صبح عاشورا به روایت طبری و انشای ابوعلی بلعمی

تاریخ عاشورا و واقعه کربلا به عنوان یکی از مهمترین و حساس‌ترین رویدادهای تاریخ اسلام شناخته می‌شود. در این رویداد، حضرت امام حسین (ع) به همراه ۷۲ نفر از یاران و خانواده‌اش به دستگاه حاکم بر اوج شر قرار گرفتند و پس از تحمل سختی‌ها و ایثار و بزرگداشت خود، به شهادت رسیدند.

برای حفظ این رویداد و داشتن یادگاری از آن، شیعیان از زمان واقعه کربلا تاکنون، به سرودن مقتل‌ها، نوحه‌خوانی، تعزیه‌خوانی و انجام عزاداری‌های مختلف پرداخته‌اند. همچنین، مورخان و نویسندگان مختلف نیز در طول تاریخ به نوشتن درباره این رویداد پرداخته‌اند و روایت‌های مختلفی در مورد آن به وجود آمده است.

مقتل الحسین که توسط لوط بن یحیی غامدی، مشهور به ابومخنف نوشته شده، یکی از اولین مقتل‌هایی است که در طول تاریخ شیعه به نگهداری و حفظ آن پرداخته شده است. همچنین، مورخان مختلف از طبری تا بلعمی، به نوشتن درباره واقعه کربلا پرداخته‌اند و روایت‌های مختلفی از آن ارائه کرده‌اند.

کتاب «قیام سیدالشهدا حسین بن علی(ع) و خونخواهی مختار؛ به روایت طبری و انشای ابوعلی بلعمی» نیز که توسط دکتر محمد سرور مولایی تصحیح شده، یکی از مهمترین کتاب‌هایی است که درباره واقعه کربلا و قیام حضرت امام حسین (ع) نوشته شده است.

محتوای کتاب با خبر بیعت خواستن یزید و مخالفت امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر آغاز شده و با روایت مصاف لشگر مختار ثقفی با مصعب بن زبیر و قتل مختار به پایان می‌رسد. بخش مربوط به رخداد صبح عاشورا و خطبه حضرت سیدالشهدا (ع) را به روایت از این کتاب در ذیل می‌خوانید:

پس حسین نماز بامداد کرد – روز عاشورا – با یاران خویش برنشست – تعداد هفتاد تن – و گویند که صدوچهل مرد بودند؛ و عمر بن سعد سپاه را برنشاند و صف‌ها برکشیدند، چهار هزار مرد. عمربن الحجاج الزبیری را بر میمنه کرد و شمر بن ذی الجوشن را بر میسره و خود بر قلب بایستاد و رایت خویش مولای خویش را داد و به حرب درآمد. و حسین – رضی الله عنه – یاران را تعبیه کرد. میمنه زهیر را داد و میسره حبیب بن المظاهر را و علامات برادر را داد – عباس – را – و فرمود تا دان کنده (که دور خیمه‌ها ریخته بودند) آتش اندر زدند و دود برآمد.

و نخستین کس، شمر بن ذی الجوشن فراز آمد و گفت یا حسین، آتش به خویش اندر افکندی، خدای ترا روز رستاخیز به آتش اندر فکند. حسین گفت – رضی الله عنه – فردا آگه شوید که به آتش که حقترست. مسلم بن عوسجه حسین را گفت: دستوری ده تا تیری بزنمش که تنهاست و نزدیک. حسین – رضی الله عنه – گفت نباید، تا ایشان ابتدا کنند به حرب کردن.

خطبه حسین بن علی رضی الله عنهما بین العسکرین

پس حسین – رضی الله عنه – از اسب بر جمازه نشست و در پیش صف‌ها درآمد، چنانکه لشکر عمر بن سعد همه او را دیدند و بایستاد و خطبه کرد و خدای را – عزوجل – حمد گفت و مصطفی را – صلی الله علیه – درود فرستاد و سپس فخر نسب خویش یاد کرد و به آواز بلند گفت: یا مردمان کوفه، من دانم که این سخن که می‌گویم مرا سود نخواهد داشت و شما از من باز نگردید و لکن می‌گویم تا حجت خدای – عزوجل – بر شما لازم کنم

– چون زنان این بشنیدند بگریستند اندر خیمه. حسین را رنج آمد از ان. گفت لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ، برادر را و پسر را فرستاد تا ایشان را خاموش کردند –

حسین گفت الحمدالله که شما را نزدیک خدای – عزوجل – هیچ حجت نیست. پس دعا کرد و فرج خواست و از اشتر بر اسب نشست و بایستاد تا ایشان به حرب ابتدا کنندپس گفت: یا مردمان، هر که مرا داند، خود داند که من کیم و هرکه نداند: من پسر دختر پیغامبرم و پسر وصی پیغامبر خدایم – علیه السلام – و اندامی از اندام‌های پیغامبرم و پدر من علی است – پسر عم پیغامبر – و نخستین کس که به اسلام اندر آمد پیش پیغامبر، پدر من بود و عم من جعفر الطیارست که کشته شد به فرمان پیغامبر خدای تعالی و عم پدرم حمزه است – سیدالشهدا – و مادر من فاطمه است – دختر پیغامبر – و کراست از مادر و پدر، این فخر که مراست؟

و شما دانید که پیغامبر گفت مرا و حسن را – برادر مرا – الحسن و الحسین سید شباب اهل الجنه، الله و اکبر، ترسایان را اگر از عیسی سگی ماندی او را بزرگ داشتندی و اگر جهودان را از موسی مانده بودی همچنان، شما چه مردمانید و چه امتید که فرزندان پیغامبر خویش را و عترت و ذریت و دخترزادگان پیغامبر را و زنان را بگیرید در بیابان غریب و تنها و آهنگ خون ریختن ایشان کنید؟ نه از خدای – عزوجل – می‌ترسید و نه از روان پیغامبر – علیه السلام – شرم دارید.

و من تا در میان شما ام خون کسی نریخته‌ام و خواسته کسی نستده‌ام و کس را بر من قصاص واجب نیست که به حجت آن خون من حلال دارد. من مردی بودم روی ازین جهان گردانیده و با اهل بیت خویش به طاعت خدای مشغول شده – در مدینه – مرا از آنجا برمانیدید. به خانه خدای – عزوجل – شدم و به عبادت مشغول، شما – اهل کوفه – مرا نامه‌ها مردید یکی و ده و صد و بخواندید که ما با تو بیعت کنیم و حق باز ستانیم که خلق را امروز امام به حق تویی.

من به قول شما بیامدم. با من غدر کردید و آهنگ خون من کردید. من امروز شما را آن گویم که موسی گفت قوم را: وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ. (آیه ۲۰ سوره مبارکه الدخان. معنای آیه چنین است: و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از اینکه مرا سنگباران کنید.) اگر مرا یاری نکنید و عهد من بشکنید، زانسوتر شوید تا من به حرم خدای – عزوجل – شوم و یا به گور پیغامبر شوم – علیه السلام – و آنجا بنشینم تا این جهان بر من بگذرد.

لشکر عمر همه خامش گشتند و هیچکس هیچ نگفت. آنگه گفت: الحمدالله که حجت خدای – عزوجل – بر شما لازم شد و کس را بر من حجت نیست. پس یکان یکان ایشان را آواز کرد که یا شبث بن ربعی و یا حجار بن ابجر و یا فلان و یا فلان، شما نامه‌ها کردید به من و خواندید. ایشان همه خاموش شدند که ما نخواندیم. حسین – رضی الله عنه – نامه‌های ایشان باز نمود. گفتند ما ازین همه بیزاریم. حسین گفت الحمدالله که شما را نزدیک خدای – عزوجل – هیچ حجت نیست. پس حسین دعا کرد و فرج خواست و از اشتر بر اسب نشست و بایستاد تا ایشان به حرب ابتدا کنند.

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید