روح دنیامدار و سوداگر و حس‌گرای آن با عصر مدرن قابل مقایسه نمی‌باشد. در دوره‌ی مدرن اندیشه‌ها و ارزش‌های یهودی به وجه حاکم فرهنگ غرب مدرن و خود یهودیان به گروه برگزیده و نور چشمی سرمایه‌سالاری مدرن بدل گردیدند. اساساً آرمان مبنایی مدرنیته که در ایده‌ی ساختن بهشت زمینی‌ای فارغ از خداترسی و بندگی الهی منظور گردیده و می‌گردد، اندیشه‌ای تماماً یهودی است. این بهشت زمینی نه بر مبنای خدامداری و عدالت که بر پایه‌ی انسان‌سالاری و سوداگری سیر می‌کند و تمام کوشش ایدئولوژی‌های مختلف دنیای سکولار مدرن در سه قرن اخیر صرف تلاش برای تحقق آن گردیده است.
نفوذ اندیشه‌های یهودی در زیر ساخت‌های تفکر مدرنیته از واپسین سده‌ی قرون وسطی آغاز گردید. آغاز این پروسه‌ی یهودیزه شدن را می‌توان در تفسیر خاص «ابن میمون» از آمیزش تورات و فلسفه شاهد بود. تفسیر یهودی ابن میمون از فلسفه در عصر روشنگری و به ویژه در آرا اسپینوزا به عنوان یک رکن مهم مطرح می‌گردد و در فلسفه‌ی هگل بسط و تداوم می‌یابد. ردپای این حضور را حتی در قرن بیستم در آرا فیلسوفانی چون «لئواشتراوس» و «لودویگ ویتگنشتاین» می‌توان شاهد بود.
یکی از نقاط عطف یهودیزه شدن غرب که در هیأت جهان‌نگری مدرن خودنمایی می‌کند، جریان فرهنگی ـ اجتماعی و مذهبی به موسوم به «اصلاحات مذهبی» یا «پروتستانتیسم» است که با لوتر به سال ۱۵۱۷ م آغاز می‌گردد. مارتین لوتر یکی از بانیان اصلی پروتستانتیسم مسیحی تحت تأثیر یهودیت قرار داشته و زبان عبری آموخته بود. مارتین لوتر به سال ۱۵۲۳ میلادی و در اوج جنبش رفرماسیون مذهبی کتابی می‌نویسد با عنوان «عیسی مسیح یک یهودی زاده شده». لوتر در این کتاب به ستایش از یهودیان می‌پردازد و خطاب به مخالفانش می‌گوید: «آنها اگر از کافر نامیدن من خسته شده‌اند بهتر است مرا یهودی بخوانند». می‌دانیم که جنبش پروتستانتیزم حلقه‌ی دوم در بسط تفکر و تمدن سکولار ـ کاپیتالیستی غرب مدرن بوده است که این گونه تحت تأثیر تعلق خاطر و پیوند با اندیشه‌های یهودی آغاز می‌گردد.
رنسانس به عنوان حلقه‌ی اول آغازین سیر غرب مدرن هم تا حدود زیادی به لحاظ نظری و عملی تحت تأثیر یهودیت و افق حس‌گرا و دنیوی آن قرار داشته است. فراموش نکنیم که نسل نخست ادبیات اومانیستی رنسانس در ایتالیا و بریتانیا [در آثار «تاسو» و «پیکو دلامیراندولا» و بهشت گم شده‌ی «جان میلتون»] به ستایش از یهودیان و «آزادی اورشلیم» پرداخته بود و در میان نسل اول سرمایه‌داران بورژوازی مدرن غربی خانواده‌های بانفوذ یهودی‌ای چون «فوگر»ها حضورداشته‌اند. ردپای حضور و تأثیرگذاری یهودیان را در بزرگ‌ترین اتفاق عصر آغازین رنسانس یعنی کشف قاره‌ی آمریکا نیز شاهدیم. «کریستوف کلمبوس» ایتالیایی با تشویق و حمایت مالی سرمایه‌داران یهودی است که کشتی‌های دولت اسپانیا را به سمت سرزمین هندوستان خیالی خود پیش می‌راند. جالب است بدانید اولین کسی که در ساحل قاره‌ی جدید پیاده شد یک نفر یهودی به نام «لوییس دوتوزر» بود که کاربرد توتون را نیز او کشف کرد و مدتی بعد به پدر سلطه‌گر تجارت توتون از قاره‌ی ناشناخته بدل گردید. مدتی بعد یهودیان در نقاط مختلف آمریکا پخش شدند و نیویورک را به پایگاه خود تبدیل کردند. در واقع پایه‌گذاران مدنیت مدرن آمریکایی در ابتدا این یهودیان مهاجر و پس از آن پیورتن‌های یهودی‌زده‌ی اروپایی بودند. بی‌دلیل نیست که هنری فورد در «کتاب معروفش» «یهود بین‌الملل»، بنیان‌های ایالات متحده را یهودی می‌داند. به بحث درباره‌ی پروتستانتیزم برگردیم. گفتیم که جریان پروتستانتیزم مسیحی شدیداً تحت تأثیر یهودیت قرار داشت و مذهب پروتستان در هر دو شاخه‌ی «لوتری» و «کالونی» آن [و به خصوص در گرایش کالونی] تحت سیطره‌ی روح دنیازده‌ی یهودی قرار داشت. علاقه‌ی لوتر به یهودیان به گونه‌ای بود که «الیزر هالوی» خاخام کابالیست معتقد بود لوتر یک یهودی پنهان‌کار است که می‌خواهد مسیحیت را در یهودیت مستحیل نماید. این در حالی است که «ژان کالون» دیگر رفرمیست پروتستانتیست مسیحی علاقه و توجه دو چندان به یهودیت داشت. او با الهام از یهودیان، رباخواری را مجاز و شرعی دانست و زمینه‌های بسط سرمایه‌سالاری در غرب مدرن را فراهم ساخت. چنان که می‌دانیم این حقیقت، مورد توجه «ماکس وبر» نیز واقع شده است و او در کتاب معروفش «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری»، کالوینیسم به ویژه شاخه‌ی انگلیسی ـ آمریکایی آن یعنی پیوریتانیزم را عامل پیدایی و بسط سرمایه‌داری مدرن در اروپا و آمریکا می‌داند.
