دسته بندی :پندانه

4 مقاله

می‌گفت...(2)

می‌گفت…(۲)

می‌گفت… * می‌گفت: هیچ آدمی به‌مرور گاو نمیشه؛ از اول گاو بوده فقط به‌مرور لو میره! * می‌گفت: تا عوام وجود داشته باشند، عوام‌فریب هم هست. * می‌گفت: اون‌هایی که دیر بهت قول می‌دهند، عموماً خوش‌قول‌ترند. * می‌گفت: خطرناک‌تر از اون‌هایی که کتاب نمی‌خونن، اونایی هستن که فقط چندتا کتاب

الاغ لاغر مردنی - خنده‌های حکیمانه

الاغ لاغر مردنی – خنده‌های حکیمانه

الاغ لاغر مردنی جوانی سوار الاغی مردنی بود. عجله داشت. الاغ، لاغر و رنجور بود و توان تحمل او و بارش را نداشت. جوان برای این‌که الاغ را وادار کند تندتر برود، مرتب با پاشنه پا زیر شکم الاغ بیچاره می‌کوبید، الاغ اما توانی نداشت که تندتر برود. در راه،

و اما پنج حکیمانه ی زیبا

و اما پنج حکیمانه ی زیبا

کفش‌های آقا خیلی سال بود که کفش‌ها را جفت می‌کرد؛ شاید ۱۵ ـ ۱۶ سال، ساعت‌ها سرپا می‌ایستاد. می‌گفت: حتماً آقا به زیارت عمه‌اش می‌آید. برای من همین بس که یک‌بار میان این همه کفش، کفش ایشان را جفت کرده باشم. کفشدار حرم حضرت فاطمه معصومه (س) بود. برترین اعمال

یکی از شیوه های امر به معروف

یکی از شیوه های امر به معروف

یکی از شیوه های امر به معروف داستان امر به معروف در خصوص اهنگ گوش دادن موقع اذان: نزدیکی‌های نماز مغرب بود. سوار اتوبوس شده بودیم. هنوز چنددقیقه‌ای از حرکت نگذشته بود که راننده، سیستم صوتی خودرو را روشن کرد. خواننده‌های آن‌طرف آبی شروع به خواندن کرده بودند که سروکله

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا