دسته بندی :پیرزن

5 مقاله

لالایی آرام‌بخش

لالایی آرام‌بخش

لالایی آرام‌بخش زن و شوهر پیری با هم زندگی می‌کردند. پیرمرد، همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیرزن هرگز زیر بار نمی‌رفت و گله‌های شوهرش را به‌حساب بهانه‌گیری‌های او می‌گذاشت. این بگو‌مگو‌ها همچنان ادامه داشت تا این‌که روزی پیرمرد فکری به سرش می‌زند و برای این‌که ثابت کند زنش

برخی

برخی

 بهاره ماشینش را جلوی خانه پارک کرد. از پله‌ها بالا می‌رفت که ملوک‌خانوم را دید، همسایه‌ طبقه اول را که هن‌هن‌کنان از پله‌ها بالا می‌آمد و به جان آسانسور خراب غر می‌زد. ملوک خانوم که بهاره را دید، لبخندی زد و به‌سرعت گفت: خدا خیرت بده مادر! بیا بیا اینارو

چرا دریغ؟؟

چرا دریغ؟؟

این روزها که بازارعید دیدنیهاوسرزدن به بزرگ ترها ی فامیل داغ داغ است،به اشاره ی کوچک این مقاله هم توجه کنید!! سالمندان نقاط پرنور زندگی ما هستند اما ناگفته پیداست که رسیدن به سن میان سالی و پیری معضلاتی را نیز با خود همراه دارد که باعث ایجاد مشکل در

اضطراب و دلواپسي

اضطراب و دلواپسی

داستان دربار? پیرزنی است که با اتوبوس سفر می کرد ، شنیده ام پییرزن بسیار مضطرب بود و دائماً با ترس و لرز ازراننده سؤال می کرد که اکنون کجا هستیم و رانند? اتوبوس کجا توقف کرده است ؟ غریبه ای در کنار پیرزن نشسته بود و با دیدن نگرانی

خویشتن داری

خویشتن داری

زن و شوهری در طول ۶۰ سال زندگی مشترک، همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در طول این سالیان طولانی آنها راجع به همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از هم پنهان نمی کردند. تنها چیزی که مانند راز مانده

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا