دسته بندی :اسفند ۱۶, ۱۳۹۲

مقاله

چاه ماست , تولّد صدام , ترجمه , چلوي بعث , تخم مرغ

چاه ماست , تولّد صدام , ترجمه , چلوی بعث , تخم مرغ

چاه ماست از میان خصلت‌های برجسته‌ی برادران آزاده می‌توان به زرنگی، هوش و فراست آنها اشاره کرد که در عملیات جنگی و یا در اسارت به هنگام بازجویی، با توجه به سادگی و کوته نظری نیروهای عراقی، از این خصلت‌ها حداکثر استفاده را می‌کردند و در بسیاری از موارد نیز

حلقه قلابي , حَرَس خميني , حكم دزد , خريد موشك , حبانه قوطي كانه

حلقه قلابی , حَرَس خمینی , حکم دزد , خرید موشک , حبانه قوطی کانه

حلقه قلابی روزی در آسایشگاه نشسته بودیم که ناگهان چشمم به گیره‌ی پنجره افتاد که از جنس برنج بود. به طرف پنجره رفتم و گیره را شکستم و با آن یک حلقه انگشتر درست کردم که شباهت زیادی به حلقه طلا داشت و آن را برای یادگاری به انگشت کردم.

سرباز مست ,سشوار , زرگري در اسارت , سنگ ومنگ , ريش فيدل كاسترو

سرباز مست ,سشوار , زرگری در اسارت , سنگ ومنگ , ریش فیدل کاسترو

سرباز مست عید فرا رسیده بود؛ اما جوّی افسرده بر اردوگاه و بچّه‌ها حاکم شده بود. باید فکر می‌کردیم، از این رو عده‌ای از بچّه‌ها جمع شدیم و ترتیب یک تئاتر طنز را دادیم؛ بدین شکل که یکی از اسرا به نام صادق از بچّه‌های اصفهان در قالب یک روستایی

سواري , شعرتركي , سيد , شنبه تا دوشنبه , شكنجه‌ي مرغي

سواری , شعرترکی , سید , شنبه تا دوشنبه , شکنجه‌ی مرغی

سواری بعضی مواقع در آسایشگاه بچه‌ها با عراقی‌ها ورزش‌های دسته‌جمعی انجام می‌دادند. یک بار یکی از برادران آزاده اهل تبریز با سرباز عراقی آسایشگاه قرار گذاشت که هر کس قوی‌تر بود به دیگری جایزه‌ای بدهد. ملاک قوی‌تر بودن هم آن بود که هر کدام بتواند دیگری را یک دور اطراف

فوتبال فكاهي , علي فرعون , كباب سفارشي , كپسول خبري , شيلنگ

فوتبال فکاهی , علی فرعون , کباب سفارشی , کپسول خبری , شیلنگ

فوتبال فکاهی سالهای آخر اسرات بود، به مناسبت ایام عید قرار بود یک سری برنامه‌های متنوع از طرف اسرا با هماهنگی و کسب اجازه قبلی از فرمانده عراقی اردوگاه در محوطه زمین فوتبال برگزار شود. تقریباً اکثر قریب به اتفاق بچه‌ها جمع شده بودند. قرار بود یک مسابقه فوتبال فکاهی

گناهكار , گنج , گله ميش , كليد جهنم , مصاحبه با عباس , كلك رشتي

گناهکار , گنج , گله میش , کلید جهنم , مصاحبه با عباس , کلک رشتی

 گناهکار ظاهراً عراقی‌ها، حالا به هر دلیل و جهت، متوجه شده بودند که من روحانی هستم و در پی آن بودند تا از زبان خود من بشنوند، چرا که اقرار من به این واقعیت فی‌الواقع حکم اعدام و مانور تبلیغاتی بر روی من بود و به همین جهت تا می‌توانستم

نماز مطابعه, ولا الضالين , هديه‌ي صدام , هندوانه , هديه , نظام آقاعادل

نماز مطابعه, ولا الضالین , هدیه‌ی صدام , هندوانه , هدیه , نظام آقاعادل

نماز مطابعه بچه‌ها مشغول نماز جماعت بودند که افسر اردوگاه وارد آسایشگاه شد و رو به من کرد و گفت: ماجد، مگر دستور را نشنیدی که نماز جماعت ممنوع است؟ حالا از دستور ما امتناع می‌کنی؟ من در پاسخ گفتم: سیّدی، این که نماز جماعت نیست ! درست است که

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا