شعر محرم برای کودکان
دیشب یه سربند سبز بابام رو پیشونیم بست که روش نوشته بودند آقای من حسین است بابام منو با خودش به مجلس روضه بُرد خرما که دادن بهش با ذکر زیر لب خورد تو روضه خوندن دیدم گریه میکردن همه حسین حسین میگفتن با صدای زمزمه بلند شدیم وایسادیم تا