صفحه اصلی دوره بازکردن همه
2 از 2

۴۴.آرامش در خانواده، قسمت چهل و چهار، تحمل مشکلات رمز رسیدن به بالا

متن

بسم الله الرحمن الرحیم

کارشناس: استاد عالی

عنوان: آرامش در خانواده، قسمت چهل و چهار، تحمل مشکلات رمز رسیدن به بالا  

…وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ  فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا: با همسرتان بصورت شایسته و پسندیده رفتار کنید. و اگر (به علتی) از او نفرتی داشتید(بازهم با او به بصورتی شایسته و پسندیده رفتار کنید) چه بسا چیزی خوشایند شما نیست و خدا خیر فراوانی در آن قرار می دهد. (سوره نساء، آیه ۱۹)

به عنوان مثال گاهی یک همسری که بداخلاقی و مشکلات همسرش را تحمل می کند می بیند که در آینده و در نتیجه این صبر، بچه ها و فرزندان خوبی نصیب او می شود.

اگر مشکلات را تحمل بکنید، به مقامات خوبی خواهید رسید.

اگر مشکلات را تحمل کنید، همسرتان را تربیت می کنید و او را از عذاب نجات می دهید.

خدا رحمت کند آقای سید هاشم حداد را که از شاگردان آیت الله قاضی بود. ایشان در کربلا زندگی می کرد. در زندگی با مادرخانمش یک مشکلی داشت. چون فقیرانه  و زاهدانه زندگی می کرد دائما از سوی مادر خانم سرکوفت می شنید که مثلا تو ما را بیچاره کرده ای، دخترمان را به یک گدا داده ایم و..

ایشان خیلی ناراحت شده بودند و به محضر استادشان رسیدند. از استاد پرسیدند که آیا من اجازه این را دارم که همسرم را طلاق بدهم؟

آیت الله قاضی پرسیدند: با همسرت مشکلی داری؟

ایشان گفتند: خیر، خیلی هم خوب هستیم. با مادر خانمم مشکل دارم که اگر بخواهم او نباشد باید همسرم را طلاق بدهم و اگر بخواهم با همسرم باشم مادر خانمم هم باید باشد.

آیت الله قاضی فرمودند: خیر، به هیچ عنوان این اجازه را نداری. شما در محضر خداوند حجتی ندارید که همسرتان را طلاق بدهید. اگر به مقامی می خواهید برسید در همین خانه است.

آقای سید هاشم حداد می گوید که از جلسه بیرون آمدم و از تصمیم برگشتم. چند وقت بعد وارد منزل شدم دیدم که مادر خانمم در کنار حوض نشسته است. شروع به ناسزا گفتن به من کرد به حدی که در جایی به مادرم جسارت کرد، بسیار عصبی شدم و خواستم که اقدامی انجام بدهم یاد سخن آیت الله قاضی افتادم که اگر میخواهم به جایی یا به مقامی برسم باید در همین خانه و با تحمل این خانه برسم. از خانه بیرون رفتم.

چند قدم که رفتم دیدم که دوتا شدم. اولین بار بود که مکاشفه برای من اتفاق افتاد. دیدم که سید هاشم نورانی به یک طرفی در حال حرکت است که فحش و ناسزاها اصلا به او نمی خورد و یک سید هاشمی با بعد حیوانی هم در طرف دیگر که فحش و ناسزا برایش مهم نیست. به قدری لذت بردم از این صحنه که غیر قابل وصف است.

به خانه برگشتم و دست مادر خانم را بوسیدم که باعث تعجب بسیار زیاد او هم شد.

از آن زمان به بعد همه چیز تغییر کرد. هم مادر خانمم با من بسیار خوب شد چون حس می کرد که بنده خیلی متواضع هستم  و هم برای خودم این مکاشفه پیش آمد.

محتوای درس
اسکرول به بالا