شک نیست که طریق سیر معنوی و معرفت نفس، در صورت صحت، راه روشنی برای خداشناسی (یا به عبارت دیگر معادشناسی) است و برای کسی که رهسپار این راه گردد و از مخاطر آن مصون مانده، از پای درنیاید، حق و حقیقت عیان می شود. روی این اصل، آیا متصور است که اسلام که دین توحید است و هدفی جز تعلیم “خداشناسی” ندارد، بهترین راه از راههای خداشناسی را الغاء و به بیان و تعلیم راهی نسبتا پایین تر از آن، بپردازد و به منزلتی ساده تر و بسیط تر از آن هدایت کند؟
درست است که معارف حقیقی در خور افهام عمومی نیست و اسرار هستی و رازهای نهان آفرینش ، برای غیرمردان خدا – که به تمام معنی دامن کبریای حق گرفته، همه چیز را فراموش نموده اند – کشف نمی شود، ولی لازمه این خاصیت ، این نیست که از بیان و تعلیم این راه صرف نظر شود ، بلکه این است که برای رعایت حال افکار عامه و حفظ حقوق خاصه، بدون این که پرده دری شود، در لفافه ایما و اشاره، بالطیف ترین تلویح، مانند سخن در میان سخن، به هر نحو ممکن به افهام خاصه رسانیده شود.
این نظری است که عقل سلیم آن را تصدیق کرده و کتاب و سنت آن را تأیید می نماید. خداوند عزاسمه در کلام خود در مثلی که در خصوص سنت جاریه خود می زند، باران تحقق و هستی را که به سر عالمیان می باراند و همچنین معارف حقیقی را که برای تعلیم و تربیت به افهام بندگان خود نازل می نماید، به بارانی تشبیه می کند که از آسمان به زمین بباراند و در نتیجه مسیل ها و دره ها، هر کدام به حسب ظرفیت و گنجایش خود، سیلی برداشته جاری سازند. در پیشاپیش و روی این سیل، کف زیادی مشاهده می شود که با آب مخلوط شده است، ولی بالاخره آنچه کف است، هیچ و پوچ شده و از میان می رود و آنچه به درد مردم می خورد و از آن انتفاع می برند که آب خالص بوده باشد، در زمین مانده و ذخیره می شود.
این مثل دلالت دارد بر این که بیانات دینی به نحوی تنظیم شده اند که همه افهام با اختلاف زیادی که دارند، از آنها بهره مند می شوند و هر کس به فراخور حال و طبق ظرفیت فهم خود، از آنها برخوردار است، و آیات دیگری از قرآن کریم نیز به همین معنی دلالت می کند.
نبی اکرم در حدیث بین الفریقین می فرماید: «ما گروه پیامبران با مردم به اندازه عقول آنها سخن می گوییم».
پرروشن است که این حدیث، ناظر به کیفیت بیان و تکلیم است، نه به کمیت آن. منظور حدیث این نیست که نبی اکرم، مثلا با یکی از افراد امت خود صد جمله سخن بگوید یا به وی صد مسأله دینی را تعلیم دهد و با شخص دیگر دویت جمله یا دویست مسأله؛ زیرا بیانات دینی ظاهرا به همه به طور یکنواخت القا شده است، منظور حدیث این است که مطلب یکی است، ولی هر کس به حسب فهم خود، نوع خطابی مخصوص به خویش دارد.
از راه دیگر، قرآن شریف در آیات بسیاری، مردم را به پیمودن راه خدا و گاهی به اتباع راه نبی اکرم (ص) یا راه مؤمنین که همان راه خدا است، دعوت می کند و کسانی را که از این راه، سرپیچیده، دوری می جویند، به هلاک ابدی و عذاب الهی تهدید می کند و هرگز متصور نیست که حکیم علی الاطلاق، راه شریعت را که در همه جا راه خود معرفی نموده، اراده نکند و به جای آن به راهی که هرگز بیان نکرده و برای مردم مجهول است، دعوت نماید، و بر تقدیر این که راه شریعت را اراده کرده باشد و این همه اصرار در سلوک آن کند، هر راهی که پیمودن آن مستلزم اهمال یا الغای راه شریعت یا بخش هایی از راه شریعت باشد، راه خدا نیست و قطعا بیراهه گمراهی و ضلال است.
گذشته از اینها، قرآن کریم در آیه سی ام از سوره روم و نیز در آیات دیگری، اسلام را دین فطرت و خلقت معرفی می کند و توضیح می دهد که سعادت حقیقی انسان را دین مخصوص و روش خاصی از زندگی (اعمال حیاتی) می تواند تأمین کند که به خلقت و آفرینش ویژه انسانی انطباق پذیرد.
انسان، آفریده مخصوص و جزء غیرقابل انفکاکی است از دستگاه عظیم آفرینش و به همراهی این سازمان پهناور بزرگ، به سوی خدای آفرینش در سیر و سلوک است و باید روش مخصوصی در زندگی خود اتخاذ کند که با مقتضیات آفرینش که خود نیز جزئی از آن است، تضاد و تناقض نداشته باشد.
این روش مخصوص، شریعت مقدسه اسلام است که مواد اعتقادی و عملی آن، بر خلقت و آفرینش جهان و انسان منطبق است و انسان را آن گونه که آفرینش پیش بینی کرده و به وجود آورده و در شاهراه سعادت و سیر معاد انداخته، دست نخورده با همان زاد و راحله فطری خویش به راه می اندازد و به سوی آخرین مرحله کمال و سعادت رهبری می نماید.
دین حنیف اسلام، انسان را در حال اجتماع پرورش می دهد و یک رشته رفتار و گرفتاری را که نسبت به موقعیت تکوینی او زیان بخش است، تحریم کرده و یک سلسله از اعمال و افعال را نظر به زندگی جاوید انسان، نافع و سودمند است، ایجاب و دستور اجرا و عمل آنها را صادر نموده است.
در هر حال، هیچ گونه تمیز فردی در اسلام منظور نشده است و به هیچ یک از طبقات مردم اجازه داده نشده که روشی را در زندگی انتخاب کنند یا به اعمال و افعال خاصی بپردازند که بیرون از روش های عمومی اسلام باشد؛ زندگی انفرادی اختیار کنند یا از ازدواج و توالد و تناسل یا از کسب و کار سرباز زنند یا پاره ای از واجبات را از حق شاغل دانسته، به ترک آنها بکوشند، یا برخی از محرمات را مانند معشوق بازی و باده گساری و پرده دری، وسیله وصول به حق و شرط سیر و سلوک قرار دهند یا آبروریزی و گدایی و هرگونه سبک وزنی را از اسباب تهذیب اخلاق نفس بشمارند.
البته مراد ما از این مخالفت های دینی که برمی شماریم، معصیت ها و تخلف هایی نیست که افراد از راه سستی ایمان و بی اعتنایی به مقررات دین و آیین مرتکب می شوند؛ زیرا این گونه گرفتاری فعلا همه جهان را فرا گرفته است و اکثریت افراد هر طبقه ای از طبقات دینی، وظایف دینی خود را انجام نداده، راه بی بند و باری را در پیش گرفته اند و گذشته از این که این بحث و گفتگوی ما جنبه تبلیغ ندارد، نمی خواهیم افکار عمومی را علیه کسی یا طایفه ای بشورانیم و اصولا آب از سر گذشته است و به کردار و رفتار هر طایفه ای بخواهیم دست زده و خرده گیری نماییم، طوایف دیگر، رنگین تر و ننگین تر از آن را دارند:
گر حکم شود که مست گیرند *** در شهر هر آن که هست گیرند
بلکه مراد ما یک رشته کردارها و رفتارهای بیرون از مجرای شریعت اسلامی است که در سلسله های مختلف عرفان، جزء طریقت قرار گرفته است.
