خود قرآن کریم هم قضیه قدرت روحی را تعلیل به یک نوع علم می کند که مسلم آن علم از این نوع علم نیست که (شخص) قاعده و قانونی را بداند و بعد بخواهد روی آن عمل کند، ولی به هر حال (ناشی از) یک نوع علم و ایمان می داند.
قرآن کریم در داستان آن مردی که تخت ملکه سبا را در طرفه العینی از یمن آورد به فلسطین، اینطور نقل می کند که سلیمان به کسانی که اطرافش بودند از جن و انس گفت: ایکم یأتینی بعرشها قبل ان یأتونی مسلمین، چه کسی قبل از اینکه خود آنها بیایند و تسلیم ما بشوند تخت او را اینجا حاضر می کند؟ قال عفریت من الجن انا اتیک به قبل ان تقوم من مقامک، عفریتی از جن گفت: من آن را پیش از آن که از جایت برخیزی نزد تو حاضر می کنم.
این برای سلیمان چیزی نبود و اهمیتی نداشت: قال الذی عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک؛ کسی که نزد او علمی از کتاب بود، گفت: من آن را پیش از آن که چشم خود را بر هم زنی نزد تو می آورم. فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربی؛ پس چون سلیمان آن تخت را نزد خود حاضر دید، گفت: این از فضل پروردگار من است (نمل/۴۰-۳۸ ) .
این آیه هم دلیل بر این است که این نیروی خارق العاده در انسان وجود پیدا می کند به موجب علمی که انسان پیدا می کند نه آنطوری که بعضی اشخاص می گویند که انسان هیچکاره است، خدا اینجا یک کاری را می کند، آن انسانی که معجزه به دستش ظاهر می شود با ما در عمل معجزه هیچ فرقی ندارد، فقط به دست او (انجام می شود)، مثل یک خیمه شب بازی است و یک ظاهر است. پس خود قرآن هم این مسأله را تعلیل و توجیه می کند به نحوی از علم.