پیوریتانیزم شاخه‌ای از پروتستانتیزم کالونی است که شدیداً تحت تأثیر یهودیت قرار دارد. مهد پیوریتانیزم انگلستان قرن شانزدهم بوده و بیشتر مهاجران اروپایی بنیان‌گذار جامعه‌ی ایالات متحده آمریکا پیوریتن بوده‌اند. در «دائره المعارف یهود»، پیوریتانیزم به عنوان یهودی‌گری انگلیسی شناخته شده است. همین رویکرد پیوریتانیستی است که سنگ بنای تمایلات بعدی یهودگرایی در جامعه‌ آمریکا را پی‌ریزی می‌نماید.
انقلاب بورژوایی سال ۱۶۴۹ انگلستان به رهبری «کرامول» یک انقلاب پیوریتانی بود و خود کرامول یک پیوریتن معتقد بوده است. در پی قدرت‌گیری کرامول، یهودیان که از قرن سیزدهم از انگلیس اخراج شده بودند به این کشور بازمی‌گردند و به یک قطب قدرتمند اقتصادی بدل می‌گردند. یهودیان انگلیسی صاحبان بخش مهم سهام شرکت استعماری «کمپانی هند شرقی» بوده‌اند. یهودیان در هلند نیز به یک قدرت مهم اقتصادی بدل گردیده و زمینه‌ساز انقلاب بورژوایی سال ۱۵۵۶ آن بوده‌اند، انقلابی که در پی آن دولت هلند خود را رسماً پروتستان نامید.
پیورتین‌های ساکن آمریکا آن چنان فریفته‌ی یهودیت بوده‌اند که می‌خواستند این سرزمین را «نیواسرائیل» بنامند. اینان همچنین حتی قبل از «هرتصل» نظریه‌ی استعماری نژادپرستانه‌ی اشغال فلسطین را مطرح کردند. «ویلیام ایوگن بلاکستون» که به سال ۱۸۴۱ در یک خانواده‌ی «متدیست پروتستان» به دنیا آمد، به سال ۱۸۷۸ کتابی به نام «عیسی (ع) می‌آید» می‌نویسد و در آن کتاب نظریه‌ی قوم برگزیده بودن یهودیان و استقرار یهودیان در فلسطین را مطرح می‌نماید. بلاکستون به سال ۱۹۳۳ [دو سال قبل از مرگش] نامه‌ای خطاب به جماعت پروتستان شیکاگو می‌نویسد: «رسالت و وظیفه‌ای که سال‌ها توسط پیورتین‌ها بر عهده‌ی آمریکا گذاشته شده است هنوز به قوت خود باقی است و با بیداری اسرائیل بیش از پیش نسبت به آن احساس مسوولیت می‌نمایم».
اساساً پروتستانتیزم آمریکایی علاقه‌ی ویژه‌ای به صهیونیزم دارد و ریشه‌ی پیوند نزدیک و استراتژیک آمریکا و اسرائیل در سیاست خارجی آمریکا را باید در این امر جست‌وجو نمود. اساساً تمدن مدرن، همان بهشت زمینی یهودیان است. از دوران مدرن به بعد یهودیت سیطره‌ی گسترده‌ و عمیقی بر ارکان غرب به دست آورده است. به گونه‌ای که اساساً امپریالیزم و استعمار بورژوایی مدرن از یهودیت انفکاک ناپذیر می‌باشد و سیطره‌ی شیطانی اومانیسم همانا آن روی سکه‌ی سیطره‌ی یهودیت تحریف شده می‌باشد.
جدا از این که صهیونیسم به عنوان یکی از ایدئولوژی‌های عالم مدرن مدافع استکبار و نژادپرستی و برده‌داری مدرن است؛ با توجه به آنچه که گفتیم اساساً تمدن مدرن صبغه‌ای یهودی زده دارد و شناخت یهودیت یکی از راه‌های شناخت باطن غرب مدرن می‌باشد. صهیونیسم یکی از صور افراطی نژادپرستی یهودی است که ذیل عقل روشنفکری مدرن پدید آمده است. صهیونیسم را باید به عنوان یک ایدئولوژی ذیل کلیت تمدن شرک آلود غرب مدرن ارزیابی کرد، تمدنی که از قرون وسطی به بعد یهودیزه شده است و روح اومانیستی آن صبغه‌ای یهودی‌زده یافته است، به گونه‌ای که دیگر استکبار مدرن را نمی‌توان به هیچ وجه از صفت یهودی آن جدا کرد.
نویسنده : شهریار زرشناس

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا