از عدالت چه خبر
شاعری داشت وطن که همیشه می گفت ((اهل کاشانم من … پیشه ام نقاشی! سر سوزن ذ وقی …)) و همیشه پرسید: (( خانه دوست کجاست!))و همیشه ترسید: ((آب را گل نکنیم!)) در عوض من ا مروز نه همینک امروز […]
شاعری داشت وطن که همیشه می گفت ((اهل کاشانم من … پیشه ام نقاشی! سر سوزن ذ وقی …)) و همیشه پرسید: (( خانه دوست کجاست!))و همیشه ترسید: ((آب را گل نکنیم!)) در عوض من ا مروز نه همینک امروز […]
براستی ای عزیز طه! ای یوسف کنعان! و ای نوح زمان! ایا برما فرصتی هست که گذشته را جبران کنیم؟ گذشته ای که با عدم شناخت امام حی و حاضر سپری شده است!! ایا ما را عمری هست که از
فردین محمدتبار صدای پا می آید، و تو، به دنبال صاحب صدا تمام عمر حیرانی، دلت میخواهد بدانی که این صدا از کیست اما روزها در پی هم میگذرد و عمری در حسرت دیدار صاحب آن صدا میمانی. روزی از
صدای خوش انا المهدی ادامه مطلب
بسیجی شهید محمدرضا مهرپاک بسم الله الرحمن الرحیم اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین میخواهم زبان خامه را به سینه کاغذ آشنا کنم و نقشی از رخ آن زیبا را بر این سینه سفید منقّش کنم؛ اما قلم را توانایی
عطر گل یاسبه نام الله خالق زیبایی ها امروز میآید، دیروز میرود، فردا از راه خواهد رسید و فردا ها هر یک در انتطار و چشم به راه ماندهاند تا نوبت آنها شود که بیایند و بروند. این رفت و
آمده بودند تا امامشان را ببینند. از راهی دور و با مشقتی فراوان. خادم بیت پرسید: «بگویم چه کسانی آمدهاند؟» ـ بگو جمعی از شیعیانتان به زیارت آمدهاند. خادم رفت، و شاید پاسخی که آورد برای آنان ـ و شاید
شیعه بودن سخت است برادر ادامه مطلب
اینجا هویزه سرزمینی به بلندای عشق و به وسعت بال کبوترانی که عاشقانه پر کشیدند. سبکبال و رها و سرزمینی به اندازهی دستهای دلمان و به اندازهی آسمان چشمهای مردانی از جنس نور. سرزمینی به پاکی و قداست حرم امن
گفتم میشنوی چه آهنگ حزینی دارد ؟ گفت: آری این صدای … است که میخواند. گفتم: نه, نه خوب گوش کن من صدای قافله را میگویم قافله دو کوهه که دارد دور میشود . گفت: دور نمیشود عزیزم دارد گم
ساحل آسمان، این شبها که میرسد، عجیب بیقراری میکند و زمین، داغ دلش تازه میشود و زخم شرمش، سر باز میکند. ملکوتیان حق دارند سر بر دیوار عرش بگذارند و هایهای گریه کنند. و تنها خداست که میتواند، تسلای دل
چرا مدینه ویران نشد؟ ادامه مطلب
شهید زهره بنیانیان خدایا اکنون که جوانههای آگاهی یکی پس از دیگری میشکفند و هر روز ابعاد وسیعتری مییابند و غنچههای نشکفته وجود جوانان ما به دنبال هم پرپر میشوند و بر خاک میریزند، روزی نیست که خبر شهادت گروهی
شهید محمدحسین جوکار ای مقتدر و ای توانای دانا ای زاهدان را معین، ای سالکان را مونس، ای عارفان را یاور، و ای عاشقان را معشوق، اگر کسی نداند، تو خوب میدانی، اگر کسی نبیند، تو خوب میدانی، اگر کسی
« لبیک ای آشنا لبیک !» فدای نگاهت ، نگاهم کن ! فدای صدایت ، صدایم کن ! مرابپذیر !… بنفسی انت … تو از ما جدائی و همواره با مائیبنفسی انت … تو ازما دوری و ازما به ما
غریب شهادت شهد شیرین رضای حق است. شهادت عبارت تمام وکمال اعتماد واعتقادبه خداست. شهادت تکامل وجودی روح پرخروش و جوشش ،ولی در عین حال مطمئن و آرام شهید است. شهادت ارث بزرگ اولیـاء خداست. شهادت نهایت یک حماسه و
شهید امیر عبدالله ملتمسی «…. شهادت، اگر بیش از این برایت ضجّه نمیکنم، ببخش بر من که قلبم تیره است… میدانم اگر کسی تو را شناخت باید بخروشد، بستیزد، بسوزد، در دریای خون شنا کند تا به تو برسد. شهادت
دل نوشته های شهید مدق نه هنوز باران میبارد. باورم نیست سقوط خاکستری یادها را؟! این واژه لال در کجا مانده است؟ در آن روزهای خاکی، نگران و پرتنش در هیاهوی لحظههای انقلاب؟ کجا؟ در لابه لای لالههای گمنام، در
دل نوشته های شهید مدق ادامه مطلب