دسته بندی :پاکبان میشوم

1 مقاله

پاکبان می‌شوم

پاکبان می‌شوم

پاکبان می‌شوم ظهر عاشورا بود و مردم دسته‌دسته به سمت خانه‌هایشان رهسپار می‌شدند، اما او ایستاده بود گوشه‌ خیابان و به شهرش نگاه می‌کرد؛ به کوچه‌ها و مردمش. غذاهای نذری توزیع‌ شده بود اما ظرف‌های یک‌بارمصرف، لیوان‌های یک‌بارمصرف جا به ‌جا به همه دهن‌کجی می‌کرد. او با خود فکر کرد

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید