پرده اول
« … ها خانم جان … یه بخت خیلی خوب تو فالت میبینم. کف دستت میگه که ماشااللّه وضع مالیش خیلیخیلی خوبه».
«جان تو، ته فنجونت یه چیزی شبیه ظرف عسل میبینم … چهقدرم یارو شکیله … اِ اِ … اینم شبیه بند کراوات میمونه … به سلامتی».
«حرکت ضربان قلبت و تأثیرش روی گردنبند، نشون میده که انشاءاللّه تا چند ماه دیگه داماد میشی … ظاهراً عروس خانم یه دختر رعنای خوش قد و بالاست! …».
پرده دوم
آمارها، درد دلها، جنگها و اعصاب خردکنیها نیز حرفهایی برای گفتن دارند؛ بیشتر از حرفهای رمّالها، فال قهوهچیها، کولیها و … .
برای خیلیها هنوز عصر شاهزادگان زیبای سوار بر اسب سفید از سرزمین رؤیاها تمام نشده است. امّا خیلیها هم دیدگاه کاملاً متفاوتی از ازدواج پیدا کردهاند؛ امّا آنچه درست است، این است که تنها کسانی میتوانند از ازدواج، تعریف درستی داشته باشند که آن را به راستی تجربه کرده باشند.
دختر جوانی اقرار میکند: «ما تصوّر خیلی اشتباهی در مورد ازدواج داشتیم؛ فکر میکردیم هر وقت دلمان بخواهد میآییم خانه و هر وقت دلمان بخواهد میرویم بیرون. هر کاری که دوست داشته باشیم میتوانیم بکنیم، مثلاً اگر دلمان خواست ظرفها را میشوییم، دلمان نخواست نمیشوییم؛ ولی زندگی این شکلی نیست».
بسیاری از جوانان، تصوّر صحیحی از ازدواج ندارند و این، نشانه عدم بلوغ ایشان است. زندگی زناشویی، زندگی خیالی و وهمآوری است با آرزوهایی که تاکنون به آن دست نیافتهاند.
بعضی از جوانان صرفاً میخواهند از اوضاع نامناسب حاکم در منزل، مدرسه یا محیط زندگی خود خلاص شوند.
دختری به نامزد خود چنین میگفت: «اگر بدانی چهقدر خوشحالم که داریم ازدواج میکنیم. دیگر لازم نیست برای چیزی تصمیمگیری کنیم».
مریم هم حرفهای جالبی برای گفتن داشت. با او در دادگاه خانواده آشنا شدم؛ یکی از صدها مراجعه کنندهای که برای طلاق به دادگاه میآیند و حرفهایی میزنند که بوی هزاران سال تجربه میدهد.
او میگوید: «مهمترین دلیلم برای ازدواج، فرار کردن از محیط خانواده بود و راه بهتری سراغ نداشتم. مادر و پدرم از هم جدا شده بودند و چهار سال بود که با پدر و نامادریام زندگی میکردم. اعتیاد برادر بزرگترم هم مزید بر علت شده بود که هر روز در خانه دعوا، جر و بحث و کتک کاری باشد. شانزده سال بیشتر نداشتم که با آرش آشنا شدم و یک سال بعد تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. آن زمان فکر میکردم که قرار است از جهنم خانه پدر، به بهشت خانه همسر قدم بگذارم؛ امّا حالا بعد از سه سال متوجه شدم که چهقدر اشتباه کردم. ای کاش راه مناسبتری برای مشکلات زندگیام انتخاب میکردم!».
زندگی زناشویی، نه یک زندگی خیالی است و نه حلّال مشکلات. بعد از ازدواج، مشکلات جدید، سر باز خواهد زد که شخص حتی تصوّر آن را نیز به ذهن خود راه نمیداد.
لیلی میگوید: «همه لذّت زندگی همان یک سال اول است؛ امّا پس از آن، گویی از خواب بلند شوی و یا از عرش، تو را به زمین بیاورند و وادارت کنند که روی زمین سخت راه بروی. این اوضاع، وقتی بدتر شد که من در بیست سالگی، مادر بودن را تجربه کردم. بعضی از وقتها همه چیز از کنترلم خارج میشد، به طوری که فقط مینشستم و ساعتها گریه میکردم!».
بسیاری از جوانان نیز انتظاری از رابطه جنسی دارند که واقع بینانه نیست. بسیاری از اوقات، احساسات جوانی، افکار شخص را مخدوش مینماید و مانع میگردد که وی به ضعفهای همسر آینده خود پی ببرد.
برای انجام دادن وظایفم آمادگی ندارم!
عروس جوانی میگوید: «اوایل، همه چیز خوب بود؛ امّا حالا همسرم فکر میکند، همان قدر که اهمیت دارد وقتش را با من صرف کند باید با دوستهایش هم صرف کند … او از هیچ کدام از کارهای دوران مجردیاش دست برنداشته و هنوز هفتهای یک بار با دوستانش – که همگی هم مجرد هستند – به گردش و تفریح میروند و گاهی شبها هم نمیآیند. او مسئولیت یک مرد متأهل را نمیفهمد و اصلاً از عهده وظایفش برنمیآید. فکر میکردم من تنها شخص زندگی او خواهم بود، امّا فریب خوردم».
