ضرورت تقلید (۳)

ضرورت تقلید (3)

۲ آیه دوم «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»

یعنی: پس سؤال کنید از اهل ذکر (کسانی که می دانند) اگر نمی دانید.

وجه دلالت آیه بر ضرورت تقلید در احکام دین، این است که آیه بر وجوب سؤال در هنگام عدم اطلاع دلالت می کند و پیداست که نفس سؤال کردن وجوب ندارد؛ بلکه واجب شدن سؤال، از باب مقدمه عمل است. بنابراین ،معنی آیه این است که از اهل ذکر سؤال کنید، برای اینکه به گفته آنان عمل کنید؛ چون نفس سؤال، بدون عمل، لغو و بی اثر است و وجهی برای امر به آن نیست. بنابراین، آیه، هم بر جواز رجوع مکلف به عالم دلالت می کند که از آن به تقلید تعبیر می کنیم و هم بر حجّیت فتوای عالم برای مکلف قابل استناد است؛ زیرا اگر فتوای عالم حجّت نباشد، سؤال از عالم لغو است و از آنجائی که آیه اطلاق دارد، جائی که برای سئوال کننده علم حاصل شود و جائی که علم حاصل نشود ، هر دو را فرامی گیرد. بنابراین، اگر کسی ادعا کند که مراد این است که سؤال کنید تا برای شما علم حاصل شود و آنگاه عمل کنید، ادعای بسیار بعیدی است که با اطلاق آیه سازگار نیست. برای این که منظور از این گونه خطابها، تعیین وظیفه مکلّف است در وقتی که علم برایش حاصل نشده باشد؛ یعنی، مکلف در وقتی که حکم را نمی داند، وظیفه اش سؤال کردن است؛ برای اینکه به پاسخ عمل کند.نه این است که سؤال کنید تا علم پیدا کنید. مثلاً وقتی گفته می شود، اگر خودت طبیب نیستی به طبیب مراجعه کن؛ متفاهم عرفی هدف از مراجعه به طبیب، عمل به قول طبیب است؛ نه این که غایت سؤال این باشد که به طبیب مراجعه کن تا طبیب بشوی و به علم خودت عمل کنی. پس معنی آیه این است که، هرگاه نمی دانی، از عالم سئوال کن؛ تا طبق گفتار او عمل کنی. بنابراین، دلالت آیه بر جواز رجوع به عالم و نیز حجّیت قول او تمام است.(۱۱)

مرحوم آیه اللّه آقای خوئی رحمه الله در دلالت آیه، اشکال کرده و فرموده اند: مورد آیه با توجه به صدر آن که سئوال از نبوت است، درباره اصول اعتقادات است؛ چنان که قبل از آیه، چنین آمده است «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» و در حقیقت مقصود آیه ردّ استبعاد کسانی است که می گویند: چگونه خداوند افرادی را از بین آنان به پیامبری برگزیده است؟ پس آیه در مورد نبوت است و در آن علم و معرفت شرط است و مجرد سؤال بدون اینکه برای سئوال کننده علم حاصل شود، کفایت نمی کند. لذا نمی توان با این آیه بر وجوب قبول قول فقیه از روی تعبد استدلال کرد.(۱۲) در جواب اشکال ایشان، می توان گفت: اولاً معلوم نیست که خطاب آیه شریفه به مشرکین و مراد از اهل ذکر دانشمندان یهود و نصاری باشند؛ چنان که اخبار کثیره این معنا را نمی پذیرد و اهل ذکر را منصرف به امامان معصوم علیهم السلام می دانند؛ چون «ذکر» یکی از نامهای پیامبر صلی الله علیه و آله است و اهل ذکر یعنی خاندان رسالت و یا مراد از ذکر قرآن است چون ذکر یکی از نام های قرآن هم هست و اهل ذکر یعنی اهل القرآن که باز هم مصداق روشن آن امامان علیهم السلام هستند.

و ثانیا حتی اگر مراد از اهل ذکر دانشمندان یهود و مسیحیت و خطاب آیه هم به مشرکین باشد، باز هم اشکالی بر استدلال به آیه وارد نیست؛ برای این که مراد از سؤال از اهل ذکر ارشاد است به آن چیزی که فطری و مرتکز در اذهان مردم است که همان رجوع فرد غیر مطلع به عالم و اهل خبره است؛ مثل این که گفته می شود، به طبیب رجوع کن و دوائی که تجویز می کند بخور تا مرضت برطرف شود. در حالیکه این سؤال در مقام این نیست که مسئول عنه چیست؟ آیا مسایل اعتقادی است که در آن علم و معرفت شرط است و یا غیر آن. لذا حتی اگر مورد آیه اعتقادی هم باشد منافاتی با ارشاد ندارد؛ چون مورد مخصّص نیست. بنابراین، استدلال به آیه شریفه برای اثبات ضرورت تقلید برای غیر مجتهد، بی اشکال است.

