به مغازه یککلام برو
به مغازه یککلام برو این خاطره را از یکی از تجار بزرگ قم نقل میکنم. او برایم گفت «من و پدرم در کار کاسبی خیلی جدی بودیم؛ بهویژه پدرم که گاهی من از کارهای او خجالت میکشیدم. در بازار، ما اولین مغازهای بودیم که باز میکردیم و آخرین مغازهای هم