شهید امیر عبدالله ملتمسی
«…. شهادت، اگر بیش از این برایت ضجّه نمیکنم، ببخش بر من که قلبم تیره است… میدانم اگر کسی تو را شناخت باید بخروشد، بستیزد، بسوزد، در دریای خون شنا کند تا به تو برسد. شهادت من از اینکه نامت را بر زبان آورم، شرم دارم؛ اما چه کنم که دعا تنها سلاح مؤمن است و من به دعا مامور شدهام…..
عاشقانت را در خونشان غلطاندی، تو را به روح پاکشان قسم، تنگ در آغوشم گیر تا تو را بفشارم. از رنج جدایی یاران برایت بگویم و زار زار گریه کنم، شهادت، دلم پر است و لبریز از غم، غم جدایی یارانی که از من گرفتی. ای کمترین فاصله تا یار، ای شهادت، مرا به سوی خود بخوان
شهادت
- اسفند ۹, ۱۳۹۳
- ۰۰:۰۰
- No Comments
- تعداد بازدید 186 نفر
- برچسب ها : آغوش, خون, دفاع مقدس, دل نوشته ها, شنا, شهادت, کبوترهای سبک بال