نجاری نه، باغبانی!

تازه صحبت‌هایم با دخترک تمام شده بود که مادرش وارد اتاق شد و از دخترش خواهش کرد بیرون اتاق منتظر بایستد. دختر نوجوانی که به گفته خودش از درس خواندن «متنفر» بود، ولی عاشق نقاشی و حتی بدون شرکت در هیچ نوع کلاس نقاشی، بلد بود پرتره اطرافیانش را بکشد. گوشه تمام کتاب و دفترهایش، چشم و ابرو و لب و بینی معلم‌ها و همکلاسی‌ها بود… . از من خواهش کرده بود مادرش را راضی کنم که به‌جای ادامه تحصیل در رشته تجربی، در هنرستان ثبت‌نام کند.

مادر با کیف و کفش مارک‌دار و روسری شانل رو‌به‌روی من نشست. نگران از من پرسید «حرف حساب دخترم چی بود؟» گفتم «دوست دارِ بره هنرستان» گفت «اینو که خودم هم می‌دونم، آخه چرا؟! چه‌طور میتونه این‌قدر بی‌فکر باشه؟! از وقتی به دنیا اومده من و پدرش همه کار براش کردیم، هنوز حرف زدن بلد نبود که من کارگاه‌های «پرورش کودک نابغه» شرکت می‌کردم. قبل از این‌که بره دبستان خودش رو بردم استعدادسنجی کودکان، بعد چه‌قدر پول دادم توی دوره‌های «پرورش هوش کودکان» ثبت‌نامش کردم. چه‌قدر شهریه دادیم توی بهترین پیش‌دبستانی و دبستان ثبت‌نامش کردیم. از شش‌سالگی بهترین کلاس زبان رو می‌رفت. برای هر درسی که درش ضعیف بود معلم خصوصی گرفتیم. بهترین کتاب‌های کمک‌آموزشی، گرون‌ترین کلاس‌های تقویتی. خودم به تمام تکالیفش رسیدگی می‌کردم و مدام با معلمش در ارتباط بودم تا خیالم راحت باشه که بهترین دانش‌آموز کلاسه. موقع امتحانات نه مهمانی می‌رفتیم نه مهمان خونه‌مون راه می‌دادیم که با تمرکز بیشتری درس بخونه. هیچ مادری مثل من حواسش به درس‌ومشق بچه‌اش نبود، هیچ‌کس مثل من رسیدگی نمی‌کرد. آخه ما این‌همه روی این بچه سرمایه‌گذاری کردیم، پول خرج کردیم که پزشک بشه، دندان‌پزشک بشه، وکیل بشه، نه نقاش!»

جواب دادم «ولی دختر شما هم نقاشی رو خیلی دوست دارِه، هم واقعاً توی این زمینه استعداد داره، به نظرم می‌تونه توی این رشته موفق بشه!»

زن با لحنی کلافه گفت «آخه آدم به فک و فامیل چی بگه؟ بگه بچه‌ام می‌خواد نقاش بشه؟! مسخره نمی‌کنند آدم‌رو؟! پسر دخترخاله‌ام رتبه ۸۰ کنکور تجربی شده، دخترخواهرم دندان‌پزشکی می‌خونه، پدر خودش یه وکیل سرشناسه، اون‌وقت بچه من هنرستان بخونه؟! ما با تمام وجود تلاش کردیم آینده بچه‌مون رو بسازیم، حالا اجازه بدیم خودش آینده خودش رو خراب کنه؟!»

با تعجب گفتم: «فکر نمی‌کنم نقاش شدن به معنی خراب شدن آینده باشه، طوری حرف می‌زنید انگار دخترتون گفته می‌خواد معتاد بشه! خب این رشته رو دوست‌دارِه، با نقاشی حالش خوبه و لذت می‌بره از کارش، در ضمن، استعداد خوبی هم دارهِ!»

مادر عصبی‌تر از قبل گفت «پس این‌همه سرمایه‌گذاری و تلاش من و پدرش چی میشه؟! پس آرزوهایی که ما براش داشتیم چی؟ ما خوشبختی بچه‌مون‌رو می‌خواهیم، قرار نبود بره سراغ رشته‌ای مثل نقاشی! نمی‌تونیم اجازه بدیم هم زحمات ما و هم آینده خودش‌رو هدر بده!»

لبخند زدم و گفتم «بچه‌های ما عروسک‌های چوبی نیستند که هرطور دوست داریم اون‌ها رو بتراشیم و به هر شکلی که خودمون می‌پسندیم در بیاریم، فرزندان ما مثل گیاهان مصممی هستند که مسیر رشد خودشون‌رو پیدا می‌کنند، ما فقط وظیفه داریم آب‌وخاک و نور مناسب (نیازهای اساسی) رو برای رشدشون فراهم کنیم. ما فقط قراره کمکشون کنیم تا مسیر رشد هموارتری داشته باشند، نه این‌که یک مسیر خاص‌رو به اونها تحمیل کنیم. دختر شما حتی اگه معروف‌ترین پزشک شهر هم بشه، شاید شما بابت این مسئله احساس خوبی داشته باشید یا در برابر دیگران افتخار کنید، اما مطمئناً خودش به خاطر بودن در شغلی که دوستش نداره احساس خوشایندی نخواهد داشت. بهتره قبل از نظر مردم یا حتی احساسات و آرزوهای خودمون، احساسات و آرزوهای بچه‌هامون رو در نظر بگیریم…». مادر در سکوت به گلدان روی میز خیره شده بود… .

 

آیا قرار است بچه‌ها همان شکلی شوند که ما می‌خواهیم؟

پرورش کودک، «نجاری» نیست؛ در کاری مثل نجاری، هدف تولید نوع خاصی از محصول، مثلاً صندلی است. نجار برای خلق یک صندلی ایده‌آل، ابتدا یک طرح در ذهن خود مجسم می‌کند، سپس به شکل دقیق به‌ اندازه‌گیری و برش می‌پردازد. در نهایت با دیدن محصول نهایی، می‌توانیم قضاوت کنیم که آیا این یک صندلی ایده‌آل یا همان طرح ذهنی اولیه نجار شده است یا نه. لازمه موفقیت در کاری مثل نجاری، دقت و کنترل فراوان است. بسیاری از والدین و احتمالاً برخی از شما خوانندگان عزیز، این‌گونه گمان می‌کنند که با برخی تکنیک‌های دقیق و مشخص، توجه بسیار به کودک و دقت و کنترلگری زیاد در امر تربیت فرزند، می‌توانند کودک خود را در نهایت به همان نوع بزرگ‌سال ایده‌آلی که خودشان مدنظر دارند تبدیل کنند. درست همان‌طور که ما یک نجار را بر اساس کیفیت محصول نهایی‌اش به «نجار خوب» یا «نجار بد» تقسیم می‌کنیم، پس می‌توانیم با ارزیابی شخصیت، اخلاق یا موفقیت‌های کودکان در بزرگ‌سالی، والدین آن‌ها را به «والدین خوب» یا «والدین بد» تقسیم کنیم، اما فقط کافی است نگاهی به اطراف خود بیاندازید، یا شاید بهتر باشد مدتی در کنار ما روان‌شناس‌ها در اتاق درمان کار کنید تا متوجه شوید تلاش‌های والدین لزوماً تضمین‌کننده موفقیت، پیشرفت یا شخصیت نهایی فرزندان آن‌ها نخواهد بود.

بسیاری از اوقات دیده‌ام والدینی که حداقل از نظر عموم مردم «والدین بدی» بوده‌اند، فرزندان موفقی داشته‌اند اما والدینی که «خوب» به نظر می‌رسیدند، فرزندان مشکل‌داری داشته‌اند. یک روان‌شناس واقعی (برخلاف روان‌شناس‌نماهای فریبکار فضای مجازی) هرگز به شما وعده نخواهد داد که با شرکت در کارگاه‌های من یا خواندن کتاب من، فرزند موفق و ایده‌آلی تربیت خواهید کرد. من هم به شما این وعده را نمی‌دهم.

بچه‌های ما میز و صندلی نیستند که با یاد گرفتن چند جور فوت‌وفن یا تکنیک، آن‌ها را به همان شکلی درآوریم که خودمان دوست داریم؛ فرزندان ما «انسان» هستند و شخصیت یک انسان در اثر ترکیب پیچیده‌ای از عوامل ژنتیکی، خانوادگی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی، آموزشی و… از همه مهم‌تر «اراده آزاد» خودش شکل می‌گیرد. به همین دلیل است که من به شما آن وعده‌های دروغین و فریبکارانه روان‌شناس‌نماهای شیاد را نمی‌دهم. تنها چیزی که به شما وعده می‌دهم این است که با مطالعه و تحقیق، با نیازهای واقعی فرزندان خود بیشتر و بهتر آشنا شوید؛ نیازهایی که در صورت برآورده شدن، «احتمال» سلامت روان و موفقیت فرزند شما در آینده را افزایش خواهد داد. وقتی درباره انسان حرف می‌زنیم، هیچ «قطعیتی» وجود ندارد.

اگر پرورش کودک، نجاری نیست، پس چیست؟ پس ما والدین چه نقشی در موفقیت، شخصیت و آینده فرزندان خود داریم؟ بهترین تمثیلی که می‌توان برای نقش والدین‌ و به‌ویژه مادر در زندگی کودکان داشت، تمثیل باغبان و گیاه است. وقتی باغبانی می‌کنیم، فضایی محافظت شده و حمایتی برای گیاهان خلق می‌کنیم تا بشکفند. باغبانی نیازمند کار سخت و عرق جبین ماست، همراه با بیل زدن‌های طاقت‌فرسا و غوطه‌ور بودن در کود کشاورزی؛ و همان‌طور که هر باغبانی می‌داند، نقشه‌های ویژه ما همواره عقیم می‌مانند. گل رز که قرار بود از حصار بالا برود، لجوجانه در فاصله یک‌قدمی زمین باقی می‌ماند و نارنج‌ها شته می‌زنند، اما در عوض، بزرگ‌ترین لذت‌ها و فتوحات باغبانی ما نیز وقتی فرامی‌رسند که باغ از کنترل ما می‌گریزد، زمانی که بوته‌های یاس ناگهان تمام باغ را فرامی‌گیرند و درخت تاک که قرار بود در آلاچیق بماند، با رنگ سرخ روشن لابه‌لای درخت‌ها غوغا به پا می‌کند و درخت پسته پس از سال‌ها بالاخره محصول می‌دهد. شکوه یک چمنزار به بی‌نظمی آن است. به‌محض این‌که شرایط تغییر کند، گل‌ها و چمن‌های مختلفی ممکن است بشکفند یا تلف شوند و هیچ تضمینی وجود ندارد که یک گیاه خاص به بلندترین، زیباترین یا پرشکوفه‌ترین گیاه تبدیل شود.

باغبان خوب تلاش می‌کند تا خاکی پر ثمر خلق کند که بتواند از کل اکوسیستم گیاهان مختلف با قوت‌ها و زیبایی‌های مختلف، و نیز ضعف‌ها و دشواری‌های گوناگون محافظت کند. برخلاف یک صندلی خوب، یک باغ خوب بسته به تغییر شرایط جوی و فصول دائماً تغییر می‌کند و در درازمدت آن نوع سیستمی که متنوع، منعطف، پیچیده و پویاست، قبراق‌تر و انعطاف‌پذیرتر از آن گلی خواهد بود که در گلخانه و با احتیاط تمام تیمار شده است.

باغبانی با خطرات و دشواری‌های بسیار همراه است؛ هر باغبانی با درد تماشای پژمردن ناگهانی جوانه‌های نویدبخش آشناست و تنها باغی که چنین مخاطراتی را ندارد و با این رنج همراه نیست، باغی است که با چمن مصنوعی فرش شده و با داوودی‌های پلاستیکی تزیین شده است!

کار ما به‌عنوان والدین، ساختن نوع خاصی از کودک نیست، در عوض کار ما فراهم آوردن فضایی محافظت شده از عشق، امنیت و پایداری است که کودکانی از انواع بسیار نامنتظره و گوناگون بتوانند در آن بشکفند. کار ما شکل دادن به اذهان کودکانمان نیست؛ کار ما این است که به ذهن آن‌ها اجازه دهیم در همه امکانات جهان کاوش کنند. کار ما این نیست که به کودکان بگوییم چگونه بازی کنند، بلکه دادن اسباب‌بازی به آن‌ها و جمع کردن اسباب‌بازی‌ها پس از اتمام بازی بچه‌هاست. ما بیش از آنکه به کودکان بیاموزیم، می‌توانیم به آن‌ها اجازه دهیم تا بیاموزند.

 

دکتر زهرا وافر (روان‌شناس)

مجله آشنا، شماره ۲۲۶، صفحات  ۷۵-۷۲.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
پیمایش به بالا