مقدمه
آیا تا به حال شده است وقتی واقعاً ناراحت هستید بخندید؟ آیا تا به حال اتفاق افتاده است که وقتی واقعاً ترسیدهاید عصبانی شده باشید و رفتار عصبی و آزارندهای از خود نشان داده باشید؟ یا وقتی خودتان احساس گناه کردهاید فرد دیگری را سرزنش کرده باشید؟
همه ما کم و بیش تجربیات مشابهی در این زمینه داریم. اما چرا انسان گاهی اوقات در پاسخ به موقعیتهای خاص عکس العمل مناسب و در خور موقعیت نشان نمیدهد و با نشان دادن عکس العمل های ناسازگار با موقعیت شرایط را از آنچه هست خرابتر میکند؟
ما در این مجال سعی داریم نقش لایههای عمیق احساسات را در شکل گیری شخصیت، روابط بین فردی و خصوصاً روابط زناشویی بررسی کنیم.
حقیقت گویی به خود
درباره نقش مثبت حقیقت در سلامت روحی و روابط بین فردی مقالات بی شماری به چاپ رسیده است و ما در این بحث قصد تکرار این موارد را نداریم و تنها سعی داریم از زاویهای اختصاصیتر نقش حقیقت گویی به خود را در روابط زناشویی بررسی کنیم. واقعیت این است که ما معمولاً بزرگترین و مخربترین دروغها را به خود می گوییم و با توجه به نقش عظیم روابط عاطفی در پایداری و کیفیت روابط زناشویی، دروغهای عاطفی و سرکوب احساسات خود، بزرگترین تهدیدها برای زندگی زناشویی هستند.
رابطه سرکوب احساسات و مکانیزم های دفاعی
کلید موفقیت در روابط زناشویی بیان احساسات واقعی و شفاف خود و گفتن حقایق عاطفی و احساسی به فرد مقابل میباشد. اما همه می دانیم که پیش از بیان این احساسات واقعی به دیگران باید خود از وجود آنها آگاه و مطلع باشیم و بتوانیم درباره آنها فکر کنیم و به اصطلاح با استفاده از فراشناخت به نحوه و علل وقوع آنها اشراف یابیم.
اما سؤال مهم این است: چرا احساسات واقعی ما از حیطه هوشیاریمان بیرون میمانند؟
جواب، ساده و در عین حال عمیق است؛ انسان در سازمان روانی خود از فرایندهایی استفاده میکند که وی را از استرس، اضطراب و ناراحتی دور نگه میدارد. این فرایندها که برای اولین بار توسط زیگموند فروید بصورت جداگانه و طبقه بندی شده مطرح شدند اصطلاحاً مکانیزم های دفاعی گفته میشود که از معروفترین و تاثیرگذارترین مفاهیم روانشناسی در قرن بیستم بوده است که تقریباً کم و بیش از طرف اکثر مکاتب روانشناسی مفاهیم پایهای آن مورد قبول قرار گرفته است.
بر اساس این مکانیزم ها که معروفترین و پایهایترین آنها مکانیزم سرکوب میباشد افکار و احساسات ناخوشایند آدمی به طور خودکار از حیطه هوشیاری وی به سرزمین ناهوشیار انتقال مییابد و ما در زندگی روزانه خود و در حیطه هوشیاری، از وجود این احساسات آگاه نخواهیم بود. اما این موارد سرکوب شده به زندگی خود در مرزهای ناهوشیار ادامه میدهند و تأثیرات خود را در زندگی ما به جای میگذارند.
حال اگر این مکانیزم ها در سرکوب احساسات ناخوشایند و افکار تلخ به کار می افتند و آن احساساتی که ما را میآزارند در این فرایند به ظاهر فراموش میشوند. بدین صورت ما در بیان آگاهانه حقایق احساسی خود ناخواسته ناتوان میشویم و هم به خود و هم به شریک زندگی خود دروغ می گوییم و همین عدم بازگویی حقایق به تدریج روابط عاشقانه ما را از هم میپاشد.
حال باید ببینیم ما در این سرکوب احساسات چه لایههای را از حیطه هوشیاری خود می رانیم.
