فضای پارک پر بود از سر و صدای بچه ها. صدای خنده ها، جیغ ها، دعواها . از کنار محوطهی بازی که رد میشدی ، صدای قهقههی زندگی را میشنیدی. در کنار این فضای پر هیاهو مادرانی که بر صندلی های کناری پارک نشسته و فرزندانشان را نگاه میکنند ، صحنه ی دیگری است که احساس خوشایندی را به بیننده منتقل میکند.
بر روی نیمکتی در کنار زن جوانی که چشم از زمین بازی بر نمیدارد. و هراز گاهی فرزندش را به اسم صدا کرده و چیزی به او میگوید و با دست دیگرش کالسکهای را بهآرامی تکان میدهد، مینشینم.
کمی آنطرفتر دو دختر جوان باهم گرم گفتگو هستند. صدای صحبتهایشان نظرم را جلب میکند….
– خدا کنه با این رتبه ای که آوردم ، بتونم یکی از رشته های مهندسی قبول بشم.
شیلات ، صنایع ، الکترونیک. همیشه گفتم پسوندش مهم نیست مهم پیشوند خانم مهندسی است. بعد از اتمام تحصیلات هم اگر آشنایی داشته باشی در یک شرکت با کلاس مشغول کار میشی.
دختر دیگر با خنده در جوابش گفت.
– ولی به نظر من اشتباه میکنی. روزی که رفتی رشتهی ریاضی را انتخاب کردی بهت گفتم : ریاضی بدرد دختر نمیخوره . فکر کن بشی مهندس معدن. پا تو که بذاری توی معدن با اولین حشرهای که ببینی طلا و نقره را بیخیال میشی فریاد زنان میای بیرون.امّا من اگر قبول بشم، بعد از ۷ سال یک خانم دکترم. تازه اگر تخصص هم بگیرم، بعدش بتونم چند سال کار کنم و پول جمع کنم، یک مطب شیک و با کلاس میزنم و خلاصه همه چیز عالی میشه…
– خانم دکتر اگر تو کارگاه وقتی برای سرکشی به کارگرا رفته بودم اتفاقی برایم افتاد مرا هم ویزیت میکنی؟
– حالا تا ببینم…
صدای خنده هاشان در هیاهوی بچه ها گم میشود …
زن جوانی که در کنارشان بود و با چهره ای آرام و تبسمی بر لب هراز گاهی برای فرزندش که از روی سرسره او را صدا میکرد ، دست تکان میداد رو به آنها کرد و گفت: خوب اینطور که معلوم است شما خانم مهندس و خانم دکتر بعد از این هستید اما یادتان باشد وقتی تمام این راهها را طی کردید ، باید تمرین کنید تا مثل من و امثال من در کنار فرزندانتان باشید و شادترین لحظات را در کنارشان تجربه کنید.
یکی از دخترها جواب داد:
– نه خانم اگر ما قبول بشیم ، راه درازی در پیش داریم . تازه بعدش یک دنیا کار مهم برای انجام دادن هست. بیکار که نیستیم. یا بچه هامون را میذاریم مهد یا اگر وضع مالیمان خیلی خوب شد، یک پرستار میگیریم. یک پرستار خوب که به اونا رسیدگی کنه ،پارک ببره ،غذا درست کنه و خلاصه ما بتونیم با تمام قدرت به سمت هدف هامون بریم .
با شیطنت ادامه داد : البته اگر فرصت ازدواج و مرد ایده آل پیدا کنیم.
زن جوان لبخندی زد و جوابش را نداد.
دختر دیگر که معلوم بود از لحن دوستش ناراحت شده با حالتی عذرخواهی گفت: اگر خود شما تحصیل میکردید دوست داشتید چکاره شوید؟ دوست نداشتید یک دکتر باشید یا یک مشاور ، شاید هم دندانپزشک؟
– زن جوان گفت: جواب سؤال اولت را آخر میدهم.
امّا من الان شغلی دارم که به نظر خودم مهمترین شغل است . گاهی اوقات با توجه به نیاز خانوادهام ، پزشکم امّا در حد اقدامات اولیه. هیچ درجه ای تب فرزندانم را بهخوبی دستان من تشخیص نمیدهد.
گاهی در نقش یک متخصص تغذیه ام و برای غذای همسر و فرزندانم برنامه ریزی میکنم. با ظرافت و هنر خاصی خانهام را همچون یک متخصص طراحی داخلی میچینم و در دخل و خرج خانه بهتر از هر حسابداری عمل میکنم.
– پس شما شاغل نیستید، خانه دارید!
– بله من مفتخرم که خانه دارم! افتخار میکنم که فرزندانم را خود به پارک می آورم و لذت دیدن بازیشان را به پرستاری غریبه نمی بخشم.
امّا جواب سؤال اولتان من کارشناس جامعه شناسی هستم ولی بعد از به دنیا آمدن فرزندم به قول شما بیکاری را به کارهایی که مرا از حرفه ی اصلی ام دور کند ، ترجیح دادم. انتخاب کردم که وقت بیشتری را به آنها اختصاص دهم و شاهد بزرگ شدنشان باشم . من در تمام حیطههایی که نیاز زندگیام باشد ،مطالعه میکنم و دوست ندارم از علم روز دنیا عقب بمانم و ابن مطالعه در تربیت فرزندانم بسیار مؤثر است . من در تمام لحظات حساس کنار خانوادهام هستم و با حمایتهای خود ، خانوادهای شاد ،فعال و به امید خدا موفق دارم.
شما حق دارید برای آیندهی خود تصمیم بگیرید اما زن بودنتان را فراموش نکنید. یک زن موفق بودن و خانوادهای موفق داشتن بسیار سختتر و در عین حال لذت بخش تر است از تنها کارمند نمونه یا پزشکی نامدار بودن در شرایطی که خانواده نبودن ما را احساس کنند و از آن لطمه بخورند.
مفتخرم که خانه دار هستم!
- آبان ۲, ۱۳۹۴
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 70 نفر
- برچسب ها : اخلاق, اخلاق خانوادگی, الگوهاي زندگي, خانم خانه دار, دانستنيهاي خانم ها, دانستنی ها, زن, زن موفق