استدلال به اخبار
دوم از ادلّه تقلید روایاتی است که از ائمه معصومین علیهم السلام رسیده است و آنها چند دسته اند:

دسته اول، اخبار مشتمل بر اینکه ائمه علیهم السلام مردم را به افراد و اشخاص معینی ارجاع داده اند و یا روایات مشتمل به عناوین مطلقی که آن عنوان، بر افراد و اشخاص خاصی منطبق است؛ مثل ارجاع به روات احادیث؛ مانند این روایت از احمدبن اسحاق؛ عن ابی الحسن(ع) قال سئلته و قلت من اعامل؟ و عمّن آخذ؟ و قول من اقبل؟ فقال (ع) العمری ثقتی فما ادّی الیک فعنّی یؤدّی و ما قال لک فعنّی یقول فاسمع واطع فانّه الثقه المأمون قال وسئلت ابا محمد عن مثل ذلک فقال العمری وابنه ثقتان فما ادّیا الیک فعنّی یؤدّیان و ما قالا لک فعنّی یقولان فاسمع لهما واطعهما فانّهما الثقتان المأمونان.(۱۳)

یعنی احمد بن اسحاق گفت: از امام هادی علیه السلام پرسیدم: با چه کسی معامله و دادوستد کنم؟ و از چه کسی دستورات دینم را بگیرم و و در مسائل دینی قول چه کسی را قبول کنم؟ امام علیه السلام فرمود: عثمان بن سعید عمری، مورد اعتماد من است؛ پس هر چیزی که به تو برساند از جانب من می رساند و هرچه بگوید از جانب من می گوید. بشنو و اطاعت کن؛ زیرا او شخص ثقه و مورد اعتماد است. همین راوی می گوید: مانند همین سؤال را از امام عسکری علیه السلام پرسیدم: امام علیه السلام فرمودند: عمری و فرزندش ،محمدبن عثمان، هر دو مورد اعتماد منند؛ پس هرچه از معالم دین به تو برسانند، از طرف من می رسانند و هرچه بگویند از طرف من می گویند. گفتار آنان را بشنو و آنها را اطاعت کن؛ زیرا هر دو ثقه و مورد اعتماد و محل امانتند.

و عن علی بن مسیّب الهمدانی قال قلت للرضا علیه السلام شقّتی بعیده ولست اصل الیک فی کل وقت ممّن آخذ معالم دینی؟ قال من زکریابن آدم القمی المأمون علی الدّین والدّنیا. قال علی بن مسیّب: فلما انصرفت قدمنا علی زکریابن آدم فسألته عما احتججت الیه.(۱۴)

یعنی از علی بن مسیب همدانی روایت شده است که گفت: به امام رضا علیه السلام گفتم: راه من دور است و نمی توانم در هر وقت که بخواهم حضور شما شرفیاب شوم؛ پس از چه کسی معارف دینم را بگیرم؟ امام فرمودند: از زکریابن آدم قمی بگیر؛ زیرا او امین در دین و دنیاست. علی بن مسیب گفت: وقتی از مسافرت برگشتم، نزد زکریابن آدم رفتم و معارف و مسایل دینی خود را پرسیدم. اینها روایاتی بود که امام علیه السلام سئوال کنندگان را برای اخذ جواب به افراد معینی ارجاع داده است.

اینک به بعضی از روایاتی که امام علیه السلام به افراد خاصی دستور داده اند که فتوا بدهند، اشاره می کنیم:

امام صادق علیه السلام به ابان ابن تغلب که یکی از فقهای اصحاب ایشان است فرمود: اجلس فی مسجد المدینه و افت للناس فانّی احبّ ان یری فی شیعتی مثلک.(۱۵)

یعنی امام صادق به ابان ابن تغلب فرمود: در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده؛ زیرا من دوست می دارم که در میان اصحابم مانند تو دیده شود.

و نیز امام صادق علیه السلام به معاذ بن مسلم نحوی فرمودند: بلغنی انک تقعد فی الجامع فتفتی للنّاس قلت نعم واردت ان اسئلک عن ذلک قبل ان اخرج انّی اقعد فی المسجد فیجیئنی الرّجل فیسألنی عن الشیی ء فاذا عرفته بالخلاف لکم اخبرته بما یفعلون و یجیئنی الرّجل اعرفه بمودّتکم وحبکم فاخبره بما جاء عنکم و یجیئنی الرّجل لااعرفه ولاادری من هو فاقول جاء عن فلان کذا وجاء عن فلان کذا فادخل قولکم فیما بین ذلک فقال لی اصنع کذا فانی کذا اصنع.(۱۶)

شنیده ام که تو در مسجد جامع شهر می نشینی و برای مردم فتوی می دهی گفتم: آری و من خودم می خواستم پیش از این که از محضر شما بروم،از شما همین مسأله را سؤال کنم. من برای پاسخگوئی به سئوالات دینی مردم در مسجد می نشینم؛ هرگاه بدانم که سائل مخالف شماست، جواب او را طبق آنچه عامه عمل می کنند، می دهم و اگر مطمئن شوم که دوست شماست، آنچه از طرف شما رسیده است به او می گویم و در مواردی که نمی دانم سائل دوست شماست و یا مخالف شما، در اینجا نظر شما را داخل در نظر دیگران می کنم و جواب می دهم؛ آیا درست است؟ امام علیه السلام فرمود: به همین صورت عمل کن؛ زیرا خود من هم همین گونه عمل می کنم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا