داوود و بیوهزن
زنی به حضور حضرت داوود آمد و گفت: ای پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود فرمود: خداوند عادلی است که هرگز ظلم نمیکند؛ سپس فرمود: مگر چه حادثهای برای تو رخ داده است که این سؤال را […]
زنی به حضور حضرت داوود آمد و گفت: ای پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود فرمود: خداوند عادلی است که هرگز ظلم نمیکند؛ سپس فرمود: مگر چه حادثهای برای تو رخ داده است که این سؤال را […]
روزی بود و روزگاری بود . مردی نیکوکار در سمرقند زندگی میکرد که در کار تجارت روغن بود و در کنار خانه ی او درویشی تنگ دست زندگی میکرد که با مشقت و سختی فراوان زندگی میکرد و روزگار را با سختی
یکی از علماء می فرمودند: شخصی خدمت یکی از علمای بزرگ آمد و گفت: آقا! اسم اعظم خدا چیست؟)). عالم بزرگوار او را در نزد خود نگه داشت تا این که در یک شب بسیار سرد آن مرد را صدا
آقا! اسم اعظم خدا چیست؟ ادامه مطلب
شب بود. تریلی قرمز خالی، مثل اسب وحشی در جاده بیقراری میکرد. هر بار که برفپاککن قطرههای باران روی شیشه را پاک میکرد، یک فکر از ذهنم میگذشت. به فردا فکر میکردم که بالاخره به خانه برمیگردم. فکر دیدن خانواده
ریزعلی، آن راننده تریلی ادامه مطلب
همه مینالند! همه از «بیتفاوت» شدن مینالند و اینکه مسئولان، زنها، مردها و مغازهدارها بیخیال شدهاند! و خلاصه شکوه و شکایت همه از دردی به نام «بیتفاوتی» است. در حدیث آمده است که «تعرف الاشیاء بأضدادها» یعنی هر چیزی را
قصه خیابان معروف شهر من ادامه مطلب
دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب میگشتم که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم
داستان زیبای صدای مادر ادامه مطلب