عاقلانه با هوش

عاقلانه با هوش

هوش هیجانی را در کودکان خود پرورش بدهیم.

بعدازظهر بود. خسته از سر کار برمی‌گشتم خانه که پسر همسایه را در حال دوچرخه‌سواری دیدم. پدرش یک‌گوشه سیگار می‌کشید و همین‌طور که صفحه گوشی‌اش را بالا و پایین می‌کرد، هرازگاهی نگاهی به پسرک چهارساله‌اش می‌انداخت. نزدیک خانه که رسیدم، صدای ناله کودک بلند شد. نگران برگشتم سمت پسر. از روی دوچرخه افتاده بود زمین و آرنج دستش خراشیده شده بود. شروع کرد به گریه کردن و پدر همین‌طور که سر جایش خیره به گوشی ایستاده بود، موعظه‌اش را شروع کرد: «پاشو خجالت بکش! یه خراش کوچک که گریه نداره! مگه بچه‌ای که این‌جور گریه می‌کنی! چیزی‌ات نشده که…» تمام این حرف‌ها را خطاب به پسربچه‌ای می‌گفت که فقط چهار سال داشت و از درد آرنج کوچکش گریه می‌کرد!

در دلم گفتم کاش به‌جای این حرف‌ها، می‌آمدی سمت پسرک، نوازشش می‌کردی، کمی همدلی نشان می‌دادی و کمکش می‌کردی که دوباره بازی را شروع کند. دوست داشتم رو کنم به مرد همسایه و بگویم «باور کن با این حرف‌ها «مرد» تربیت نمی‌کنی، بلکه یک موجود فاقد «حس همدلی» و «توانایی درک» دیگران را پرورش می‌دهی! اما چیزی نگفتم. کمی با حسرت به اشک‌های پسرک نگاه کردم و به سمت خانه رفتم.

اصلاً این هوش هیجانی چیست؟

حتماً شما هم شنیده‌اید که بسیاری از روان‌شناسان معتقدند تأثیر هوش هیجانی بر پیشرفت و موفقیت در زندگی، بالاتر از بهره هوشی یا آی‌کیو    (IQ) است. همه والدین، آرزوی موفقیت و کامیابی زندگی آینده فرزندانشان را دارند، اما دراین‌باره از اهمیت پرورش هوش عاطفی یا هیجانی غافل‌اند.

هوش هیجانی مفهومی بود که اولین بار توسط «دانیل گلمن» مطرح شد. او در سال ۱۹۹۵ کتابی با همین نام منتشر کرد و بر پایه پژوهش‌های تازه، ادعا کرد افرادی که توانایی خاصی در درک هیجان‌ها دارند، یک گام جلوتر از بقیه هستند. در واقع، هوش هیجانی مجموعه توانایی‌هایی است که به ما کمک می‌کند هیجانات را در خودمان و دیگران تشخیص دهیم و سپس درک و تنظیم کنیم، اما سؤال اینجاست که ما به‌عنوان والدین، چگونه می‌توانیم هوش هیجانی یا عاطفی را در فرزندانمان پرورش دهیم؟

شما جزء کدام دسته هستید؟

والدین در برخورد با احساسات منفی کودکان به چهار دسته تقسیم می‌شوند:

۱. والدین بی‌اعتنا: آن‌ها احساس منفی فرزند خود را نادیده می‌گیرند، هیچ توجهی نشان نمی‌دهند یا با جملاتی مثل «چیزی‌ات نشده که…! تو الان ناراحت نیستی الکی ادا در نیار!» واکنش نشان می‌دهند.

۲. والدین ناراضی: از احساس فرزندشان ناراضی هستند و کودکشان را با چنین جملاتی سرزنش می‌کنند: «خجالت بکش! مرد که گریه نمی کنه! کی به تو اجازه داد فریاد بکشی؟ تو حق نداری عصبانی باشی! تو خواهرت‌رو دوست داری، دیگه نبینم بگی آبجی‌رو دوس ندارم!»

۳. والدین بی‌عنان: احساس فرزندشان را می‌پذیرند و با او همدلی می‌کنند، ولی فرزند خود را راهنمایی نمی‌کنند؛ «الهی بمیرم که ناراحت شدی! حق داری از دست دوستت عصبانی باشی اون واقعاً بی‌ادبه! مادر بمیره ولی غصه تو رو نبینه!»

۴. والدین راهنمای هوش هیجانی: اول متوجه احساس کودک می‌شوند، یعنی خود را به‌جای کودک می‌گذارند. در مثال اول این متن، شما باید خود را ‌جای پسر چهارساله‌ای بگذارید که زمین‌خورده، خراش آرنج برای او درد زیادی محسوب می‌شود و از طرف دیگر، دوست دارد در این شرایط از مهم‌ترین فرد زندگی‌اش، یعنی پدرش درک و توجه دریافت کند. والدین آگاه در قدم بعد، با فرزند خود همدلی نشان می‌دهند؛ «می‌فهمم، حتماً دردت گرفت. وقتی آدم زمین می‌خوره دردش می گیره.» سپس به کودک کمک می‌کنند تا کلماتی را بیابد که احساس خود را تعریف یا نام‌گذاری کند؛ «از این‌که موقع بازی زمین خوردی ناراحتی؟». در بسیاری از اوقات، صرف نشان دادن درک و همدلی از سوی والدین، باعث فروکش کردن احساسات منفی در کودک می‌شود. وقتی احساس منفی او را نپذیرید یا با آن مبارزه کنید، معمولاً بیشتر روی احساس منفی خود پافشاری می‌کند یا در آن فرو می‌رود، مثلاً گریه‌ یا جیغ زدنش را طولانی‌تر می‌کند. در نهایت این‌که اگر با پیدا کردن یک راه‌حل، امکان برطرف کردن مشکل وجود داشت، کودک را به یافتن راه‌حل راهنمایی کنید، برای مثال: «می‌خوای بری خونه یک کم استراحت کنی تا حالت بهتر بشه، یا می‌خوای به بازی ادامه بدی و درد‌ رو فراموش کنی؟» یا اگر فرزند شما در ارتباط با دوست یا هم‌کلاسی‌اش دستخوش احساسات ناخوشایند شده است، پس از خوب گوش دادن به سخنانش، با درک احساسات و همدلی با او و سپس نام‌گذاری احساسش می‌توانید به کمک هم راه‌حل‌های احتمالی را بررسی کنید.

از یاد نبرید که ما هر روز فرصت‌هایی را برای برقراری پیوندهای حقیقی از دست می‌دهیم؛ زیرا به‌جای گوش دادن و پاسخ دادن مناسب به فرزندانمان فقط با نظر و دیدگاه خود به آن‌ها پاسخ می‌دهیم. پدر و مادر همیشه باید بر احساس کودک مهر تأیید بزنند. وقتی کودک به برقراری ارتباط با یک بزرگ‌سال نیاز دارد و رفتار بزرگ‌سال، بی‌تفاوت بودن را نشان می‌دهد، کودک احساس تنهایی و انزوا می‌کند. در زمان‌هایی نیز که نیاز کودک افزایش می‌یابد، در برابر عدم توجه، آسیب‌پذیرتر می‌شود.

ای‌کاش والدین همان‌طور که برای آموزش درس‌هایی مثل ریاضی و علوم وقت می‌گذارند و هزینه می‌کنند، به آموزش هوش هیجانی نیز اهمیت بدهند.

زهرا وافر (روان‌شناس بالینی)

مجله آشنا، شماره ۲۱۹، صفحه۷۲

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا