محبت خدایی

محبت خدايي

شعر سهراب را می خوانم و می رسم به “و خدایی که در این نزدیکی است” کمی تامل می کنم و ادامه می دهم در فکر خود به فرموده حق تعالی هم می اندیشم که می فرماید” من از رگ گردن به شما نزدیکترم” به اطرافم مینگرم و یاد فرموده حضرت امام (ره) می افتم ” عالم محضر خداست د رمحضر خدا معصیت نکنید .”
با این افکار رو به روی رایانه خود قرار می گیرم و می خواهم آن چه شما دوستان نوشته اید که در جایی می بینیم در وبلاگی که مطالب آن بیشتر به مسایل ماهواره و تغییرات کانال های مختلف فارسی و حتی … اختصاص دارد جمله ای است از مناجات امام سجاد(ع) زین العابدین با این مضمون که خدایا من چیزی دارم که تو با این عظمت و جلالت نداری و آن خدایی است مهربان، بخشنده و بزرگ .
و بعد به یاد می آورم که من با داشتن این گنج بزرگ چگونه به آن پشت کرده و رو به آن کمتر می آورم . تاملی دگر می کنم و می بینم اگر خداوند متعال خدایی به این والایی ندارد چون خدا مهر و لطف هم اوست اگر خدایی بخشنده ندارد مظهر تمام بخشندگی و رحمانیت هم اوست اگر … اما او مرا دارد که ناسپاسی می کنم، مرا که طاغی و عاصیم، مرا که غرق در گناهم و تباهی و عجب صبری خدا دارد .
خدایی که بین من عاصی با پرهیزکارانش در نعمات دنیوی تفاوتی قایل نیست و باران لطفش همه را در بر می گیرد .
آری در نزدیکی خود و در کنار خود خدایی داریم که می بیند و شنواست و ما در محضر اوییم خدایی که در آن سرا قاضی و شاهد هم اوست.
الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی رسول الله (صلی الله علیه و سلم) و علی جمیع الانبیا و المرسلین و علی آله و اصحابه و اتباعه الی یوم الدین
در سلسله بحث های لقاء الایمان از بیانات برادر ارجمند عمرو خالد حب خدا به بندگانش و عشق بندگان به پروردگار و نیز محبت انسان مسلمان به رهبر برگزیده اش خاتم الانبیاء(صلی الله علیه و سلم) به زیبایی بیان شده استحال به بخشی از بیانات او در این رابطه نظر خواهیم نمود .
بیایید چند لحظه ای او خود و محمد(صلی الله علیه و سلم) بگوییم او که مهبط وحی و اسرار خداوند بود . آیا تو پیامبر (صلی الله علیه و سلم) را دوست داری ؟ چه پرسش عمیقی است چون به دنبالش پرسش های دیگری نیز مطرح می شوند اگر بگویی بلی، آیا راست می گویی؟ آیا عزیزترین عزیزت اوست یا مالت، مقامت، فرزندانت و … در روز چند بار از او یاد می کنی ؟ و …
به من گوش بسپار تا برایت عزیزش کنم هر چند صحبت از این دریای خوبی ها در چند دقیقه کار مشکلی است . روزی پیامبر(صلی الله علیه و سلم) با فاروق که در آن هنگام جوان بود بر راهی گذر می کردند آن بزرگوار دست عمر را در دستش با مهربانی گرفته بود عمر در این حالت در اوج شادمانی بود لحظه ای با خود گفت : چقدر پیامبر(صلی الله علیه و سلم) را دوست می دارم، پس رو به چهره ی نورانی آن حضرت کرد و گفت : یا رسول الله به خدا سوگند که تو را بسیار دوست می دارم . محمد (صلی الله علیه و سلم) فرمود : که آیا از پولت بیشتر ؟ فرمود : بله، آیا از پسرت بیشتر؟ فرمود :بله، آیا از کس و کارت بیشتر؟ فرمود : بله، و با لحنی جدی تر فرمود : آیا از خودت بیشتر ای عمر ؟ عمر مردی نبود که از روی احساسات سخن بگوید در کمال صداقت گفت : خیر، حضرت فرمود : پس ایمانت هنوز کامل نشده است . امروزه اگر از کسی سئوال کنی که پیامبر(صلی الله علیه و سلم) را دوست داری می گوید : بله، اما آیا نماز می خواند؟ خیر، پس این چه محبتی است ؟ عبدالله بن عمر فرمود: پدرم کمی دورتر رفت به تفکر پرداخت سپس برگشت و گفت : جانم به فدایت ای رسول خدا(صلی الله علیه و سلم) اکنون تو را از جان خود بیشتر دوست می دارم، پیامبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود : ای عمر اکنون ایمانت کامل شد.
عبدالله ندانست پدرش چگونه به این نتیجه رسید، گفت که ای پدر با خود چه گفتی؟ عمر گفت : فکر کردم که آیا من به خودم بیشتر نیازمندم یا به رسول الله (صلی الله علیه و سلم) من در گمراهی و تاریکی سرگردان بودم او مرا به راه نجات رهنما شد، من به فردوس پای نخواهم نهاد مگر با پیامبر باشم پس به او نیازمندترم.
عزیزان ما در یوم الحساب در روزی که لاینفع مال و لا بنون است در آن هنگام آتش و تشنگی، گرسنگی و شرمندگی به رسول الله (صلی الله علیه و سلم) نیازمندیم، او می آید و در اوج دل سوزی می فرماید: امتی، امتی. او پیروانش را ندا می دهد و از حوض کوثر که هر کس از آن بخورد هیچ وقت تشنه نمی شود با دست مبارکش تشنگان را سیراب می کند، آن هنگام که امتش را صدا می زند یکی از آن ها می شتابد که خود را به محمد (صلی الله علیه و سلم) برساند اما ملائک مانع می شوند و نمی گذارند جلو بیاید، پیامبر می فرماید: او از امت من است رهایش کنید . جواب می دهند : ای محمد (صلی الله علیه و سلم) چه می دانی بعد تو چه کرد . ای دریغ و صد افسوس که چقدر غافلیم . رسول مهربانی (صلی الله علیه و سلم) در ظلمت به درگاه رب فرمود : چرا نگران و ناراحتی ؟ (لایزال به اشک و ناله دعا می کرد برای امتش به جبرئیل فرمودند : برای امتم . جبرئیل (ع) عرض کردند : خداوند هیچ وقت تو را به خاطر امتت ناراحت نخواهد کرد، آینده به تو آن گونه می دهد که راضی شوی . ای یاران محمد (صلی الله علیه و سلم) پیامبر راضی نیست حتی یک نفر از امتش گرفتار عذاب قیامت شود .تمام پیامبران در قیامت می فرمایند : سلامتی، سلامتی، سلامتی . به غیر از رسول الله (صلی الله علیه و سلم) که می فرماید : امتی، امتی، امتی . جانم به فدایت ای مهربان بی دریغ یا رسول الله (صلی الله علیه و سلم) .
در یکی از جنگ ها همسر، پسر و پدر زنی شرکت داشتند . این زن وقتی به میدان جنگ می رود سراسیمه و هراسان به کشته ها و زنده ها نظر می افکند به او خبر شهادت فرزندش را می دهند، می گوید(انا لله و انا الیه راجعون) و جویای سلامتی پیامبر (صلی الله علیه و سلم) می شود، می گویند سلامت است، باور نمی کند و به راهش ادامه می دهد خبر شهادت همسرش را می شنود و باز انا لله می گوید خبر شهادت پدرش را می دهند همان گونه برخورد می کند تا پیامبر (صلی الله علیه و سلم) را می بیند اشک شوق در چشمانش حلقه می زند و عرض می کند یا رسول الله (صلی الله علیه و سلم) مادام تو سلامتی تمام رنج ها برایم سهل و آسان است . سبحان الله از این عشق آیا ما هم این گونه عاشق پیامبران هستیم.
در جنگ بدر از هر طرف تیر بر پیامبر پرتاب می شد . ابودجانه برای این که آسیبی به او نرسد پیامبر را در آغوش کشید جسم خود را سپری کرد برای محبوبش، وقتی به پشت ابودجانه نگاه کردند سوراخ سوراخ شده بود، آیا تو پیامبرت را این گونه دوست داری؟ آیا به سنت هایش عمل می کنی؟ آیا تو می دانی مثل ابودجانه خود را فدایش کنی و حرمت گفتارش را نگه داری؟
روزی پیامبر (صلی الله علیه و سلم) در جمع اصحاب نشسته بود فرمود: آیا می دانید عجیب ترین ایمان داران چه کسانی هستند؟ آن ها گفتند : ملائک، فرمود : خیر آنان در خدمت خداوند هستند چگونه ایمان نداشته باشند . باز گفتند : حتماً پیامبرانند . پیامبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود : خیر بر آن ها وحی نازل شده است، چگونه می توانند ایمان نداشته باشند، گفتند : حتماً ما که یاران شما هستیم، پیامبر فرمودند : خیر شما مرا می بینید و هم عصر من هستید آن گاه بر چهره ی مهربانش قطره های اشک فرو غلتیدند و فرمود آنان که بعد از من می آیند و مرا ندیده اند اما به من ایمان دارند . اصحاب گفتند: پدر و مادرمان فدایت چرا گریه می کنی ؟ فرمود: برای یاران و برادرانم . ای به فدای قطره های اشکت، ما امت تو هستیم اما نمی دانم آیا برای تو اشک ریخنه ایم یا نه ؟ آیا قلب مهربانت را درک کرده ایم یا نه .

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا