آیا زیبائی در طبیعت، وجود دارد؟ آری. جهان پر است از زیبائیها. آیا این زیبائیهائی که ما آن را زیبائیهای طبیعتش می نامیم خود به خود پیدا شده است؟ آیا طراحی نداشته؟ مهندسی نقشه آنها را ترسیم نکرده است؟
عقل می گوید: زیبائی نمی تواند طبیعی باشد و خودبخود پیدا شود و طراحی نداشته باشد و کسی نقشه آن را ترسیم نکرده باشد. از عقل می پرسیم: زیبائی چیست؟ زیبائی منظره چشمگیری است که در اثر جوری رنگهایش با هم، پدید می آید. سپس به گفتار خود ادامه می دهد و سخن خود را با یک محاسبه ای ساده و روشن اثبات می کند. عقل می گوید: شماره رنگها، هر چند بسیار است، ولی شما، نقش زیبائی را، در نظر بگیرید که از هفت رنگ تشکیل شده است. آیا نخستین رنگ آن، کدام رنگ باشد؟ هفت احتمال موجود است که بایستی یکی از آنها، به وسیله نقاش چیره دست انتخاب شود. آیا دومین رنگ آن، کدام رنگ باشد؟ شش احتمال موجود است، چون رنگ نخست را نمی توان، در کنار خودش قرار داد. پس نقاش زبردست، بایستی، در انتخاب دو رنگ اول یک احتمال از چهل و دو احتمال را انتخاب کند. در هر یک از رنگهای سوم و چهارم و پنجم و ششم و هفتم نیز، شش احتمال موجود است. وقتی که نقاش بخواهد، رنگ سوم را به آن بیفزاید، بایستی از مجموع احتمالهای موجود در سه رنگ که ۲۵۴ احتمال می باشد، یکی را انتخاب کند. برای انتخاب رنگ چهارم، مجموع احتمالها به ۱۵۱۲ می رسد که زیبائی با یکی از آن احتمالها سازگار است. برای انتخاب رنگ پنجم، بایستی یک احتمال از ۹۰۷۲ احتمال را، اختیار کند. در انتخاب رنگ ششم ۵۸۰۳۲ احتمال موجود است که زیبائی به منظور وجود یک احتمال از آنها بستگی دارد. مجموع احتمالهائی که در قرار دادن رنگهای هفتگانه موجود است ۳۴۸۷۹۲ احتمال می باشد که زیبائی مقصود در یکی از آنها می باشد و بقیه هیچ. اگر برای هر کدام از رنگها، از نظر شدت و ضعف هفت مرتبه قائل شویم، هر یک از حاصل ضربهای هفتگانه را بایستی اولا در خودشان ضرب کنیم سپس حاصل ضرب جدید، در عدد بعد ضرب شود. حاصل ضرب مجموع از صد میلیارد احتمال تجاوز می کند. اگر برای مقدار مساحتی که هر رنگی در نقشه ما احتیاج دارد، هفت اندازه در نظر بگیریم، بایستی در آغاز، پس از حاصل ضرب هر عددی در خودش آن را در عدد هفت نیز ضرب کرده، آنگاه به سراغ عدد مافوق برویم. حاصل ضرب مجموع، عددی سرسام آور خواهد بود که از میلیارد تجاوز می کند.
پس در هر منظره هفت رنگی، از مناظر زیبای جهان، این احتمالها موجود بوده که یکی را نقاش چیره دست آفرینش انتخاب کرده و بقیه احتمالها را به دور انداخته است. عقل باور نمی کند که این نقشه های زیبا بدون حساب و بدون نقاش، پدید آمده باشد.
اکنون عدد زیبائیهای نامتناهی جهان را در نظر بیاورید. چه آنهائی که بوده اند و رفته اند، و چه آنهائی که هستند، و چه آنهائی که پس از این خواهند آمد، و در هر یک از آنها، شماره مجموع احتمالهای بالا را در نظر بیاورید. ببینید نتیجه چه می شود. آیا مغز بشر از شماره کردن مجموع این احتمالها، ناتوان نمی باشد؟ یگانه موجودی که می تواند شماره مجموع این احتمالها را به حساب بیاورد که خودش برای هر منظره ای زیبا، یکی از آنها را به حساب آورده و بقیه را به دور انداخته است. آیا چنین دانشی، چنین قدرتی، چنین بینشی را، که هزاران هزار نمونه آن در سراسر جهان، در هر دمی موجود است، می توان نادیده گرفت. هر زیبائی نشان می دهد که زیباگری دارد، زیباسازی دارد، زیبا آفرینی دارد. جز او نمی تواند زیباگر و زیباساز و زیباآفرین باشد، چون خودش دارای زیبائی متناهی است. او زیبا را دوست می دارد. زیبا است که زیبا را دوست می دارد و زیبا می آفریند. زشتی هیچگاه، سرچشمه زیبائی نخواهد شد.