این حکایت را من محمدمهدی نادری از استادم آیتاللهالعظمی وحید خراسانی(حفظهالله) و ایشان از شخص حاج شیخ حبیبالله گلپایگانی(ره) بیواسطه نقل میکنم. بنده نزدیک به ۲۰ سال در درس آیتالله وحید خراسانی شرکت میکردم و خاطرات متعددی از ایشان دارم. رسم استاد این بود که روزهای قبل از ولادت یا شهادت ائمه(علیهمالسلام) مطالب و نکتههایی مرتبط با آن مناسبت میفرمودند.
یک روز در مناسبت شهادت امام رضا(ع) گفتند: در مشهد، مرد بزرگی بود به نام حاج شیخ حبیبالله گلپایگانی، این شیخ حبیبالله، عالم معنا بود و آنهایی که باید او را بشناسند، میشناختند. یکی از کرامات ایشان این بود که شما اگر مریضی داشتی، جراحتی در بدنت بود، دست میکشید و بهواسطه دست مبارک ایشان آن مریضی التیام پیدا میکرد و این بارها به تجربه اثبات شده بود.
من یک روز خدمتشان رسیدم و عرض کردم: حاج شیخ حبیبالله! این کرامت را شما از کجا آوردید؟ چون محفل خصوصی بود، به من فرمودند: وحید! یک موقعی من مریض شدم. هرچه مداوا کردم، ثمر نداشت و در بیمارستان بستری شدم. چندین روز روی تخت بیمارستان بودم، ولی در مریضی من بهبودی حاصل نشد. اتاقی که من در آن بستری بودم، پنجرهاش رو به حرم امام رضا(ع) باز میشد. (آن زمان این هتلهای چندطبقه نبود که نتوانی گنبد را ببینی). یک روز همینطوری که این پنجره باز بود و من نگاهم به گنبد امام رضا(ع) افتاد، دلم شکست و با آقا درددل کردم.
به حضرت، اینجوری گفتم: آقا! چهل سال من اولین زائر شما بودم. (قدیمها برخلاف حالا حرم ۲۴ ساعته باز نبود و آخر شب میبستند و یک ساعت به اذان دوباره باز میکردند. حالا ایشان چهل سال، تابستان و زمستان با آن زمستانهای سخت مشهد میآمده پشت در، قبل از اینکه در باز بشود، منتظر میمانده تا اولین کسی باشد که به محضر علی بن موسیالرضا(ع) سلام کند. نه یک روز و دو روز که چهل سال!) یا علی بن موسیالرضا چهل سال من با شما این کردم، من الان اینجا روی تخت بیمارستان افتادهام. شما با من چه میکنید؟
همینطور که اشک میریختم، خوابم برد و در عالم خواب دیدم باغی است و بوستانی. دیدم حضرت امام رضا(ع) بر تختی نشستهاند. من جلو رفتم و سلام کردم. حضرت جواب سلامم را دادند. لبخندی به من زدند و مطلب دیگری نفرمودند. فقط دم دست مبارکشان شاخه گلی بود که این شاخه گل را به دست من دادند. من از خواب بیدار شدم و این برکت دستی که میبینی، از آن شاخه گلی است که امام رضا(ع) در خواب به دست من دادند.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند
فرموده بودند: وحید! تا مادامیکه با اهل معصیت و گناه مصافحه نکرده بودم و دست نداده بودم، بهمحض اینکه دست میگذاشتم روی آن پا یا روی آن دست یا هر جایی که مشکل داشت، بلافاصله خوب میشد، اما از موقعی که با اهل گناه مصافحه کردم و دست دادم، خاصیت و اثر دستم کم شد و حالا باید دستم را مدتی نگه دارم آنجا. دعا بخوانم، ذکر بگویم و قران بخوانم تا اثر کند.
بله اگر یک نگاه کنند، کافی است. من (نادری) ۵۵ سالم است، شاید بیش از پنجاه بار به مشهد مقدس رفتهام، اما هنوز نتوانستهام آن نگاه را بگیرم. یک نگاه بکند کارمان درست میشود.
راوی: حجتالاسلام دکتر محمدمهدی نادری
مجله آشنا، شماره ۲۲۶، صفحه ۴۷.