ابعاد عرفانی، تربیتی و عبادی حج به حدّی گسترده است که باید هر یک به طور جداگانه مورد بحث و بررسی قرار گیرد. ما در این نوشتار تنها به چند نکته کلّی شایسته دقّت و تأمّل اشارت داشته، تفصیل مطالب را به فرصتی دیگر موکول میکنیم:
۱ ـ اندیشه تجزیه ای و مشکلات آن
از دیدگاه متفکران مسلمان، اندیشه تجزیه ای یکی از مشکلات اساسی اسلام است که به هر بخشی از اسلام، جدای از بخشهای دیگر مینگرد و هر یک از ابعاد معنوی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن را بهطور مستقل مورد مطالعه قرار میدهد. بدیهی است که چنین اندیشهای، دیدهای منفی از طرح کلّی اسلام در اذهان پدید میآورد. و در واقعیت عینی، مسلمانان را تنها به بعضی از ابعاد اسلام متعهد میکند.
روشن است که چنین اندیشهای ما را از درک و شناخت جامع اسلام دور میسازد؛ چرا که در هر بعدی از اسلام، ابعاد دیگر هم نهفته است:
از باب نمونه، هنگامیکه جنبه اقتصادی اسلام را مورد مطالعه قرار میدهیم، میبینیم در آن تنها مقولههای مادّی ـ که از روابط اقتصادی و شیوههای تحرّک اقتصاد در زمینه تولید و توزیع سخن بگوید ـ مطرح نیست؛ بلکه باید در کنار اقتصاد اسلامی محتوای معنوی، شیوههای اخلاقی و تحرک سیاسی در قلمرو فرد و جامعه را هم ببینیم و چنین بینشی به ما میفهماند که تمام این جنبهها، در پیدایش بُعد اقتصادی اسلام نقش دارد و ما نمیتوانیم در اقتصاد اسلامی، جنبه اقتصادی آن را از دیگر ابعاد اخلاقی و معنوی جدا کنیم و به اصطلاح مقولههای اقتصادی صرف را از جنبههای کاربردی و عینی تفکیک کنیم.
نمونه دیگر: بُعد اخلاقی اسلام است که نمیتوان آن را تنها از دیدگاه فلسفی و اخلاق علمی مطالعه کرد بلکه باید تمام زمینههای فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و عبادی اسلام را مدّ نظر قرار داد تا روشن شود که در خطوط کلّی اخلاق اسلامی، هم زمینههای کاربردی وجود دارد که در نتیجه جنبههای مادی و انسانی را جهت میبخشد و هم بعد عبادی و خودسازی در آن نهفته است که هدف عالی آن، تکامل معنوی انسان میباشد.
همچنین است، اندیشه اسلامی در رابطه با «تبیین جهان حیات و انسان»، که نمیتوان ابعاد غیبی و الهی آنها را از جنبههای مادی جدا از هم نگریست، بلکه باید به گونهای جهان، انسان و حیات را شناخت که جنبه غیبی و مادی آنها در یکدیگر تأثیر متقابل دارد و مکمّل همدیگر است.
تمامی مسلمانان باید اندیشه اسلامی را با ژرفنگری بررسی کنند تا همگی به نتیجه قاطعی برسند و اسلام را به عنوان یک نظام فکری، قانونی و عملی عرضه نمایند، آنگونه که تمام اصول و فروع آن، مکمّل یکدیگر و پیوسته باشد. در این بینش، اسلام باید با کالبدی مقایسه شود که بواسطه تمام دستگاهها و اعضای خود تغذیه میشود و رشد میکند و هیچ دستگاه و عضوی نمیتواند در حیات انسان اثر بخش باشد، مگر بواسطه نیروی دیگر اعضا، که در حیات و قدرت مؤثر هستند.
با چنین دیدگاه ارتباطی و جامع نسبت به ابعاد اسلام است که میتوان حقیقت اسلام را در زندگی مسلمانان وارد و آنان را در رفتار و عمل راهنمایی کرد و در برخورد با انحرافات فکری مسلّح ساخت تا از تأثیر نقشههای شوم مستکبران کافر و استعمارگر در باور و حیات امّت اسلام در امان بوده و آسوده خاطر شد؛ چرا که آنان با تفکیک ابعاد دین از یکدیگر، میخواهند باور و زندگی مسلمانان را دستخوش دگرگونی و بحران فکری نموده و چنین وانمود کنند که دین و دنیا، هر کدام، قلمرو خاص خود را دارد.
دین در نظر اینان، تنها مربوط به عالم غیب و روح و ماوراء الطبیعه است که دارای مراسم خاص عبادی از قبیل نماز، روزه، حج، دعا، گریه و زاری، زندگی صوفیانه و خویشتن را از واقعیات اجتماع پنهان نمودن است. و این دنیا است که تمام جنبههای عمومی، فردی، مادّی، اجتماعی، روانی، سیاسی و اقتصادی انسان را در برمیگیرد و در آن، امکان ارضای، تمایلات و لذّات جنسی وجود دارد و جامعه با مسالمت یا جنگ زیست خواهد نمود!
در این طرز تفکر، دین خدایی برای خود دارد و دنیا خدایی دیگر؛ به عبارت دیگر، اللّه خدای دین و قیصر (شاه) پروردگار دنیا است، که هیچکدام نباید در قلمرو یکدیگر دخالت نمایند! آری، اسلام این چنین از قلمرو دنیا و زندگی مسلمانان بیرون میرود و ابعاد دنیوی مسلمانان با افکار بیگانه و قدرتهای بیارزش اداره میشود.
البته با ژرف نگری، خواهیم دید که عقب افتادگی و زندگی سنّتی مسلمانان در قرنهای متمادی، زمینه مناسبی را برای مثل چنین اندیشهای (جدایی دنیا از دین) پدید آورده است و آثار آن را به خوبی میتوان در مباحث مورد نیاز، عمل مسلمانان و در بحثهای فقهی و فکری مراکز دینی، مشاهده کرد که چگونه عبادات فقه را از سایر مباحث اجتماعی جدا نمودهاند و کسی در نزد ما مسلمان معرفی شده که همواره به عبادت فردی اشتغال دارد و از اجتماع خود بیخبر است!
دیدگاه جدایی دین از دنیا، تا آنجا نفوذ کرده که عرفان اسلامی را نیز دربرگرفته و لایههایی از فلسفه یونان و هند و… در آن داخل گشته و باور بخش زیادی از قلمرو اسلام و مسلمانان را تحت تأثیر قرار داده است؛ به گونهای که مسلمانان عرفان را اندیشهای جدا از زندگی میدانند و تصورشان این است که عارفان باید فکر و ذکر، همّ و غمّ و حالت قلبی و راز و نیازشان یکسر در خدا غرق و فانی گردد و نباید به زندگی توجه کنند. با این که عرفان در قلمرو معنویت اسلام، اندیشه و رفتار و شیوه خوبی است جهت خودسازی مسلمان. و انسان را از هرگونه قید و وابستگی آزاد و در راه اهداف بزرگ متحرک و توانا میسازد تا به سبب رهایی از بندها و دلبستگیها و توجه به خدا، در زندگی اجتماعی احساس مسؤولیت نماید و خود را آزاد اندیش، با ارادهای استوار ببیند.
ما در طول تاریخ خود و حتی در زمان حاضر، میبینیم بسیاری از کسانی که عرفان را به عنوان مسلک فکری و یا عملی خود پذیرفتهاند، از زندگی، جریانهای اجتماعی، دردها، مشکلات مردم و درگیریهای دنیا، دور گشته و در گوشهگیری و عزلت که فعالیت اجتماعی را مادیگرایی و مخالف معنویت و خلوت گزینی عارفان میداند، غوطهور شدهاند؛ چرا که مسؤولیتهای زندگی را مانع توجه به خدا به حساب میآورند.
البته ما مشاهده میکنیم که برخی از عارف مسلکان در سیر و سلوک و اعمال و پرهیزهای خود، چندان در مسائل شرعی دقت نمیکنند که فلان کار یا پرهیز از فلان عمل، چه بسا انسان را از تکلیف دینی و حلال و حرام خود دور میسازد. برخی از اینان، تا آنجا پیش رفتهاند که تکالیف را ظواهر شرعی دانسته و بر این باورند که ظاهر دین به باطن آن نمیرسد و عرفان، ژرفنگری، باور و روح و باطن شرع است.
باید توجه داشته باشیم که عرفان اسلامی تنها از مفاهیم قرآن سرچشمه میگیرد و قرآن نیز انسان را به خدا مرتبط میداند؛ ارتباطی که آدمی را به مسؤولیت خود، در تمام صحنههای زندگی و در قبال کلیه انسانها، در چهارچوب فکری اسلام و در قلمرو و خطوط کلّی قوانین خدا برای تکامل اجتماع، آگاهی میبخشد و دورنمای زندگی و روابط داخلی و بینالمللی مسلمانها را تعیین کرده و جهت میدهد.
خلاصه کلام این که: قرآن با این برنامهها، مقدمات فکری و عملی را برای ایفای نقش انسان عارف و عابد، در عرصه زندگی، فراهم میسازد.
بنابراین، برای عرفان اسلامی، پشتوانه فلسفی و مبنای فکری، غیر از مفاهیم قرآنی، نمیتواند وجود داشته باشد و ما میدانیم که مفاهیم قرآن بر تحرک و مسؤولیت انسان مسلمان در عینیت خارجی تأکید دارد و میخواهد او خلیفه خدا در زمین گردد و جهان را در قلمرو و توان خود بسازد؛ آنگونه که خدا برایش میپسندد و برایش طاقت فرسا هم نیست. قرآن در صدد است انسان مسلمان را از بندگی نفس و درون آزاد کند تا بتواند در جامعه و واقعیت عینی هم آزاد زیست نماید.