اسلام ” تن پروری ” به معنی نفس پروری و شهوت پرستی را شدیدا محکوم کرده است، اما پرورش بدن به معنی مراقبت و حفظ سلامت و بهداشت را از واجبات شمرده است و هر نوع عملی را که برای بدن زیانبخش باشد حرام شمرده است. نفس پروری و شهوت پرستی که در اسلام محکوم است، همان طوری که بر ضد روح پروری است و موجب بیماری روح و روان می گردد، بر ضد بهداشت و پرورش صحیح جسم نیز هست و منجر به بیماری جسمی می گردد، زیرا نفس پروری و شهوت پرستی منجر به بیماری جسمی می گردد، زیرا نفس پروری و شهوت پرستی منجر به افراط کاریها می شود و افراط کاریها منشأ اختلالات اساسی در جهازات بدنی.
بى شک در وجود انسان، غرائز و امیال گوناگونى است که همه آنها براى ادامه حیات او ضرورت دارد: خشم و غضب، علاقه به خویشتن، علاقه به مال و زندگى مادى و امثال اینها، و بدون تردید دستگاه آفرینش همه اینها را براى همان هدف تکاملى آفریده است. اما مهم این است که گاه اینها از حد تجاوز مى کنند و پا را از گلیمشان فراتر مى نهند و از صورت یک ابزار مطیع در دست عقل در مى آیند و بناى طغیان و یاغى گرى مى گذارند، عقل را زندانى کرده و بر کل وجود انسان حاکم مى شوند و زمام اختیار او را در دست مى گیرند. این همان چیزى است که از آن به هوا پرستى تعبیر مى کنند که از تمام انواع بت پرستى خطرناکتر است، بلکه بت پرستى نیز از آن ریشه مى گیرد.
بى جهت نیست که پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه وآله وسلّم بت هوى را برترین و بدترین بتها شمرده است. از بعضى پیشوایان اسلام مى خوانیم: ابغض اله عبد على وجه الارض الهوى؛ مبغوضترین و منفورترین بتى که در زمین پرستش شده است بت هوى است! و اگر نیک بیندیشیم به عمق این سخن به خوبى واقف مى شویم، چرا که هواپرستى سرچشمه غفلت و بى خبرى است، چنانکه قرآن مى گوید: و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه؛ از کسى که قلب او را غافل از یاد خود کرده ایم و پیرو هواى خویش است اطاعت مکن (کهف آیه ۲۸ ).
از سوى دیگر هواپرستى سرچشمه کفر و بى ایمانى است، چنانکه قرآن گوید: فلا یصدنک عنها من لا یؤمن بها و اتبع هواه؛ تو را از ایمان به قیامت باز ندارد کسى که ایمان به آن ندارد و پیرو هواى خویش است ( طه آیه ۱۶ ). از سوى سوم هواپرستى بدترین گمراهى است، قرآن مى گوید: و من اضل ممن اتبع هواه بغیر هدى من الله؛ چه کسى گمراهتر است از آن کس که از هواى نفس خویش پیروى مى کند و هدایت الهى نیافته است ( قصص آیه ۵۰ ). از سوى چهارم هواپرستى نقطه مقابل حق طلبى است و انسان را از راه خدا بیرون مى برد، چنانکه در قرآن مى خوانیم: فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوى فیضلک عن سبیل الله؛ در میان مردم به حق داورى کن و پیرو هوى مباش که تو را از راه خدا گمراه مى کند ( ص آیه ۲۶ ). از سوى پنجم هواپرستى مانع عدالت و دادگرى است، چنانکه در قرآن مى خوانیم: فلا تتبع الهوى ان تعدلوا؛ پیروى هوى مانع اجراى عدالت شما نگردد ( نساء – ۱۳۵ ). بالاخره اگر نظام آسمان و زمین بر محور هوى و هوس مردم بگردد فساد سرتاسر پهنه هستى را خواهد گرفت: و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السماوات و الارض و من فیهن؛ اگر حق از هوى و هوس آنها پیروى کند آسمانها و زمین و تمام کسانى که در آنها هستند فاسد مى شوند (مؤمنون آیه ۷۱ ).
خلاصه آنجا که هواپرستى است نه پاى دین در میان است و نه پاى عقل، در آنجا چیزى جز بدبختى و رنج و بلا نیست، در آنجا جز بیچارگى و شقاوت و فساد نخواهد بود. در تاریخ معاصر و گذشته به نام کسانى برخورد مى کنیم که به خاطر هوا – پرستیشان هزاران و گاه میلیونها انسان بى گناه را به خاک و خون کشیده اند و نام ننگینشان تا ابد به زشتى برده مى شود. این اصل استثنا پذیر نیست حتى دانشمندان و عابدان پرسابقه اى هم چون بلعم باعورا بر اثر پیروى از هواى نفس چنان از اوج عظمت انسانیت سقوط کردند که قرآن مثل آنها را به سگ پلیدى مى زند که همواره پارس مى کند ( آیه ۱۷۶ سوره اعراف).
تعبیراتى که در نقطه مقابل یعنى ترک هوى پرستى در آیات و روایات وارد شده نیز عمق این مساله را از دیدگاه اسلام روشن مى سازد، تا آنجا که کلید بهشت را ترس از خدا و مبارزه با هواى نفس مى شمرد: و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى؛ اما کسى که از مقام پروردگار بترسد و نفس خویش را از هواپرستى نهى کند بهشت جایگاه او است ( سوره نازعات آیه ۴۰ ). خداوند در قرآن می فرماید:أرَءَیْت مَنِ اتخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَ فَأَنت تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً* أَمْ تحْسب أَنَّ أَکثرَهُمْ یَسمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلا کالأَنْعَمِ بَلْ هُمْ أَضلُّ سبِیلاً(فرقان /۴۳و۴۴): آیا دیدى کسى را که هواى نفس خویش را معبود خود برگزیده است؟ آیا تو مى توانى او را هدایت کنى؟ یا به دفاع از او برخیزى؟ آیا گمان مى برى اکثر آنها مى شنوند یا مى فهمند؟ آنها فقط همچون چهار پایانند بلکه گمراه تر.
قرآن روى سخن را به پیامبر کرده، می گوید: یعنى اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انکار و انواع مخالفتها زدند نه به خاطر آن بوده که منطق تو ضعیف و دلائل تو غیر قانع کننده و در آئینت جاى شک و تردید است بلکه به خاطر این است که آنها پیرو فرمان عقل و منطق نیستند، معبود آنها هواى نفسشان است، آیا انتظار دارى چنین کسانى تو را پذیرا شوند، یا بتوانى در آنها نفوذ کنى؟!
در معنى جمله ارأیت من اتخذ الهه هواه، مفسران بزرگ بیانات گوناگونى دارند. جمعى گفته اند منظور آن است که آنها یک بت دارند و آن هواى نفس آنها است و تمام کارهایشان از آن سرچشمه مى گیرد. در حالى که جمع دیگرى معتقدند منظور آنست که آنها حتى در انتخاب کردن بتها هیچگونه منطقى را رعایت نمى کنند، بلکه هر گاه چشمشان به قطعه سنگ یا درخت جالبى مى افتاد یا چیز دیگر که هوس آنها را برمى انگیخت آن را به عنوان معبود برمى گزیدند، در برابر آن زانو مى زدند، قربانى مى کردند و حل مشکلات خود را از آن مى خواستند و در جای دیگر می فرماید: أَ فَرَءَیْت مَنِ اتخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْم وَ خَتَمَ عَلى سمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصرِهِ غِشوَهً فَمَن یهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ؛ آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده؟ و خداوند او را با آگاهى ( بر اینکه شایسته هدایت نیست ) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده، و بر چشمش پرده اى افکنده، با اینحال چه کسى مى تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکر نمى شوید؟! (جاثیه،۲۳).
مؤمنان در پرتو ایمان و عمل صالح از آرامش خاصى برخوردارند بطورى که سخت ترین حوادث زندگى تاثیرى در روح آنها نمى گذارد، در حالى که افراد بى ایمان و آلوده دائما در اضطرابند، اگر در نعمتند بیم زوال آن پیوسته آنها را رنج مى دهد، اگر در مصیبت و ناراحتیند قدرت مقابله با آن را ندارند، چنانکه در آیه ۸۲ سوره انعام مى خوانیم: الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون؛ آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را به شرک نیالودند امنیت از آن آنها است، و آنها هدایت یافتگانند. افراد با ایمان به وعده هاى الهى دلگرمند و مشمول عنایات خاص اویند. چنان که در آیه ۵۱ سوره مؤمن مى خوانیم: انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فى الحیاه الدنیا و یوم یقوم الاشهاد؛ ما رسولان خود و کسانى را که ایمان آورده اند در حیات دنیا و روز قیامت که گواهان بپا مى خیزند یارى مى کنیم. نور هدایت قلب گروه اول را روشن مى سازد و با گامهاى استوار به سوى هدف مقدسشان پیش مى روند. الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور؛ خداوند ولى کسانى است که ایمان آوردند آنها را از ظلمتها به سوى نور هدایت مى کند. اما گروه دوم نه هدف مشخصى براى زندگى مى یابند و نه برنامه روشنى و در میان امواج ظلمات سرگردانند، و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات؛ کسانى که کافر شدند ولى آنها طاغوت و شیطان است، و آنها را از نور به سوى ظلمتها مى برند ( بقره – ۲۵۷).