گذری بر اسرار مناسک حج(۳)

گذری بر اسرار مناسك حج(3)

قـربـانـى

سنت بزرگ ابراهیم خلیل و یادگار همیشه جاوید فداى اسماعیل … به یاد داشته باش که، فردى سالخورده که سالیان پربرکت عمرش را در تلاش و رزم و هجرت و ترک مال و اولاد گذارنده، اینک در اواخر عمر، که تمام امیدش در فرزند دلبندش که ناامیدانه و بر سر پیر شمع شبستان زندگیش شده متبلور است مأمور مى‏شود او را براى خدا قربانى کند … و وقتى ابراهیم، بر سر مأموریت خود کام صدق برداشت و با تمام جان از سر فرزند گذشت و بر گلویش کارد کشید، به فرموده قرآن:
«و نادیناه ان یا ابراهیم. قد صدقت الرویا انا کذلک نجزى المحسنین و فدیناه بذبح عظیم…»(۳) برایش فدا آمد و مأمور به ذبح گوسفند به جاى فرزند شد …
و بدینسان، قربانى که آخرین عملِ در حال احرام حاجى است، ضمن تجدید خاطره فداى عظیم ابراهیم در برابر آن فداکارى مدهوش کننده و عقل ربا، به حاجى تعلیم فدا کردن مال در راه خدا مى‏دهد … فدائی که براى خودش و براى خلق خدا سود مادى نیز در بردارد: «فکلوا منها و اطعموا الباس الفقیر.»(۴)
و بر مسلمین جهان است که با همکارى و همفکرى پروژه تحسین برانگیز تجمید و کنسروسازى گوشت‎هاى قربانى در حج را به گونه‏اى که بشود آیه قرآن را به طور کامل به کار بست و از اسراف و تباه‎سازى و به خاک سپارى گوشت قربانى جلوگیرى کرد، تکمیل کنند و از این راه از پایمال شدن و ضایع شدن یکى از حکمت‎هاى احکام حج مانع شوند.

تقصیــر

یکى از مناسک حج که در عمره، به معنى پایان عمره در حج، پایان یک مقطع از اعمال حج است «تقصیر» است یعنى مقدارى از موى سر و صورت را کوتاه کنى و یا ناخن بگیرى … این عمل، بخش بزرگى از محرمات احرام را بر تو حلال مى‏کند ولى هنوز کاملاً «مُحِل» نشده‏اى، هنوز نمى‏توانى نیازهاى شهوانى عمده خود را برآورى. «عطر» و «زناشوئى» همچنان بر تو حرامست … تقصیر مى‏تواند نشانه‏اى از آن باشد که در مرحله شستشوى تن و جان تا حدى موفق بوده‏اى و اینک باید براى موفقیت نهائى، هم در منا و هم در مکه، بخشى دیگر از مناسک را به پایان رسانى، پس «امید» و «آرزو» در اینجا تجلى ویژه‏اى دارد. آیا «منا» را بدین خاطر «منا» خوانده‏اند؟
امام محمد غزالى در احیاءالعلوم و فیض کاشانى در محجه‏البیضاء مطالبى آورده‏اند که برگزیده‏اى از محتوایش این است:
طواف، نماز است. مراتب تعظیم و تکریم و بیم و امید و محبت را مراعات کن. تو اینک همچون فرشتگانى هستى که بر گرد عرش الهى طواف مى‏کنند «گمان مکن که مقصود، طواف جسم و بدنت در اطراف» «خانه» است بلکه مقصود، طواف قلبت به ذکر «صاحب خانه» است هیچ ذکرى را جز به نام او آغاز مکن و به پایان مبر، همانگونه که طواف را به خانه آغاز مى‏کنى و به خانه پایان مى‏برى و بدان که طواف اساسى طواف قلب است به پیشگاه الهى و «خانه» مثال ظاهرى است در این عالم ملک براى حضرت ربوبى که به چشم ظاهر دیده نمى‏شود. همانطور که بدن مثال ظاهرى است در عالم شهود براى قلب (۵) و باید دانست که عالم ملک و شهود (عالم حس) براى کسى که در، به روى او گشاده است پله به پله بالا مى‏رود … این که در اخبار آمده است که «بیت‏المعمور» در آسمان‎ها در مقابل «کعبه» قرار گرفته و ملائکه در اطراف آن مانند مردم در اطراف کعبه طواف مى‏کنند اشاره به همین موازنه و هماهنگى عالم «ملک» و «ملکوت» است. و چون مرتبه غالب مردم از چنین طوافى قاصر است مأمور شده‏اند تا حد امکان به آنها تشبه نمایند … (پایان برگزیده محتواى کلام غزالى).
عرفات، سرزمین شناخت، سرزمین اولین انسان، که هبوط کرد و دوباره راه صعود بازگرفت … سرزمین آدم و ابراهیم و محمد صلی الله علیه و آله، سرزمین تجلى کامل جبرئیل بر پیغمبر، سرزمینى برّ و برهوت، بى‏هیچ نشانه و ساختمانى … در اینجا انسان است و زمین و آسمان … کدام سرزمین است که آدمى را بدینگونه در متن خلقت طبیعى و حقیقى‏اش قرار دهد؟
بدنیسان طواف، شاه بیت پرطراوت و دلنواز غزل شیوا و شکوهنده حج است. طواف تبلور مقام قرب و وصل عبد و معبود است ـ طواف تنها منسکى است از مناسک حج که به همراه نمازش باید با طهارت انجام گیرد. شرط هیچ یک از اعمال حج، آن نیست که حاجى با وضو باشد. یا اگر غسلى بر او واجب است، غسل کرده باشد و یا زن در عادت ماهیانه نباشد، تمام اعمال حج به جز طواف و نماز طواف بدون طهارت صحیح است. طواف دور خانه خدا، به دنبال همسان و هم وزن نماز است … آرى: نماز، همان طواف است که به صورت ساکن و رو به خانه انجام مى‏شود و طواف همان نماز است که به صورت متحرک و به دور خانه انجام مى‏شود.