جواب یک اشکال :
خلاصه چنان که متن بیانات دینی دلالت دارد بر این که یکی از راه های وصول به حقایق دینی و اسرار الهی، راه کشف و شهود است، همچنان دلالت دارد بر این که زاد و راحله این راه، همان مواد اعتقادی و عملی است که در کتاب و سنت بیان گردیده و تنها دریچه ای که با باز کردن آن، فضای پاک حقایق به انسان خودنمایی می کند، همان دریچه عمل به شریعت است و بس.
ممکن است کسی تصور نماید که ما به بسیاری از اهل تعبد و صاحبان زهد و عبادت برمی خوریم که با این که کمترین فروگذاری در طاعات و عبادات نمی کنند، کوچکترین قدمی در معرفت حقایق برنداشته اند، ولی باید متذکر این نکته بود که ساختمان باطنی یک فرد از انسان، مانند ساختمان ظاهری وی مختلف است و اختلافات ترکیبی که در افراد انسان، مشهود است، نظیر آنها در ترکیبات باطنی آنها نیز وجود دارد و همچنین نظایر انحرافات مزاجی گوناگون در طبایع افراد، انحرافات و اعوجاجات باطنی نیز وجود دارد.
چنان که هر غذایی با این که از اجزای طبیعت، مأخوذ است، با هر بدنی مناسب نیست و هر دوایی نیز با این که از اجزای طبیعت، مأخوذ است، با هر مزاجی سازش ندارد، بلکه هر ترکیبی در جایی غذا و در جای دیگر غیرقابل هضم، و در موردی شفا و در مورد دیگر سم است، همین قیاس و نسبت در اغذیه و ادویه روحانی نیز موجود است و دستورات عملی و اخلاقی شریعت، در تقدیس و اصلاح ارواح انسانی، با اختلافات فاحش که در افراد هست، همان حکم دستورات طبی در اغذیه و ادویه را دارد.
در شرع اسلام، دواها و سم های عمومی داریم که همان واجبات و محرمات عملی فقهی می باشند و رعایت جانب آنها، برای حفظ کمترین حد لازم از بهداشت روحی انسان، ضروری است، و برای به دست آوردن درجات و مراتب گوناگون کمالات روحی، باید قدم های دیگری برای اصلاح و تصفیه حالات روحی برداشت و مجاهدت های دقیق تر و عمیق تری برای تخلیه قلب از غیر یاد خدا و تحصیل اخلاص کامل بندگی، نمود که بدون تنظیم دقیق حالات روحی که به دست خبرت و معرفت انجام گیرد، صورت پذیر نیست، اینها یک رشته مسلماتی است که هرگز تردید نمی پذیرد.
از اینجا روشن می شود که مراقبت کامل اعمال دینی از قبیل طاعات و عبادات، همان مرحله عمومی تقوای دینی را نتیجه می دهد و بس، و نیز روشن می شود که سیر در مراتب بعدی کمال و ارتقاء و عروج به مدارج عالیه سعادت باطنی، دلیل و رهبری می خواهد که انسان با هدایت و راهنمایی وی، قدم در راه گذاشته، به سیر پردازد و در امتداد مسیر، زمام طاعت را به دست وی بسپارد و البته متبوعیت و مطاعیت (دستورات) وی نیز در زمینه مراعات کامل متن شریعت خواهد بود، نه در دستوراتی که به حسب شرع، مجاز شناخته نشده باشد و حلالی را حرام کند یا حرامی را حلال نماید.
لزوم و اهمیت هماهنگی طریق معنوی با شریعت
- آذر ۵, ۱۳۹۲
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 157 نفر
- برچسب ها : پرونده خدا, خداشناسی, سیر معنوی, شریعت, طریق معنوی, معرفت نفس, معنويت در زندگي, هماهنگی