نیکوکاران تبهکار

نیکوکاران تبهکار

نیکوکاران تبهکار

در این گزارش سعی می‌کنیم خیلی خلاصه و کوتاه به بخشی از پرونده این تشکیلات بپردازیم و ارائه اطلاعات تفصیلی با جزئیات بیشتر را در آینده‌ای نزدیک دنبال خواهیم کرد.

لازم به ذکر است موارد مطرح شده در این گزارش درباره عناصر اصلی و گردانندگان جمعیت شارمین است. مسلما در طول این سال‌ها  جوانان و دانشجویان متعددی با دغدغه‌های الهی و انسانی در این مجموعه مشغول به فعالیت بوده‌اند بدون اینکه از باطن تشکیلات شارمین چیزی بدانند. به احترام آنها و دغدغه الهی‌شان در کمک به محرومان، تمام قد می‌ایستیم و دست و بازوی‌شان را می‌بوسیم.

وابستگی خانوادگی

مردمی که در روزهای اوج نهضت اسلامی علیه مطالب موهن محمدحسین میمندی‌نژاد در نشریه «رنگین کمان» تظاهرات کردند و کار را به توقیف نشریه‌اش و پناه بردن او به دفتر ارتشبد فردوست در ساواک کشاندند شاید فکرش را هم نمی‌کردند روزی فرزند محمدحسین میمندی‌نژاد برایشان جمعیت خیریه راه بیندازد و از خدا و پیغمبر و انسانیت بگوید!

محمدحسین میمندی‌نژاد ۱۶ ساله بود که از کرمان به تهران آمد و تحت حمایت خاص یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی وقت(دوره ششم) به ادامه تحصیل در تهران پرداخت. پدرش فرج‌الله میمندی‌نژاد یکی از پیشکاران سردار نصرت در کرمان بود. میرزا حسین‌خان اسفندیاری ملقب به سردار نصرت سال‌ها رئیس قشون کرمان و بلوچستان بود و در دوره پنجم مجلس شورای ملی نیز به‌عنوان نماینده جیرفت به مجلس رفت. در روزگاری که سرزمین هندوستان برای انگلستان حکم طلا را داشت و ارتش سلطنتی انگلیس کرمان و بلوچستان را دروازه ورودی هند می‌دانست؛ سردار نصرت نقش قابل توجهی در کمک به انگلستان برای حفاظت از این دروازه را  برعهده گرفت و سِر پرسی سایکس کنسول انگلیس در کرمان در کتاب خاطراتش از نقش سازنده سردار نصرت برای راه‌اندازی پلیس جنوب گفت. سردار نصرت در انتخابات دوره ششم مجلس به کمک عواملش دست به تقلب، ارعاب و تهدید گسترده در منطقه کرمان زد و توانست دوستان و اقوامش را به‌عنوان نمایندگان کرمان و جیرفت به مجلس ششم شورای ملی رهسپار کند. فرج‌الله میمندی‌نژاد یکی از عوامل سردار نصرت بود که در ماجرای انتخابات دوره ششم او را یاری کرد. پس از آن محمدحسین میمندی‌نژاد هر وقت در تهران به مشکلی بر می‌خورد اعم از بی‌پولی و بی‌خانمانی، فقط کافی بود تا نامه‌ای به پدر بنویسد و پدرش با تحت فشار گذاشتن نمایندگان کرمان، آنها را به حمایت از پسرش در تهران وادار کند.

محمدحسین میمندی‌نژاد خاطرات آن روزها را بعدها در قالب کتابی به سبک زندگی‌نامه خودنوشت(اتوبیوگرافی) منتشر کرد. کتابی که در آن با ادبیاتی آلوده و زننده کثیف‌ترین ارتباطات نامشروع و خارج عرف خود را از قلم نینداخته بود و آن‌قدر گستاخانه و هنجارشکنانه در وصف شرح حال خود، خانواده و همشهریانش نوشته و به عادی‌سازی اقدامات غیراخلاقی پرداخته بود که با اعتراض مردم شریف کرمان مواجه شد. محمدحسین در وابستگی دست‌کمی‌از پدرش نداشت؛ در دوران پهلوی دوم او هم از رابطین خوب دربار پهلوی بود و با آب و تاب فراوان برای رضا پهلوی زندگی‌نامه می‌نوشت و از او قهرمان می‌ساخت. سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) نیز عنایت خاصی به محمدحسین میمندی‌نژاد داشت و برای او مقرری ویژه‌ای در هر ماه در نظر گرفته بود. او از نزدیکان ارتشبد فردوست قائم‌مقام وقت ساواک نیز به‌حساب می‌آمد. میمندی‌نژاد به نشر افکار ضددین و التقاطی خود در نشریه رنگین‌کمان می‌پرداخت و آشکارا ضمن توهین به مقدسات و ائمه معصومین(ع) وقایع تاریخی و مذهبی شیعیان نظیر واقعه غدیر را زیر سؤال می‌برد. دعای ندبه را مهملات می‌خواند و وجود امام زمان(عج) را انکار می‌کرد. این ویژگی میمندی‌نژاد و نشریه تحت مدیریتش آن‌قدر خشم توده‌های مردمی را برانگیخت که حتی ساواک هم علی‌رغم ارتباطات گسترده با میمندی‌نژاد نتوانست مقاومت کند و مجله رنگین را توقیف کرد. او در نوشته‌های خود چهره‌های ضد استکباری تاریخ ایران نظیر جمال‌الدین اسدآبادی، شیخ فضل‌الله نوری، امام خمینی(ره) و… را وابسته به انگلستان و چهره‌های سرسپرده و استعماری نظیر رضاخان را مستقل معرفی می‌کرد. نشریه رنگین‌کمان در زمان مدیریت او به محفلی برای انتشار متون التقاطی تبدیل شده بود؛ در یک مورد او اقدام به انتشار سلسله یادداشت‌های صادق تقوی تحت عنوان تفسیر قرآن کرد. تقوی متأثر از شریعت سنگلجی و در امتداد آموزه‌های محمد بن‌عبدالوهاب مدعی کفایت کردن قرآن برای فهم مفاهیم آن و بی‌نیازی از احادیث اهل‌بیت(ع) بود. او بعدها ادعای امامت کرد و البته محمدحسین میمندی‌نژاد نیز از او حمایت می‌کرد. انحراف و التقاط وی به حدی بود که خودش را با «احمد کسروی» مقایسه می‌کرد و از اینکه به سرنوشت کسروی دچار شود نگران بود.

خرافات و انحرافات؛ پسر کو ندارد نشان از پدر

شارمین میمندی‌نژاد پسر همان پدر است با همان انحرافات و خرافات! او‌ ترویج افکار منحرفش را در قالب کلاس‌هایی با عنوان «رهیافت به درون» با حمایت یکی از دانشگاه‌های دولتی شروع کرد. یکی از شاگردانش در توصیف این کلاس می‌نویسد: «در کلاس به ما می‌گفت خدایی که جامعه قبول دارد را نباید قبول داشته باشید؛ بعد از یک‌ترم وقتی پرسید چه کسی هنوز آن خدا را قبول دارد؟ از بین ۳۵ نفر فقط من و دوستم دستمان را بالا بردیم.»  ۱۵ سال پس از مرگ پدرش در سال ۸۵ مدعی شد «پدرش از او خواسته تفسیر قرآن انجام دهد» بدون کمترین صلاحیت و سوادی در این زمینه، جلساتی خصوصی برای تفسیر قرآن در عصرهای چهارشنبه تشکیل داد و به همراهانش گفت: «به پدرم گفتم تا حالا تفسیر قرآن نکرده‌ام و نمی‌توانم؛ و پدرم در جواب گفت تو سکوت کن؛ همه چیز به تو گفته می‌شود.» شارمین بی‌هیچ واهمه‌ای حدیث جعل می‌کند؛ بدون کمترین سواد و مطالعات رجالی و کلامی ‌و حدیثی، دست در احادیث اهل‌بیت می‌برد و پس از آن با گستاخی می‌گوید: «می‌دانی کاری ندارد، کل حدیث که تکان نخورده یک کلمه جابه‌جا شده که به کسی هم برنمی‌خورد. […] حال حدیث قدسی ساختیم و به امام بستیم، باشد. ایراد ندارد!» او بدون معلومات حوزوی و صرفا با مدرک کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی یکی دیگر از احادیث ائمه(ع) را نقد می‌کند و می‌نویسد: «حدیث در معنی و مفهوم لنگ می‌زند و نه به درد جامعه‌شناسی می‌خورد و نه عقل را خوش می‌آید و نه فطرت را.»

دست‌درازی‌ او به کلام ائمه(ع) محدود نمی‌شود و شارمین به سراغ تاریخ اسلام می‌رود و شهادت حضرت زهرا(س) و اتفاقاتی که منجر به شهادت آن بانوی بزرگوار می‌‌شود را تمسخر و به کلی انکار کرده و درباره این وقایع می‌نویسد: «این داستان‌های مهمل که نه به عقل جور درمی‌آید و نه برازنده مولاست و من نمی‌دانم کدام شیخ مریض بافته و اینها هم همان را نشخوار می‌کنند. آخر این چه مرد و دامادی است که نمی‌تواند حال اینها را بگیرد و از در خانه خود حفاظت کند.»

شارمین پنجشنبه، ۸ فروردین ۱۳۸۷ ضمن تعریف خاطره‌ای ادعای مکاشفه می‌کند و مدعی می‌شود روح امیرالمؤمنین(ع) را دیده است: «وقتی از داخل خانه در آن شب بیرون […]

آمدم او را نورانی بر فراز دست باد دیدم که با فرقی شکافته به سختی می‌گریست. انگار که آنی تمام دردش به جانم زده باشد مرا از خود بی‌حال کرد.» و در ادامه ادعا می‌کند این روح در کالبدش حلول کرده و او سعی می‌کند با انجام معصیت از این روح خلاص شود: «از خانه قدیمی مست بیرون زدم تا به خانه رسیدم؛ قلبم داشت کنده می‌شد و در دهانم می‌آمد. پیش خود گفتم ماهواره را روشن کنم و در کانال‌ها بگردم تا شاید در هیز‌گری بتوانم اندکی جانم را به کثافت بکشم تا او[امیرالمؤمنین(ع)] از قفسه تن و روح من که طاقت وجود او را نداشت بیرون رود.» شارمین نام تشکیلاتش را به همین مناسبت عوض می‌کند و آن را از «جمعیت اولین برادر بزرگ‌تر» به «جمعیت امام علی(ع)» تغییر می‌دهد. مریدانش که پیشتر او را «برادر بزرگ‌تر» خطاب می‌کردند پس از این باید «امام علی(ع)» را در کالبد شارمین می‌دیدند! حتی تارنمای رسمی ‌جمعیت یک‌بار در توصیف شارمین نوشت «آقای میمندی‌نژاد در میان اعضای جمعیت جایگاه ویژه‌ای دارد که منش و رفتار مسیح(ع) و دردمندی و مسئولیت علی(ع) را در یاد زنده می‌کند.» شارمین در جلسات عمومی نیز ادعای مشاهده سایر ائمه(ع) را کرد و کار را به جایی رساند که برای تشکیلاتش در مقابل شعائر مرسوم دینی و مذهبی، مناسک آیینی وضع و ابداع کرده و در مقابل سنت‌های مرسوم مذهبی مریدانش را تشویق به حضور در این مراسم خودساخته می‌کند. کعبه کریمان و سعی ‌هاجر در ایام حج؛ طفلان مسلم و شام عیاران در ایام محرم؛ کوچه‌گردان در شب‌های قدر و…

اما انحرافات شارمین میمندی‌نژاد و اطرافیانش پرده‌های نگران‌کننده‌ دیگری نیز دارد که حیای اسلامی اجازه انتشار کامل آن را نمی‌دهد. او معتقد است اساساً بدون غرق شدن در گناه نمی‌توان راه سعادت را شناخت و مراجع و علما را به انتقاد می‌گیرد که آنها حق ندارند درباره مسیر سعادت نظر دهند چون پیش از آن باید مسیر گناه را پیموده باشند: «تنها کسانی می‌توانند ما را از گناه برحذر کنند که از مسیر گناه برگشته باشند، شرافت اعتراف یک گناه‌کار بهتر از موعظه کاهن، کشیش و یا ملایی بر منبر است.» بر این اساس همان‌طور که خودش با «هیزگردی در کانال‌های ماهواره‌ای» سعی می‌کند «جانش را به کثافت بکشد» به شاگردان و مریدانش توصیه می‌کند «آنقدر فیلم پورن ببینید تا برایتان عادی شود.» و از این منظر‌ترویج ابتذال و فحشا امری عادی برای شارمین تلقی می‌شود. همان‌طور که پدرش به راحتی درباره روابط غیراخلاقی‌اش مطلب می‌نوشت و در قالب زندگی‌نامه منتشر می‌کرد.

آقای دروغ

با این اوصاف شاید دروغ‌گویی امری رایج برای گردانندگان تشکیلات شارمین باشد. آنها روز گذشته و پس از دستگیری برخی گردانندگان جمعیت مدعی شدند: «جمعیت امام علی(ع) تاکنون هیچ‌گونه ورودی به مسائل سیاسی نداشته» و البته پیشتر نیز در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۹۶ طی جوابیه‌ای به کیهان ادعای «احترام و پایبندی به قانون اساسی جمهوری اسلامی به‌عنوان میثاق ملی ایرانیان» کردند و نوشتند: «برای تمامی کسانی که جان خود را بر کف دست گرفته و از خاک و ناموس میهن دفاع کرده‌اند، ارزش ویژه‌ای قائل‌اند.» اما این ادعاهای آشکارا دروغ در حالی بود که شارمین میمندی‌نژاد جمهوری اسلامی ایران را با حکومت «بنی‌عباس» مقایسه کرده و خواستار سرنگونی آن شده بود. او همسو با مقاله موهن «استعمار سیاه و سرخ» که در ۱۹ دی ۱۳۵۶ به امضای احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات منتشر شد؛ رهبر کبیر انقلاب را «هندی‌زاده» خطاب و به ساحت آن پیر سفرکرده توهین می‌کند. جمعیت شارمین در حالی ادعا می‌کردند برای شهدای میهن ارزش قائلند که شارمین درباره شلمچه؛ محل شهادت صدها جوان پاکباخته کشورمان می‌نویسد: «شلمچه همان جا که گند جنگ‌طلبان را به مشام گرفته بود.» او گستاخانه در توهین به شهید بزرگوار مصطفی چمران می‌نویسد: «[دوستم] همشهری‌هایش را از دست داده بود. آن هم با لطف به اصطلاح شهید این روزگار و مرد این بزرگراه که با‌‌ تانک بر دختر بچه‌گان کوچک فامیلش رفته بود. شهید بزرگواری که شب‌ها نیایش مهملش را تلویزیونی می‌کنند که خوش دارد برود وسط کهکشان‌ها[…] اینان برای دنیا دایه بهتر از مادرند و برای ایرانی تنها‌ تانکی هستند که بیاید و دل و روده را بر زمین بدوزد.» شارمین حتی هشت سال دفاع مقدس را جنگی «در وهم حسین‌خواهی و یزید‌خواهی» توصیف کرده و با رویکردی تفرقه‌افکنانه خطاب به مردم کردستان می‌نویسد: «کفتاران از ریختن خون شمایان شهادت تقسیم می‌کردند.»  و این‌چنین ایستادگی رزمندگان اسلام در برابر گروه‌های تجزیه‌طلب را وصف می‌کند و لقب کفتار به آنان می‌دهد! جمعیت شارمین در حالی ادعای بی‌طرفی و فعالیت غیرسیاسی می‌کند که در تمام این سال‌ها از فتنه ۸۸ گرفته تا جنگ سوریه و از غائله آبان ۹۸ گرفته تا شهادت سردار سلیمانی، بمباران پایگاه آمریکا و سرنگونی هواپیمای اوکراین یک سوی میدان ایستاده و همراه با جریان معارض و ضدانقلاب علیه جمهوری اسلامی موضع‌ می‌گیرد، محتوا تولید می‌کند و بیانیه می‌نویسد.

خیریه‌ای که خودش یک آسیب اجتماعی شد

تشکیلات شارمین میمندی‌نژاد با وجود حجم وسیعی از خرافات و ابتذال در حلقه اصلی گردانندگان و ‌ترویج و تسری آن به لایه‌های پایین‌تر و مددجویان‌شان حالا خودش یک آسیب اجتماعی به‌حساب می‌آید. درد آنجاست که این تشکیلات با پشتیبانی ویژه دولتی شکل گرفت و اولین دفاتر خود را در دانشگاه‌های شریف و تهران به راه‌انداخت؛ آنها مورد حمایت گسترده از طرف برخی اعضای شورای شهر و برخی عوامل شهرداری تهران بودند؛ برای برخی فعالیت‌های خود از امکانات شهرداری استفاده می‌کردند، صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران به‌صورت رایگان به اسم گروهی خیریه در برنامه‌های مختلف برای‌شان تبلیغ می‌کرد  و کار به جایی رسید که حتی بالگرد نیروهای نظامی کشور در اختیارشان قرار گرفت و البته آنها در تمام این سال‌ها برای ما از عدم بهره‌گیری از کمک‌های دولتی در این جمعیت گفتند! تشکیلات شارمین با حمایت‌های بی‌دریغ دولتی و حکومتی اینچنین گسترده شد و البته آغوش برخی رسانه‌های غربگرای داخلی و اکثر رسانه‌های خارجی نیز همیشه به روی آنها باز است. روز گذشته خبر بازداشت برخی سران این جمعیت، پوشش رسانه‌ای فوق‌العاده‌ای از طرف این رسانه‌ها پیدا کرد. شارمین به اسم خدمت به محرومان و مستضعفان تشکیلاتی گسترده برای خود به‌وجود آورد و به شبکه‌سازی وسیعی در میان قسمتی از مردم دست زد، از جوانان و دانشجویان گرفته تا بخشی از خبرنگاران نشریات داخلی و برخی فعالان اجتماعی. محتوای یک‌سویه‌ای که تشکیلات شارمین با موضوعاتی نظیر اعدام افراد زیر ۱۸ سال، نزاع‌های خیابانی، وضعیت کودکان کار، اعتیاد، زنان، خانواده‌های بی‌سرپرست و… تهیه و منتشر می‌کرد با استقبال این شبکه رسانه‌ای مواجه می‌شد و پس از بازنشر و پرورانده شدن در فضای خبری و مجازی در اغلب موارد تبدیل به مستنداتی برای نهادها و محافل بین‌المللی می‌شد تا با وضعیت عدالت اجتماعی و حقوق‌بشر در ایران را بحرانی توصیف کنند. آنها همچنین با برگزاری همایش‌های عمومی و جلسات خصوصی با برخی مدیران فعلی و سابق جمهوری اسلامی به ‌ترویج اسناد بین‌المللی در حوزه مسائل اجتماعی می‌پرداختند و لزوم قانون‌گذاری بر اساس این اسناد را توجیه می‌کردند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
اسکرول به بالا