پنج لایه احساسات
فرض کنید در حال دعوا با همسر خود هستید و سخت به خشم آمدهاید و او را به باد سرزنش گرفتهاید و همه تقصیرات را متوجه او کردهاید. اما آیا تا به حال بی این موضوع فکر کردهاید که چرا شما خشمگین هستید؟ جواب اکثر افراد این است که ایشان کار خطایی انجام داده است و مرا عصبانی کرده است. ولی جواب عمیقتری هم هست از زاویهای دیگر:
ما در روابط میان فردی معمولاً از کسانی خشمگین میشویم که به هر طریق برای ما مهمتر هستند. نکته جالبی است. لحظهای تأمل کنید. اگر از همسر خود خشمگین هستید این خشم، نشانه عشق و علاقه شماست به ایشان. شاید عجیب به نظر برسد ولی واقعیت دارد. در پس هر خشمی در زندگی زناشویی علاقهای پنهان است.
احساسات ما نسبت به شریک عاطفیمان در پنج سطح طبقه بندی میشود:
۱- خشم
۲- آزردگی و غم
۳- ترس و عدم امنیت
۴- گناه و پشیمانی
۵- عشق
شما میتوانید این لایهها به کوه یخی تشبیه کنید که قسمت اصلی آن در زیر آب قرار دارد و قسمت کمی از آن در معرض دید شما قرار دارد و این قسمت کوچک همان خشمی است که شما در حیطه آگاهی خود تجربه میکنید و چهار لایه بعدی در زیر آب و در خارج از حیطه هوشیاری قرار دارد.
ولی در واقع وقتی شما احساس خود را به صورت خشم ابراز میکنید چهار سطح دیگر احساسات نیز در سازمان روانی شما در حال فعالیتند ولی از حیطه هوشیاری و آگاهی شما خارجند و شما آنها را لمس نمیکنید. حال اگر همه این سطوح احساسات را لمس نکنید مسلماً نمیتوانید آنها را به طرف مقابلتان انتقال دهید و تبعات منفی این احساسات سرکوب شده در وجود شما باقی میماند و در ابراز عشق و محبت شما به شریک زندگیتان خلل بزرگی ایجاد میشود.
فرض کنید همسر شما به نشانه قهر از منزل بیرون رفته است و شما بسیار خشمگین شدهاید. اگر به دنبال راه حلی عملی و ماندگار برای حل مشکل و تحکیم روابط هستید باید هر پنج سطح احساسات خود را به همسرتان انتقال دهید:
«واقعاً عصبانی شدم که رفتی (خشم)
وقتی رفتی غمگین شدم (آزردگی و غم)
میترسیدم برنگردی (ترس)
متأسفم که روز تولدت رو فراموش کردم، عذر میخواهم (گناه و پشیمانی)
من دوستت دارم (عشق)»
در این ابراز احساسات، شما تمام پنج سطح احساسات خود را شناختهاید و آنرا تمام و کمال ابراز داشتهاید. این گونه سخن گفتن، همه مشکلات، سوءتفاهمها و درگیریها را از بین میبرد. زیرا شما عشق خود را ابراز کردهاید. جان گری نظریه پرداز معروف روابط زناشویی در این باره چنین میگوید:
«مشکل هنگامی پیش میآید که شما خشم و آزردگی خود را ابراز کرده و تمام حقیقت را نمیگویید و عشقی را که در زیر این احساسات نهفته است را نادیده گرفته و بیان نمیکنید.
درزیر تمام احساسات منفی، عشق و میل به ارتباط نهفته است. تنها راه نشان دادن عشق و برملا ساختن آن این است که تمام احساسات دیگرمان که روی هم انباشته شده است را بیان داریم. »
در پایان کلام
اگر نتوانیم عواطف منفی خود را احساس کنیم، کم کم قدرت درک و احساس عواطف مثبت را نیز از دست میدهیم. تغییر عادات در نحوه بیان خواستهها و احساساتمان یکروزه میسر نمیشود و نیاز به انگیزه و ممارست دارد.
در اولین گام شناخت و پذیرش سایر ابعاد احساسات و تأثیر آنها بر روابط زناشویی بسیار مؤثر است.
در دومین گام، آگاهی و زیر نظر گرفتن نحوه بیان و محتوای گفتارمان در لحظات بحرانی و در زندگی روزانه در یک دوره زمانی مشخص بسیار ضروری است.
در سومین گام که همزمان با گام دوم باید اجرا شود ما میتوانیم با اجرا و تمرین این نحوه بیان و گفتار در کنار تغییر نگرشهایمان به موفقیتی ماندگار در روابطمان دست پیدا کنیم.
در آخرین گام، انتقال این اطلاعات به طرف مقابلمان و آشنا کردن وی با این نگرشها و محتوای پنجگانه احساسات و نحوه بیان و تمرین عملی این روشها با وی تکمیل کننده موفقیت ما خواهد بود.