متأسفانه امثال این وقایع، نشانگر تصوّر غلطی است که در میان مردان مجرد که بدون آمادگی کامل ازدواج میکنند وجود دارد. آنان فکر میکنند که اکنون به عنوان یک شوهر میتوانند به نوع زندگیای که در حالت تجرّد داشتهاند، ادامه دهند.
در مورد کار طاقتفرسا و حمایت مالی از خانواده چه میتوان گفت؟ پویا هم حرفهای جالبی برای گفتن دارد: «یادم میآید وقتی اوّلین کارم را پیدا کردم باید هر روز ساعت پنج صبح از خواب بیدار میشدم، تا ساعت هفت، به موقع سر کارم حاضر باشم. بعد از یک مدت با خودم فکر کردم که چه کار مشکلی دارم. این در حالی بود که وقتی به خانه برمیگشتم، شادی اصلاً مرا درک نمیکرد و هیچ چیزی مطابق میلم نبود. شادی، دختر خالهام بود.
وقتی با او ازدواج میکردم، درهای خوشبختی را به روی خود باز میدیدم؛ امّا حالا آرزوی دوران تجردم را دارم».
مراد میگوید: «وقتی مجرد هستی، هر کاری که دلت بخواهد میتوانی انجام بدهی؛ نه وظیفهای، نه پول درآوردنی. هر وقت دلت میخواست بلند میشدی، سر کار میرفتی و اگر هم کاری نبود با پول توجیبیای که از پدر میگرفتی، زندگیات میچرخید؛ امّا حالا … من نمیفهمم که اصلاً چرا باید من خرج همسرم را بدهم؟!».
آرزوی نوزده ساله به یکی از مشکلات عمومی عروسان جوان اشاره میکند: «تلویزیون تماشا کردن و خوابیدن را به تمیز کردن خانه و درست کردن غذا ترجیح میدهم.
وقتی مهمانی به خانه ما میآید، میخواهم از خجالت آب شوم. خانه پدر و مادرم و پدرشوهر و مادرشوهرم همیشه تمیز و مرتب است؛ امّا خانه و زندگی من، همیشه نامرتب است. بهتر است از آشپزیام چیزی نگویم که افتضاح است. همیشه یا غذا را میسوزانم یا خودم را. یکبار هم کم بود سر از بیمارستان دربیاورم. وقتی یادم میآید که دوران مجردیام چه طور همه چیز، حاضر و آماده بود و همه وظیفه من به رفتن مدرسه خلاصه میشد، گریهام میگیرد».
ستاره بیست ساله میگوید: «سال اول زندگی به طور غیر منتظرهای صاحب فرزند شدم. کارهای خانه، ضعف جسمی، نگهداری بچه و بیمسئولیتی همسرم، همه چیز را به شکل کابوسی درآورده بود. دختر که بودم تصور اشتباهی از بچه داشتم؛ فکر میکردم شبیه عروسکبازی است، هر وقت دلت بخواهد با او بازی میکنی و هر وقت نخواستی کنارش میگذاری؛ امّا حالا وقتی مجبورم شبها هر یک ساعت از صدای گریهاش از خواب بلند شوم و برایش شیر درست کنم یا پوشاکش را عوض کنم، به فکر ابلهانهام خندهام میگیرد. یک سال است که آرزوی یک خواب راحت را در دل میپرورانم».
بعضی از عروسان جوان هم تلویزیون را هووی خود معرفی میکنند. آنان از در دسترس نبودن همسرشان گلهمند هستند و میگویند: وقتی هم که از سر کار میآیند، جلوی تلویزیون مینشینند و سریال میبینند و تا نصف شب هم برنامه نود و فوتبال تماشا میکنند!
با مشکلات مالی چگونه کنار بیاییم؟
مشکلات مالی، عامل دیگری است که موجب اختلافات در زندگی زناشویی زوجهای جوان میشود. چهل و هشت زوج جوان که سن آنان هنوز به بیست سال نرسیده بود، سه ماه بعد از ازدواجشان اقرار کردند که بزرگترین مشکلشان در زندگی، پرداخت «مخارج خانواده بر طبق درآمدشان» بوده است. بعد از حدود سه سال، از سی و هفت درصد از این زوجها همین سؤال دوباره پرسیده شد. بزرگترین مشکل آنان همچنان مشکل مالی بود و اضطراب آنان از این مسئله حتی بیشتر هم شده بود.
آرش میگوید: «زندگی چه لذتی دارد وقتی آدم، هیچ وقت پول ندارد تا چیزهایی را که میخرد راضیاش کند»؟ وقتی مقدار کمی درآمد داری و آنقدر هزینههای جورواجور، که پول حتی به نیمه ماه هم کفایت نمیکند، ممکن است کلی جر و بحث و ناراحتی به وجود بیاید».
متأسفانه در کشور ما، قشر نوجوان و جوان، بالاترین نسبت بیکاری و کمترین میزان درآمد را دارا هستند. برای همین، مشکل مالی در صدر مشکلات جوانان قرار دارد.
علی میگوید: «مدتی بعد از شروع زندگی، متوجه شدیم که دخل و خرجمان با هم نمیخواند و هر چه میدویدم، آخر برج، کم میآوردم. تصمیم گرفتم تا با رفتن به خانه پدرم و مادرم و زندگی در طبقه دوم خانه آنها اجاره خانه را از سایر هزینههای زندگیام کم کنم که این، شروع ماجراهای دیگر بود. همسرم که از اول هم با این قضیه موافق نبود، بنای ناسازگاری با مادرشوهرش را گذاشت. کار به جایی رسیده بود که سر کوچکترین چیزی جر و بحث سر میگرفت و کلی اعصاب خردکنی بهوجود میآمد».
از سویی بالا رفتن سطح توقعات و آنچه جوانان، ایدهآل خود میپندارند، تلاش و جدیت بیشتری میخواهد. اغلب جوانان در ابتدای زندگی میخواهند صاحب همه آن چیزهایی بشوند که پدر و مادرهایشان در ظرف سالها به دست آوردهاند و این افزایش توقعات، دلسردی بیشتری را برای آنان به ارمغان خواهد آورد.
اگر این توقعات کاهش نیابد و زوجهای جوان نگرش بچگانهای در مورد مادیات داشته باشند، شروع دردسرهای بزرگتری خواهد بود که حتی درآمد کلان نیز به آن پایان نخواهد داد. متأسفانه تعدادی از زوجهای جوان بخصوص دختران جوان، انتظاراتی از همسران آیندهشان دارند که برای آنان مقدور نیست.
یک همسر جوان میگوید: «وقتی با نامزدم ازدواج کردم، چون او نیز مانند من از طبقه متوسط جامعه بود، فکر میکردم که توقعاتش نیز به همان میزان کم خواهد بود؛ امّا متأسفانه او میخواست همه آنچه در زندگی مجردیاش به دست نیاورده بود و به عبارتی همه کاستیها را در زندگی مشترکش به دست آورد. گرفتن مراسم عروسی سنگین در بزرگترین تالار شهر، خریدهای آنچنانی، بهانه تراشیها و … آنقدر مرا کلافه کرد که خیلی زود، منجر به جدایی شد».
گاهی این افزایش توقعات، دو طرفه است. زوجهای جوان برای فراهم کردن خواستههایشان به قرض کردن از این و آن روی میآورند و در همان روزهای اول زندگی، تا گلو در قرض فرو میروند و به قول بعضیها طلبکارها به کابوسهای زندگی شیرین زناشویی منجر میشود. این زوجها تصور دقیقی از خواستههای خود ندارند.
مطمئناً هیچ کس نمیتواند منکر موارد قوّت و مثبت زندگی زناشویی شود. ازدواج و تشکیل زندگی همچنان که میتواند بسیار مسرت بخش باشد، ممکن است به درد و تلخ کامی نیز منجر شود.
در یک ازدواج، آنچه مهم است. هدف ابتدایی است. به راستی هدف از زندگی مشترک چیست؟ آیا پیمان مقدس و پاک ازدواج را صرفاً برای رهایی از مشکلات یا رسیدن به ناکامیهایتان میخواهید؟ این هدف نشان میدهد که شما تا چه اندازه آمادگی ابتدایی برای ازدواج را دارید.
از سویی دیگر تا چه اندازه خود را آزمودهاید؟ آیا به خوبی با وظایف یک زن یا شوهر آشنا هستید و میتوانید به خوبی از عهده آن بربیایید؟ یا فکر میکنید چون اکنون طرف مقابلتان را دوست دارید پس در زندگی آینده نیز نیاز چندانی به ایفای وظایف نخواهید داشت!؟
آیا خواهید توانست از فراز و نشیبهای یک زندگی مستقل که بار آن صرفاً برعهده شما و شریک زندگیتان است به خوبی بربیایید؟
آیا برای مشکلات مالی فکری کردهاید؟ آیا به خوبی هزینهها، درآمدها، خواسته و انتظارات خود را از یک زندگی مشترک برآورد کردهاید؟
اگر جواب شما به تمامی پاسخها، صادقانه، مثبت است، میتوانید با یافتن همسر مناسب، آمادگی خود را برای زندگی زناشویی امتحان کنید و در غیر این صورت، بهتر است کمی تأمل نمایید.
در هر حال، ازدواج، امری پسندیده است و خداوند، همسر را مایه آرامش و الفت قرار داده است.
امام سجاد(ع) در حدیثی میفرماید: «حق همسر تو آن است که بدانی خدا او را مایه آرامش و الفت تو قرار داده و این را از جمله نعمتهای بزرگ خدا بشمار آوری و از اینرو در رفتار خود با او مدارا کنی و احترام او را نگه داری …»
آیا آمادگی ازدواج کردن را دارم؟
- دی ۵, ۱۳۹۱
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 95 نفر
- برچسب ها : آمادگی, ازدواج, جوان, دانستنیهای ازدواج, مشاوره