آیا نخستین ماده جهان چگونه پیدا شده؟ آیا اجزای آن چگونه پدیده آمدند؟ آیا چه شد که آن اجزا با هم ترکیب شدند و ماده را به وجود آوردند؟ هر چیزی در هنگام نابودی، از بود کردن خویش ناتوان است وگرنه بحث از علت و معلول، در فلسفه و علم غلط می باشد. نیستی نمی تواند هستی پدید آورد. نیستی چیزی نیست تا هستی بیاورد. اگر نیستی می توانست هستی بیاورد کاسه ای خالی نبود، خانه ای خالی نبود، بیابانی نبود، خیابانی نبود، جائی برای من و شما نبود. آری نیستی چیزی نیست تا بتواند هستی پدید آورد. پدید آوردن، هستی دادن است و پدید آورنده تا خود، دارای هستی نباشد، نمی توان به نیست، هستی بدهد. پدید آورنده ماده اولیه، موجودی می باشد که از ماده پیراسته است پس جا ندارد، زمان ندارد، زمان و مکان اسیر ماده هستند. موجود پیراسته از ماده، جز او کسی نیست. وجودش نامحدود است، زیرا حد از ماده بر می خیزد و او ماده ندارد، او یکی می باشد و بس زیرا دو بودن از حد پیدا می شود. این و آن، یعنی محدود. اینی و آنی در اثر فقدان این، آن را و فقدان آن، این را می باشد و فقدان همان حد است. این و آن، اگر یکی بشوند، موجود کاملتر به دست می آید زیرا فقدانهای هر کدام به وجدانهای دیگری، جبر این می شود، ولی موجودی کاملتر از او نیست و نخواهد بود. چرا؟ چون نامحدود و نامتناهی است. هر چه کمال تصور بشود موجود نامحدود و نامتناهی دارای آن می باشد.
آیا کارخانه شیشه سازی و بلور سازی را دیده اید که از سنگی مخصوص، صدها جور شیشه و بلور می سازد؟ آیا به کارخانه پارچه بافی رفته اید که از نخ، پارچه های گوناگون نفتی، اجناس مختلف پلاستیکی می سازد؟ به یقین، به مغازه شیرینی فروشی، سری زده اید و دانسته اید که انواع و اقسام شیرینی جات آنجا، از ماده قندی درست شده است. از کارخانجات دیگری که از یک ماده اولیه، مصنوعات گوناگون می سازند شاید اطلاعاتی داشته باشید. اگر کسی به شما بگوید: در کارخانه شیشه سازی و بلور سازی، سنگ و شیشه خودبخود تکامل یافته و در اثر گذشت زمانهای بسیار، این شیشه های رنگارنگ و بلورجات گوناگون، درست شده است و مهندسی فرزانه و دانشمند، در ساخت آن دخالتی نداشته است یا بگوید: نخ رشد طبیعی دارد و در اثر رشد طبیعی، خودبخود، پارچه های مختلف می گردد و دست خرد، در ساختن پارچه ها، دخالت ندارند یا به طور کلی بگوید: فرآورده های کارخانجات، همان مواد اولیه آنها هستند که به طور طبیعی رشد یافته اند و به صورت محصولات در آمده اند، نه مهندسی خردمند، و نه کارگری دانشمند، در پدید آمدن محصولات کارخانجات دخالتی نداشته اند، این پدیده های مصنوعی همگی خودبخود، پیدا شده است، شما در برابر این سخنها چه می کنید؟
به گفته های وی می خندید و باور نمی کنید که در این گفته ها راست بگوید و اگر دانستید که از روی اعتقاد، سخن می گوید، او را نادانش می دانید و ابلهش می خوانید. نه تنها شما، چنین می کنید، بلکه هر که مانند شما باشد، چنین خواهد کرد. به یقین بدانید در میان افراد بشر، کسی را نخواهید یافت که این سخنان را باور کند و گفته هایش تصدیق داشته باشد مگر آنکه مانند خود وی، فاقد عقل و تهی از خرد باشد. اکنون نگاهی به گوشه ای از دستگاه آفرینش بکنید و فرآورده های آن را از مواد اولیه آنها در نظر بیاورید. از ماده نشاسته ای انواع دانه جات ساخته شده است: ماش، عدس، نخود، لوبیا، باقلا، ارزن، گندم، جو، برنج، ذرت، سنگک و مانند آنها. انواع آجیل آلات ساخته شده است، مانند: پسته، فندق، بادام، بادام خاکی، بادام هندی، بادام کاج، گردو، نارگیل، چلقوز و دیگر آنها. ماده نشاسته ای در پدید آوردن میوه جات مخصوصا، در هسته ها و تخم های آنها، نیز شرکت دارد.
اکنون اگر کسی بگوید: نشاسته، خودبخود، تکامل یافته و به صورت هر یک از این فرآورده های گیاهی در آمده، دست قدرت فرزانه ای دانا و بینا، در پدید آوردن هر یک از آنها، دخالت نداشته است، ماده نشاسته ای رشد طبیعی کرده، خودبخود، بصورت هر یک از این فراورده های کارخانجات طبیعت در آمده است، آیا این سخن را می پذیرید و درستی آن را باور دارید؟! اگر این سخن را بپذیرید، بایستی سخن بالا را نپذیرید و اگر سخن بالا را پذیرفتید، به گواهی خودتان، از زمره عقلا و خردمندان، خارج خواهید شد. آری همانطور که در آنجا دست مهندسی دانشمند و کارگردانی فرزانه در کار بوده است، در اینجا نیز مهندسی عالی مقام بسیار دانا و بینا، در پدید آوردن این فرآورده های گیاهی دخالت دارد. مهندسی که مواد اولیه کاخانجات آفرینش را خودش ساخته است، ماشین آلات آنها را خودش ساخته است، کارگران آنها را خودش ساخته است، محل آنها را خودش ساخته است، همه چیز آنها را خودش ساخته است.