دسته بندی :کتاب سیرت شهیدان

2 مقاله

سنگرهاي خالي , سنگر شناور , سوت ارتباطي , سنگ و نارنجك

سنگرهای خالی , سنگر شناور , سوت ارتباطی , سنگ و نارنجک

سنگرهای خالی بعضی از نیمه‌شب‌ها یدالله سنگرش را ترک می‌کرد و به مواضع عراقی‌ها نفوذ می‌کرد او می‌گفت:«امشب سنگرهای عراقی‌ها خالی است» وقتی از او می‌پرسیدیم از کجا می‌فهمی پاسخ می‌داد:«من نزدیک سنگرهای عراقی‌ها می‌شوم و داخل سنگرهایشان سنگ پرتاب می‌کنم اگر سر و صدایی نیامد می‌فهمم که دشمن سنگر

آي با كلاه  ...

آی با کلاه …

آی با کلاه دوستی داشتیم به نام «حسین مرندی» که شجاعت خاصی داشت. در پشت خاکریز به ردیف کلاه‌های آهنی را سرچوب می کرد و خودش ده یا بیست متر آن طرف تر می‌ایستاد. وقتی عراقی‌ها شروع به تیراندازی می‌کردند از زاویه‌ای دیگر نگاه می کرد و دهانه آتش تیربار

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
به بالا بروید