براى تصویر بیشتر این تصور، کعبه را مرکز دایره‏هائى فرض کن که در شعاع‎هائى متفاوت و محیط بر یکدیگر از «مطاف» (نزدیکترین و کوچکترین دایره‏اى که بر محور بیت با طواف ترسیم مى‏گردد) تا اقصى نقاط مختلف کره زمین، این دایره‏ها که همیشه به طور محیط بر هم در پهناى کره زمین ترسیم مى‏شود، از نمازگزارانى تشکیل مى‏گردد که از چارسوى جهان، در وطن‎هاى خود رو به خانه کعبه نماز مى‏گذارند، اگر نمازگزارانِ یک دایره از این دایره‏هاى محیط را در نظر بگیرى، مى‏بینى حالت یک طواف را دارند، منتها طوافى ساکن به صورت نماز …!
از لحاظ دیگر، طواف کنندگان بر محور بیت، نیز دایره‏اى را ترسیم مى‏کنند که گویا همه دایره‏هاى ترسیم شده از نمازگزاران سراسر گیتى را در طواف خود به نمایش مى‏گذارند. نمازگزاران سراسر گیتى، هر کدام در هر قوس از هر دایره، نمایشگر طواف طواف کنندگان بیت‏اند و طواف‏گران بیت، ترسیم کنندگان نماز نمازگزاران سراسر گیتى. تو هر جا که هستى وقتى به نماز مى‏ایستى قوسى از دایره‏اى هستى که قوس‎هاى دیگر آن، در شعاع تو، به نماز ایستاده‏اند و قوس‎هاى این دایره، در حقیقت، از دور دست‏ترین فاصله به کعبه، با نماز خود، دایره کوچک طواف را در مقیاسى بزرگ و بزرگتر بازسازى مى‏کنند. و طائفان متحرک حاضر در مسجدالحرام نیز، تجسم بخش دایره‏هاى بسیار مکرر طائفان ساکن غایب، در سراسر جهانند …!
با این تصویر، طواف دور خانه خدا منحصر به حاجیان نیست و بلکه نمازگزاران در سراسر گیتى، در هر شعاعى که باشند و هر دایره‏اى را کوچکتر یا بزرگتر تشکیل دهند، گوئى از دورترین نقطه بر گرد خانه طواف مى‏کنند: طوافى ساکن در صورت نماز …! در یک کلام: «طواف»، «نمازِ» متحرک است و «نماز»، «طوافِ» ساکن …
نماز و طواف، یک عبادتند در دو شکل یا یک روح‎اند در دو کالبد و در توضیح بیشتر آن مى‏توان گفت که جذبه و عشق، به دو گونه در اعمال و حرکات عاشقِ مجذوب تجلى مى‏کند: یا با آرامش و تامل و به گوشه‏اى نشستن و زمزمه عشق سرودن … و یا برخاستن و به جنبش در آمدن و از خود بى‏خود شدن … . تجلى نخستین، نماز است و تجلى دوم طواف. طواف و نماز نمایانگر مطهرترین و مقدس‏ترین و پرشکوه‏ترین و پر جذبه‏ترین و روحانى‏ترین و ملکوتى‏ترین حالات یک انسان است (الصلوه معراج المؤمن) آدمى در هیچ حالتى، تا بدین حد از قرب و وصال و نزدیکى تام و تمام به راز آفرینش و کُنْه هستى و معشوق همه جهان و معبود کل هستى، بهره‏مند نمى‏گردد.
طواف، از سوى دیگر نمایشى از گردش دایره‏وار کل نظام خلقت بر محور خالق است که از او مى‏آغازند و بدو مى‏انجامند. طواف بازساخت سیر حیرت‏انگیز و سرگردانى و چرخش دایره‏اى ذره ذره عالم هستى است. طواف، در عین حال، آغاز یک گردش جدید و یک «محوریابى» جدید است که زندگى انسانِ جداىِ از حقیقت و ـ پیوسته گردند بر محورهاى فانى و باطل دنیا را بر محور حق و عدل و طهارت و پاکى به گردشى مجدد مى‏اندازد. محور ما در اعمال و حرکاتمان، مگر جز همین آزها و طمع‎ها و همین هدف‎هاى مادى و فانى دنیوى است؟ طواف، دگرگون‎سازى محور چرخش زندگى ماست … .
طواف یک رمز دیگر دارد و آن این که انسانِ تک‏نگر و تک بعدى را به همه سونگرى فرا مى‏خواند و توجه او را از یک جهت به همه جهات سوق مى‏دهد.
طواف، سیرى است در بى‏نهایت و گردشى است که «از حق» و «به سوى حق» است، تو در این سیر، انسانى می‎شوى که هدفى جز حق ندارد و بر محورى جز حق نمى‏چرخد… طواف، همچون نماز معراج مؤمن است… طواف، در نمایش حرکت و بی‎قرارى از نماز فراتر مى‏نماید و نماز در تجسم بخشى به آرامش و تأمل …

حجـرالاسـود

یک سنگ سیاه معمولى، که بى‏هیچ مزیت طبیعى و ساخت رمزوار و ناشناخته، به عنوان «یمین الله‏» معرفى شده است. حجرالاسود، بمَثَل، چونان پرچمى است که در بافت و ساخت ظاهرى، تفاوتى با نظایر خود ندارد، اما رمز و نشانِ گویاىِ همگى تاریخ و موجودیت و شرافت یک ملت است. پاره‏اى، استلام حجر را چون احترام به پرچم یا سلام به آن تصور کرده‏اند که در بین ملل عالم مرسوم و معمول است. این تصورى درست مى‏نماید که با روایات «مصافحه با خدا» و امثال آن هم سوئى دارد… .
حجر در تصورى دیگر قلب بیت است که گوئى هر چه قدس و حلال و معنویت و جذبه و شکوه است از همین عضو کوچک به سراسر بیت تزریق مى‏گردد و بیت نیز به نوبه خود نسبت به مسجد و مسجد به مکه و مکه به حرم و حرم به سراسر جهان همین موقعیت را داراست. قلب معنویت در «حجر» مى‏زند و از آنجا به بیت جریان مى‏یابد. کعبه خود قلب تپنده مسجد مى‏شود و مسجد قلب شهر مقدس مکه است که خون معنویت و تقدس به عروقش مى‏رساند و شهر مکه، محدوده حرم را اشراب مى‏کند و از این مرکز مطهر و منور است که سراسر گیتى از شراب ناب توحید سرمست مى‏گردند .
از جمله، براى ورود به حرم باید احرام بست و چه زیباست وحدت ریشه‏اى «حرم» و «احرام» که به یک تعبیر دقیق مى‏توان «احرام» را بازسازى «حرم» در وجود «مُحرم» شمرد: حاجى که احرام بر مى‏بندد، گویا «حرم امن خدا» را در «وجود خود» به وجود مى‏آورد و منطقه وجود خودش را منطقه ممنوعه و منطقه صلح و آرامش و منطقه امن و امان اعلام مى‏دارد.
«حجر» با دیدى دیگر رمز وحدت همه بشریت است: گوئى انسان‎هاى همه روى زمین با استلام حجر وحدت در خاک و کشور را اعلام مى‏دارند. همه یک سرزمین دارند و حد و مرزى بین خاک وطن‎ها نیست. در «حجر» تمام مردم از یک نژاد و یک خاک و یک طبیعت اعلام مى‏شوند. (۶)

سعـى بیـن صفا و مروه

سنت است حاجى پس از طواف، به سوى زمزم رود و از آب زمزم بنوشد و آنگاه به سوى کوه صفا رود و سعى خود را به سوى مروه، با دعاهاى بلند و با شکوهى که یادآور روح ملکوتى آخرین سفیر وحى الهى است آغاز کند.
صفا، یادگار نخستین فریاد اعلام نبوت خاتم انبیاء حضرت محمد (صلى ‏الله‏ علیه و آله و صحبه‏المنتجبین) است. و سعى از این کوه تا آن کوه، ضمن تجدید خاطره پى‎جوئى جان فرساى هاجر مادر اسماعیل در جستجوى آب براى فرزند خردسالش، نمایشگر حالت بیم و امید و خوف و رجاء حج‎گزار است. در هیچ کجاى عالم، در فاصله هیچ دو کوهى چون صفا و مروه این همه خاطرات روحانى و ملکوتى و سیر انفسى وجود ندارد. در سعى بین صفا و مروه چه مى‏خواهى؟ کو به کو به دنبال دوست گشتن و بى‏تاب و مضطرب در جستجوى قرب بودن، حالت حیرت و سرگشتگى را پس از تقرب یافتن در طواف، مجسم کردن. حاجى در سعى، کوشش پی‎گیر و مکرر خود را براى ادامه راه وصال به نمایش مى‏گذارد و اضطراب خود را نشان مى‏دهد و به خصوص در «هروله» جزر و مد روحى و انعکاس این جزر و مد در تمامى اعضاء بدن و سراسیمه شدن و بى‏تاب شدن، به خوبى تجلى مى‏یابد. و به خصوص هروله، از سوئى موجب فرو ریختن بارهاى سنگین کبر و خودبینى و انانیت و خودپرستى است. در روایت آمده است که «خداوند هیچ منسکى را بیش از سعى دوست ندارد زیرا همه جباران و گردن‎کشان در اینجا ذلیل مى‏شوند.»(۷)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید