دسته بندی :تیر ۶, ۱۴۰۲

مقاله

قصه خیابان معروف شهر من

همه می‌نالند! همه از «بی‌تفاوت» شدن می‌نالند و این‌که مسئولان، زن‌ها، ‌مردها و مغازه‌دارها بی‌خیال شده‌اند! و خلاصه شکوه‌ و شکایت همه از دردی به نام «بی‌تفاوتی» است. در حدیث آمده است که «تعرف الاشیاء بأضدادها» یعنی هر چیزی را با ضدش بشناس. برای تعریف و فهم درست «درد بی‌تفاوتی»

پسری که فحش می‌داد

مادری آمد پیش من که یک بچه نوجوان داشت. می‌گفت: فحش می‌دهد؛ فحش‌های بسیار ناجور، فقط هم به من می‌گوید. هیچ‌کس هم باور نمی‌کند که او این فحش‌ها را بدهد، حتی وقتی به پدرش می‌گویم، می‌گوید من نه‌تنها باور ندارم که فحش می‌دهد بلکه باور ندارم که این فحش‌ها را

حس خجسته

به‌تازگی با یکی از خویشاوندان کهن‌سالمان صله‌ارحام تلفنی کردم. گفت‌وشنود خوبی بود؛ او همه کارهای این‌جهانی‌اش را انجام داده است؛ فرزندانش را سامان داده، کام‌هایش را از این جهان گرفته و کارهایش را به فرجام رسانده است. دیگر نه کاری دارد که انجام دهد، نه غریزه‌ای دارد که از آن

گورخرها

گله گورخرها با کره‌های نوپا در آرامش به چرا مشغول‌اند که با حمله‌ ماده‌شیران، غافلگیر می‌شوند؛ هر کس به سمتی می‌دود، اما مادران یک چشم به جلو دارند و یک چشم به کره‌هایشان. مستندساز، سخن از واکنش معقولانه‌ مادران می‌گوید و این‌که اگر کره‌ای شکار شود، سال بعد کره‌ای دیگر

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا