نجران، سرزمینی است در مرز حجاز و یمن. در آغاز طلوع خورشید اسلام این سرزمین تنها منطقه مسیحینشین در حجاز بود که از بت پرستی خارج شده بودند وبه آئین مسیحی درآمده بودند. (۱) پیامبر اسلام در میان دعوتهائی که از دولتهای جهان آنروز به اسلام نمود نامهای هم برای اسقف نجران (ابوحارثه) فرستاد، و ساکنان نجران را به پرستش خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب دعوت کرد، و در آن نامه اضافه نمود که از حکومت بندگان خدا خارج شوید، و به سایه حکومت آفریدگار جهانیان درآیید، و اگر نمیخواهید (دست از آیین خود بردارید) پس به حکومت اسلامی مالیات بدهید تا از جان و مال شما دفاع کند. نمایندگان پیامبر نامه را نزد اسقف نجران آوردند. او نامه را دقیقاً خواند و آن را در شورایی مرکب از شخصیتهای مذهبی و غیرمذهبی به نظرخواهی گذاشت. یکی از مشاوران «شرحبیل» بود که به عقل و درایت شهرت داشت. در پاسخ به اسقف گفت: از آنجا که اطلاعات من در باب مذهب کافی نیست از اظهارنظر معذورم. ولی نکتهای را یادآور میشوم و آن این است که ما مکرر از پیشوایان مذهبی خود شنیدهایم که روزی وظیفه نبوت از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل انتقال خواهد یافت. و بعید نیست محمد که از اولاد اسماعیل است همان پیامبر موعود باشد. شورای مذکور نظر داد که گروهی بعنوان نمایندگان نجران به مدینه بروند، و از نزدیک با محمد (ص) صحبت کنند، و دلائل پیامبری او را مورد بررسی قرار دهند. شصت تن از داناترین آنان انتخاب شدند که در رأس آنان سه تن از پیشوایان مذهبی بودند: ۱- ابوحارثه بن علقمه، اسقف اعظم نجران، نماینده رسمی کلیساهای روم درحجاز. ۲- عبدالمسیح، که به عقل و تدبیر معروف بود، بعنوان سرپرست این هیأت نمایندگی. ۳- ایهم، شخصیت محترم ملت نجران که فردی کهنسال بود. این هیأت بجانب مدینه رهسپار شدند. و در حالی که لباسهای تجملی و زیبائی بر تن، و انگشتریهایی از طلا بر دست، و صلیبهایی بر گردن داشتند وارد مسجد مدینه شدند و نزد رسول خدا (ص) آمدند، و بر آن حضرت سلام کردند. ولی وضع نامناسب آنان پیامبر را ناراحت ساخت. آنان نیز ناراحتی پیامبر را احساس کردند. فوراً موضوع را با عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف که سابقه آشنایی با آن دو داشتند در میان گذاشتند. آن دو گفتند حل این مشکل به دست علی بن ابیطالب (ع) است. آنان به امیرمؤمنان مراجعه کردند. حضرت فرمود: شما باید لباسهای خود را تغییر داده با وضع ساده و بدون این زیورها حضور پیامبر بیایید. در آن صورت مورد پذیرش و تکریم قرار خواهید گرفت. آنان به همینگونه عمل کردند، و نزد پیامبر آمدند. پیامبر به آنان احترام نمود، و بعض هدایای آنان را پذیرفت. نمایندگان نجران پیش از آنکه وارد مذاکره شوند گفتند که وقت نماز رسیده است. پیامبر به آنان اجازه داد که نماز خود را در مسجد مدینه در حالی که بجانب مشرق ایستاده بودند بجای آوردند، (۲) پس از ادای نماز نمایندگان وارد مذاکره با پیامبر شدند. پیامبر فرمود: من شما را به پرستش خدای یگانه و تسلیم به فرمانهای خدا دعوت میکنم. نمایندگان نجران گفتند: اگر منظور از اسلام، ایمان به خدای یگانه است ما قبلاً به خدای یگانه ایمان آوردهایم و به احکام او عمل میکنیم. پیامبر فرمود: ایمان نشانههائی دارد. بعض اعمال شما حاکی از آن است که به اسلام واقعی ایمان نیاوردهاید. شما چگونه خدای یگانه را عبادت میکنید در حالی که صلیب را میپرستید، و از خوردن گوشت خوک پرهیز نمیکنید، و برای خدا فرزند قائل میباشید؟! نمایندگان نجران گفتند: ما مسیح را خدا میدانیم. زیرا او مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا داد. و از گل پرندهای ساخت و آنرا بپرواز درآورد. پیامبر فرمود: همه این کارها را مسیح به اجازه و قدرت خالق یگانه انجام داد. او بنده خدا و مخلوق خدا بود که او را در رحم مریم قرار داد تا برای هدایت مردم نشانهای از آیات الهی باشد. یکی دیگر از آنان گفت: مسیح فرزند خداست. زیرا مادرش مریم بیآنکه ازدواج کند او را به دنیا آورد. پس پدرش همان خدای خالق است. در آن هنگام فرشته وحی نازل شد و به پیامبر گفت که به آنان بگوید: خلقت حضرت عیسی (ع) مانند حضرت آدم (ع) بود که خدای آفریننده آدم را با قدرت بیپایان خود بیآنکه دارای پدر و مادری باشد از خاک آفرید: «ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب، ثم قال له کن فیکون.» آل عمران / ۶۱ اگر نداشتن پدر برای عیسی او را فرزند خدا میسازد حضرت آدم برای این مقام شایستهتر بود. زیرا او نه پدر داشت و نه مادر؟! نمایندگان نجران گفتند: گفتارهای شما ما را قانع نمیکند. راه این است که در زمان معینی با یکدیگر مباهله کنیم: بر دروغگو نفرین کنیم، و از خدا بخواهیم که دروغگو را هلاک نماید. (۳)
پیک وحی نازل گردید و آیه مباهله را آورد، و پیامبر را موظف ساخت تا با کسانی که با او به ستیزه برخاستهاند و حق را نمیپذیرند به مباهله برخیزد. یعنی هر دو طرف از خدا بخواهند که دروغگو را از رحمت خود دور سازد: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل لعنت الله علی الکاذبین.» آل عمران / ۶۲ هر دو طرف به مباهله توافق کردند، و قرار شد فردای آن روز همگی برای این کار حاضر شوند. داستان و جریان مباهله پیامبر اسلام با نمایندگان نجران از حوادث بسیار جالب و شگفتانگیز تاریخ اسلام است. بعض مفسران و تاریخنویسان در نقل جزئیات آن کوتاهی نمودهاند، و بعضی هم کاملاً به تفصیل و شرح آن پرداختهاند. (۴)
اینک بخشی از گفتار زمخشری در این جریان: زمان مباهله فرارسید. و قرار بود که مراسم آن در نقطهای خارج از مدینه در دامن صحرا انجام گردد. پیامبر از میان بستگان خود چهار تن را برای این رویداد تاریخی انتخاب کرد: علی بن ابیطالب (ع) و فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهمالسلام. زیرا در میان مسلمانان و خاندان پیامبر انسانهایی پاکتر و والاتر و ایمانهایی استوارتر از این افراد و ایمان آنان وجود نداشت. پیامبر فاصله منزل تا مکان مباهله را با وضع خاصی طی نمود. او در حالی که حضرت حسین را در آغوش و دست حضرت حسن را به دست داشت و امیرمؤمنان و فاطمه پشت سر آن حضرت حرکت میکردند روی به میدان مباهله نمود، و در راه به همراهان خود فرمود: من هر وقت دعا کردم شما دعای مرا با گفتن آمین پاسخ دهید. از جانب دیگر: نمایندگان نجران پیش از روبرو شدن با پیامبر به یکدیگر میگفتند: اگر دیدید که «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، و قدرت ظاهری خود را به ما نشان داد بدانید که او اعتمادی به پیامبری خود ندارد. اما اگر مشاهده نمودید که با فرزندان و عزیزان خود به مباهله آمده و با سادگی و وارستگی از هر نوع جلال و شکوه مادی روی به درگاه الهی گذاشته است بدانید که پیامبر راستگوست. و تا آنجا به پیامبری خود اعتماد دارد که حاضر است خودش و عزیزانش را در معرض خطر و هلاکت قرار دهد. در آن صورت مبادا بیاحتیاطی کنید و خودتان را به خطر اندازید. آنان در این گفتگو بودند که دیدند چهرههای تابناک و نورانی پیامبر و عزیزانش برای مسیحیان نجران نمایان شد. همه با حیرت و بهت به یکدیگر نگاه کردند، و از اینکه رسول خدا (ص) و دو جگرگوشه بیگناه و بهترین یادگار خود دخترش را با شخصیتی بسیار گرانقدر و عزیز، علی بن ابیطالب (ع) که در حکم جان پیامبر بود به صحنه مباهله آورده است شگفت زده شدند. اسقف نجران گفت: من چهرههایی را میبینم که اگر دست به دعا بلند کنند و از خدای آفریننده بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای برکند کوهها فوراً از جای برکنده خواهند شد. صلاح نیست که ما با این افراد صاحب عزت وفضیلت مباهله کنیم. که اگر چنین کنیم هم خود ما هلاک خواهیم شد و هم دامنه عذاب آن همه مسیحیان جهان را در برخواهد گرفت، ودر روی زمین یک مسیحی باقی نخواهد ماند. نمایندگان با دیدن آن وضع به مشورت پرداختند و به اتفاق آراء پذیرفتند که اصلاً حاضر به مباهله نشوند. و هر سال مبلغی بعنوان مالیات بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر پذیرفت. آنگاه فرمود: عذاب سایه شوم خود را بر نمایندگان نجران گسترده بود. و اگر مباهله میکردند از آتشی که در این صحرا برپا میشد میسوختند، و دامنه عذاب به سرزمین نجران نیز کشیده میشد. روایت کردهاند که پیامبر اسلام در روز مباهله چهار تن همراهان خود را زیر عبائی مشکی قرار داد، و این آیه را تلاوت نمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» احزاب/۲۳ خداوند چنین میخواهد که هر نوع پلیدی و آلایش را از شما خانواده نبوت از میان ببرد، و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند.
پینوشت:
۱. معجم البلدان، ج ۵، ص ۲۶۶، ضمناً: این فصل از مباحثی است که مترجم به فصول کتاب افزوده است.
۲. سیره حلبی، ج ۳، ص ۲۳۹
۳. ولی از سیره حلبی استفاده میشود که مباهله را خود پیامبر پیشنهاد نمود.
۴. از آن جمله: رازی در تفسیر خود: «مفاتیح الغیب»، ج ۲، ص ۴۷۱، و ابن اثیر در «کامل التواریخ»، ج ۲، ص ۱۱۲ و زمخشری، در «کشاف»، ج ۱، ص ۲۸۲