هشدار مرگ
هشدارهای مرگ تأملی کوتاه بهانتخاب امالبنین عابدینی روستایی جوانی درحالیکه داسش را بر شانه انداخته بود، در راه بازگشت از مزرعه، مرگ را مشاهده کرد. با هراس و وحشت از او پرسید: چه میخواهی؟ من هنوز جوانم، چرا بدون اینکه از پیش مرا باخبر سازی بهدنبال من آمدهای؟ مرگ گفت: