مقدمه:
انسان موجودی متفکر در چرخه هستی است که نظام فکری متناسب با اهداف آفرینش و جهانبینی خود را دارد و رفتارها و دیدگاههای او برگرفته از نوع نگرش اوست. جامعه انسانی نیز شکلگرفته از انسانهای هدفمند است که در سایه باورها و دانستههای خویش گامهایی جهت رسیدن به هدف و مطلوب خود برمیدارند. نگرش چه مثبت باشد و چه منفی، هدایتگر منش و روش انسان است. در نتیجه افرادی که نگرش مثبت و جهانبینی استوار بر معارف الهی دارند، به سوی رشد و تکامل گام برمیدارند اما آنان که گرفتار نگرشهای الحادی و غیر الهی هستند، براساس نگرش خود، در پرتگاه گمراهی سقوط خواهند کرد.
قانونگذار الهی جهت ایجاد جامعه سالم انسانی و هماهنگی با نظام هستی، شاخصههایی را برای رفتارها و روحیات بشر بیان کرده، آنها را به سوی مؤلفهها دعوت میکند. حیا، پاکدامنی، حفظ حدود و حریمها و دیگر رفتارهای تعریف شده انسانی از جمله شاخصهها هستند که در نوشتار حاضر به بیان آنها میپردازیم.
نکته قابل توجه ارتباط ژرف و تنگاتنگ این مقولهها با یکدیگر است به گونهای که قابل تفکیک نیستند و جداسازی هر یک از این حلقهها موجب گسست از مبانی و اصول میشود.
شاید بتوان گفت سخن عمدهای که در مقاله حاضر در ارتباط با عفاف و پاکدامنی گفته میشود، تبیین و تفسیر روابط بین لایههای پیدا و ناپیدای عفاف است و این نوآوری در ارائه طرح (هرم عفاف) است که برگرفته از روایات معصومان(ع) نیز تجربیات عینی و ملموس نگارنده میباشد.
پرسشهای اصلی پژوهش
حقیقت عفاف چیست؟
ریشه و ثمره آن کدام است و چگونه میتوان فرهنگ عفاف را در جامعه ترویج کرد؟
آیا میتوان طراحی مناسبی برای (عفاف) داشت؟
ضرورت بحث عفاف در جوامع انسانی
از آنجا که آدمی موجودی اجتماعی بوده، از نظر روانی و اجتماعی نیازمند ایجاد روابط انسانی با همنوعان خود است، مبحث کیفیت ارتباط و چارچوبها مطرح میشود. مسلّم است ارتباطات انسانی به ویژه در جوامع متمدن امروز، منحصر در روابط جنسهای موافق با یکدیگر نمیشود، اگر چه حتی در صورتی که چنین بود، باز به بحث (عفاف) در کیفیت و پسزمینه روابط نیازمند بودیم.
گسترش جوامع انسانی با ابعاد گوناگون فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، گستره روابط بشر را وسعت بخشیده، چون میزان آسیبپذیری در چنین جوامعی بیشتر میشود، باید اصول و قواعدی جهت حفظ و سلامت این گونه روابط در نظر گرفت.
معمولاً در محیط کار و بیرون از کانون خانواده، حتی گاه درون خانه، نمونههایی از روابط دو جنس مخالف چه از گروه محرمها و چه از گروه نامحرمان دیده میشود که باید تعریف شده، متناسب با موازین و اصول شرعی و عرفی باشد، در غیر این صورت موجب بروز مفسده و ناامنی روانی و اجتماعی میگردد.
بنابراین لزوم ارتباطات انسانی به ویژه در گستره روابط دو جنس مخالف، اعم از محرم و غیر محرم، و ضرورت وجود امنیت روانی فردی و اجتماعی و ایجاد جامعهای سالم در سایه بهداشت روانی، بحث در مورد عفاف، ریشهها و پیشینههای آن را ضروری مینماید و نیازمند طراحی و مهندسی صحیح معرفتی در زمینه بهینهسازی روابط است.
مفهومشناسی اصطلاحات
در روند تحقیق و پژوهش، به اصطلاحات و واژگان کلیدی برمیخوریم که درک و دریافت مفهوم آنها به صورت عملیاتی، راهگشای ما در فهم عمیقتر مسئله خواهد بود. اصطلاحات کلیدی در این نوشتار عبارتند از:
عفت (عفاف):
حالتی نفسانی (درونی) است که از چیرگی شهوت بر افراد جلوگیری میکند. راغب اصفهانی مینویسد: (العفّه حصول حاله للنفس تمنعها عن غلبه الشهوه.)
این واژه در قرآن کریم به معنای عفت و خودنگهداری آمده است: (وَ أَن یسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَّهُنَّ) و یا (الذین لا یجدون نکاحاً …)،
خودنگهداری هم در مورد نُمودهای شهوانی است مانند آنچه در آیات مذکور آمده، هم در مورد مال حرام یا شبههناک مانند:
(وَ مَن کانَ غنیاً فَلْیسْتَعْفِفْ؛ آن کس که توانگر است از خوردن مال یتیمی که تحت سرپرستی اوست خودداری ورزد.)
برای عفت معانی دیگری مانند (ترک شهوت و پاکی خوی و جسم) و (نگاهداشت از ارتکاب حرام و درخواست از مردم)، ذکر شده است که به نوعی هم معنای قناعت در آن نهفته است و هم معنای تقوا و خودنگهداری. از مجموع مطالب پیشگفته میتوان دریافت که عفاف، نوعی حالت درونی است که انسان را از گناه باز میدارد و سکاندار هدایت رفتارهای بیرونی است. حجاب، پاکی نگاه و خیال و تفکر و … از مصادیق بیرونی و نماد عفاف هستند.
از تعریف راغب اصفهانی چند نکته مهم دریافت میشود:
عفاف اکتسابی است و این مطلب از (حصول حالت) فهمیده میشود، یعنی تحصیلی (اکتسابی) است، نه ذاتی که در این وصف با حیا مشترک است.
نوعی بازدارندگی و نگاهداشت در آن نسبت به تمام انواع شهوات وجود دارد و در این تعریف (غلبه شهوت) مطرح است که ظاهراً چیرگی آن بر عقل منظور است.
عفاف حالتی است که به (نفس) آدمی برمیگردد، پس نر و ماده در آن راه ندارد (چون نفس فراتر از جنسیت است) و اختصاص به زنان ندارد. صفت و حالت عفاف باید در وجود مرد و زن نهادینه شود.
حیا
حیا ملکهای است که انسان را از گناه و ارتکاب حرام دور میکند. حیا نیز از امور اکتسابی است زیرا با انجام معاصی، فرد از حیا جدا میشود. ملکه صفتی است که در نفس راسخ و استوار شده باشد و یا استعدادی است که در پرتو آن میتوان کاری را با مهارت و ذوق انجام داد مانند استعداد ریاضیات. بنابراین ملکه حیا در نفس انسان راسخ میشود و در پی آن مهارت زیست پاک و دور از گناه به وجود میآید. در روایات، حیا از فرشتههای خدا مطرح شده است.
حد
در لغت به معنای مرز بین دو چیز است که آنها را از هم مشخص و جدا میکند.
حریم
حریم به معنای چیزی است که تماس با آن حرام بوده و به آن نزدیک نمیشوند. (الحریم: الذی حَرُم مَسّه فلا یدنی منه).
حجاب
در لغت به معنای (المنع من الوصول، ممانعت از رسیدن به چیزی) است.
گفته شده که حُجْب و حجاب هر دو مصدر و به معنای پنهان کردن و منع از داخل شدن است. آیه شریفه (وَ مِن بَیننِا وَ بَینِکَ حِجابٌ) شاهد بر این مدعا است. اگر چه در ادبیات عرب و زبان دین (آیات و روایات) برای بحث پوشش زنان از واژه (ستر) استفاده شده و کمتر به حجاب اشاره شده اما در کتب لغت به واژگان (امرأه محجوبه) به معنای زنی که خود را با نوعی پوشش پوشانده است، برمیخوریم. در مجموع میتوان گفت حجاب ثمره عفاف درونی است که تظاهر و نُمود بیرونی یافته است و به نوع پوشش در ظهور اجتماعی افراد و در رویارویی با نامحرم گفته میشود.
(مستورات) به معنی زنانی است که دارای پوشش و ستر هستند و (محجوبات) به معنای زنانی که حفظ حریم میکنند و جدا از مردان هستند.
(ملکه) در لغت به معنای صفتی است که در نفس راسخ و استوار شده است، به گونهای که از آن جدا نمیشود. گاهی از (خُلق) و گاه از (سجیه) به ملکه تعبیر میشود.
مروری بر انواع روابط انسانی
در بحث ضرورت بیان شد که لزوم ارتباطات انسانی و نیاز روانی و اجتماعی (حس تعلق) موجب ضرورت مبحث عفاف میشود. از اینرو پیش از ورود به بحث اصلی باید به انواع ارتباطات انسانی پرداخته، جایگاه عفاف و حیا و دیگر مقولههای مورد نظر را در این مجموعه روابط یافت.
در یک نگاه کلی مجموعه روابط انسانها در سه حوزه و حیطه شکل میگیرد: ارتباط با خود که در مقوله عرفان و کشف و شهود راه مییابد؛ ارتباط با خدا که در بخش عبادات و نیایشها تجلی مییابد. اگر چه گستره این بخش بقیه موارد را نیز در بر میگیرد؛ و ارتباط با همنوعان در هر صنف و گروه که در مقوله علم اخلاق و ارتباطات به معنای اصطلاحی امروزی وارد میشود.
جدایی این سه حوزه و بحث روی هر یک بدون در نظر گرفتن حوزه دیگر کاری، غیر عالمانه و بیثمر خواهد بود زیرا همواره این سه حوزه ارتباطی روی هم تأثیر گذاشته و از هم اثر میپذیرند.
بدون توجه به بُعد اوّل یعنی ارتباط با خود که مستلزم خودشناسی است، نمیتوان ارتباط با خدا را تبیین نمود چرا که (مَن عرف نفسَه فقدْ عرف ربَّه) شناخت خود به شناخت خدا منتهی میشود. ارتباط با خدا در قالبهای تفکر و خلوت با خود و بازنگری در امور زندگی (خودتحلیلی، خوداصلاحی و خودشکوفایی) رابطه فرد را در ارتباط با خداوند یکتا تقویت میکند و چگونگی ارتباط با خدا را شکل میدهد؛ همان گونه که ارتباط با خود و خدا شکلدهنده ارتباط با همنوعان است. ارتباطات انسانی ما برخاسته از نوع نگرش و تحلیل ما از مجموعه نظام هستی و جهانبینی ما است. انسانهای یکتاپرست و خدامحور در ارتباط با مجموعه همنوعان خود در هر صنف و جایگاه که باشند، به حدود و حقوق الهی و انسانی افراد توجه دارند و از آن تجاوز نمیکنند زیرا میدانند، برایند حاصل تعدی از حدود خدا و ظلم به نفس است.
بنابراین مثلث ارتباطی و شناختی افراد (که از سه ضلع خود، خدا و همنوعان تشکیل شده است) نوع جهانبینی و چگونگی روابط انسانها با یکدیگر و رفتارهای اجتماعی آنان را مشخص میکند، چنان که عفاف و حیا روابط و رفتارها را نظاممند و متناسب با حدود میکند. هنگامی که افراد جامعه حیاوارانه زندگی کنند، عفیفانه با یکدیگر برخورد میکنند و حدود و حریمها را حفظ میکنند. در سایه انجام تکالیف و وظایف الهی و انسانی، به نشاط درونی و بیرونی نایل میشوند و حجاب آنها محصول سطوح زیرین است.
عفاف، نیرویی درونی با نمود بیرونی
در بخش مفهومشناسی به اختصار در مورد مفهوم عفاف بحث شد اما در این بخش به گونه گسترده و کامل، عفاف را از دیدگاه روایات بررسی میکنیم.
گفته شد که عفاف به دست آوردن حالتی نفسانی است که از غلبه شهوت بر [عقل ]انسانها جلوگیری میکند. این صفت از آنجا که وصف عارض بر نفس است، برای نوع انسان مطرح میشود، نه فقط برای جنس خاصی مثل زنان.
در روایات بین انسانهای عاقل و عفیف، رابطه مستقیمی ذکر شده است؛ حضرت علی(ع) میفرماید: (من عقل عَفّ). رابطه عقل و عفاف را از این نکته نیز میتوان دریافت که عفت نوعی اعتدال در امور است و عقل نیز این معنا را در خود دارد. علمای اخلاق در تعریف عفت مینویسند:
(العفه هو انقیاد قوه الشهوه للعقل فی الْإقدام علی ما یأمرها به من المآکل و المنکح و …؛
عفت عبارت است از پیروی و تبعیت قوه شهوت از عقل در انجام اموری که به شهوت برمیگردد از جمله در خوردن و زناشویی و … .
بنابراین عفت به معنای سرکوبی شهوت نیست که به اصطلاح علم اخلاق (خمود) است. (شره) و شهوترانی به معنای زیادهروی در امور جنسی یا هر چیز دیگر است و خمودی به معنای خاموش کردن آن و عفت حد اعتدال بین شهوترانی و خمود است.
(غزالی) بدن انسان را به کشوری تشبیه کرده است که زمامداری به نام (عقل) دارد و مأموری به نام (شهوت) که اگر عقل شهوت را کنترل نکند، این مأمور خطرناک، عرصه را بر افراد مملکت کاملاً تنگ کرده و آنان را به فقر و تباهی میکشد.
با توجه به این تشبیه عالمانه، میتوان به حقیقت و عظمت فرهنگ عفاف در جوامع پی برد. هنگامی که نیروی درونی عفاف در نفس افراد جامعه ایجاد شود، زمام شهوت در فضای کلی اجتماعی به دست عقل افتاده، در جایگاه خود اجازه ظهور و بروز مییابد و میزان بزهکاریها، بیعفتیها، بیغیرتیها و بیبند و باریهای جامعه به حداقل میرسد.
عفاف نسخهای است تجویز شده توسط شارع برای دارا و ندار که احتمالاً در بخش دوم معنای قناعت منظور است و در بخش اوّل به مفهوم خودنگهداری از ارتکاب حرام است.
از یک سو در قرآن کریم آمده است: (وَ مَن کانَ غَنیاً فَلْیسْتَعْفِفْ) و از سوی دیگر میخوانیم: (وَ لْیسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یجِدوا نِکاحاً حَتّی یغْنِیهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ …)
مهار نفس و وجود یک نیروی بازدارنده به هنگام یکهتازی هوای نفس و خواهشها و شهوات، از اموری است که اندیشوران بزرگ دنیا با هر نوع اعتقاد و ملیت و مسلک آن را پذیرفتهاند. زکریای رازی که در بسیاری از علوم به ویژه در حکمت و طب تبحر زیادی داشته، او را (بقراط عرب) لقب داده بودند، در کتاب (الطب الروحانی) ابتدا به شناخت این نیروی بازدارنده توصیه کرده، پس از بیان نظریههای سقراط و افلاطون در مورد حفظ نفس مینویسد:
(از این بیانات نتیجه میگیریم که هیچ نظریه مادی نیست که مهار امیال را تا اندازهای لازم نداند و سهلانگاری و هرج و مرج را روا دارد.)
نقش عفاف در مهار امیال و سپردن زمام شهوات به دست عقل (با توجه به سخنان حکیمانه بزرگان) بیش از پیش نمادین میشود و این هدایت درونی و نیروی نهانی برای بشر نعمتی بس عظیم است.
اصول و پایههای عفاف و حجاب
شناسایی ماهیت هر پدیدهای (با توجه به اصول و پایههای آن) در ژرفنگری مؤثر است. هر فرآیندی دارای اصول و مبانیای است که موجب استواری آن در برابر تندباد شبهها و یورشها میشود و عفاف از این فرآیند مستثنا نیست.
در یک نگاه کلی اصول زیر را میتوان به عنوان پایههای اساسی در فرهنگ عفاف و حجاب برشمرد:
الف) حجاب و به طریق اَوْلی عفاف (که مقدمه حجاب است) از مصادیق حق اللَّه به شمار میرود و ادای این حق از واجبات است. باید به زن توجه داد که حجاب تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید از حق خودم صرف نظر کردم. حق همسر او هم نیست تا بگوید من راضیام، بلکه حقی است الهی، از اینرو اگر زن همسرداری آلوده شد، اگر خودش و شوهرش راضی باشند، پرونده مختومه نمیشود بلکه باید اجرای حد شود و کیفر گردد، زیرا به حق اللَّه تجاوز شده است.
در رساله حقوق امام سجاد(ع) حق خدا بر بندگانش با تعبیر (و اکبر حقوق اللَّه علیک …) آورده شده، ادای حق خدا اصل حقوق شناخته شده که دیگر موارد از آن جدا میشود.
ب) عفاف و حجاب، حق نفس انسان بر او هم هست، پیش از آنکه تکلیفی شرعی و اجتماعی باشد. این مطلب را از رساله حقوق امام سجاد(ع) نیز میتوان برداشت کرد: (و اما حق نفسک علیک فإن تستوفیها فی طاعه اللَّه؛ حق نفست بر تو این است که آن را تمام در راه طاعت خداوند قرار دهی.)
قرار دادن نفس – با تمام شئون آن – برای پیروی از خدا به جز در سایه عفاف و نیرویی درونی که انسان را از گناه و حرام دور کند، حاصل نخواهد شد. میتوان از سخن معصوم این نتیجه را گرفت که حق نفس انسان بر او حرکت براساس عفاف و حیا در زندگی است.
پ) پدیده حجاب تنها یک پوشش نیست بلکه نماد باورها و گرایشهای افراد است، حتی گاه نمادی برای معرفی ملیت و فرهنگ بومی میباشد. پس میتوان گفت حجاب، ثمره حیا و عفاف، افزون بر حفظ تن و روان فرد، نماد هویت دینی و ملی است.
ت) حجاب مانع حضور اجتماعی زنان نمیشود بلکه حکم حجاب و طرح آن در موارد متعددی در قرآن کریم نوعی امضای حضور اجتماعی زن است زیرا اگر بنا باشد زنان در خانه بنشینند و با نامحرم روبهرو نشوند، نیازی به حکم حجاب نخواهد بود.
ث) حجاب و عفاف موجب خودارزشمندی افراد و در نتیجه استواری شخصیت آنان میگردد و سطح عزت نفس را بالا میبرد؛ البته در صورتی که برای این رفتار، دلایل محکمی آورده شود و آگاهانه گزینش گردد.
ج) عفاف و در پی آن حجاب براساس روایات مانع افسردگی و فرسودگی روحی و روانی میشود. حضرت علی(ع) فرمود: (… و ثمرتها قله الاحزان؛ ثمره و محصول عفاف کم شدن اندوهها است.) بنابراین افراد عفیف دارای نشاط خواهند بود. شاید این نشاط (که امری درونی و باطنی است و نمود ظاهری آن به صورت لبخند و تبسم دیده میشود) به علت پاکی درونی یعنی عفاف باشد.
(هرم عفاف) و بهداشت روانی فرد و جامعه
معمولاً به هنگام سخن گفتن از حجاب آنچه بیدرنگ در اذهان متصور میشود، پوشش و نوع آن است و کمتر به حقیقت حجاب، ریشهها و مراحل شکوفایی آن پرداخته شده است.
به نظر میرسد اگر لایههای زیرین این قضیه برای جوانان (به ویژه آنان که کمالطلب و حقیقتجو و اهل استدلال هستند) تشریح و بیان شود، در پذیرش حکم حجاب و عمل به آن با مشکلی روبهرو نخواهند شد.
نگارنده جهت رسیدن به یک تعریف عملیاتی و ارائه طرحی ساده (که مبتنی بر معارف دینی بوده و برای جوان امروز هم جاذبه داشته و هم از دلیل منطقی برخوردار باشد) تلاش پیگیر داشته، با بررسی روایات مربوط به حیا، حجاب، عفاف و حدود، حریم و کنار هم قرار دادن قطعات و برشهای روایی، طرحی با عنوان (هرم عفاف) را ارائه میدهد. بدیهی است طرح تا رسیدن به مرحله مطلوب، راه زیادی در پیش دارد اما میتواند پایهای جهت تحقیقات بعدی باشد.
جهت بررسی حقیقت عفاف و ارائه راهکارهای مناسب و عملیاتی در جامعه به ویژه جامعه دینی ابتدا باید به جایگاه آن در مجموعه معارف و پدیدهها پرداخت. هرگز نمیتوان پذیرفت که یک حالت و یا صفت مانا (ملکه) بدون آنکه پیشینه و یا ثمرهای داشته باشد، قابل تعریف باشد؛ عفاف چنین ویژگی دارد.
در این بخش از نوشتار هرم هندسی را تصور میکنیم که سطوح متفاوت آن براساس روایات چیده شده است. سطح اوّل را، حیا تشکیل میشود و در رأس و قله آن حجاب قرار دارد و سطوح میانی عبارتند از: عفاف، قناعت، صیانت و نشاط با آرامش درونی.
بدیهی است تا زمانی که این سطوح میانی و واسطهها شناسانده نشوند، نیز نقش و تصویر ذهنی و بیرونی هر یک ترسیم نگردد، نهادینهسازی فرهنگ عفاف در جامعه میسر نخواهد شد. تا زمانی که نگاه جامعه به حجاب به عنوان یک تکلیف (که به خودی خود مشقت و زحمت دارد) و حتی با نگاهی بدبینانهتر یک (تحمیل بدون استدلال)(!) تلقی شود، نیز ریشهها و پیشینههای آن مشخص نشود، نمیتوان در زمینه ایجاد جامعهای عفیف و باحجاب، موفقیتهایی به دست آورد.
استدلال در سطوح هرم به شرح زیر است:
سطح اوّل، حیا
در روایاتی به عبارت (سبب العفه الحیاء) برمیخوریم که ریشه عفت، حیا دانسته شده است. نیز روایت دیگر خاستگاه مروت را حیا ذکر نموده و ثمره آن را عفت (اصل المروه الحیاء و ثمرته العفه). در روایت دیگر میزان عفت را به تناسب میزان حیا بیان کرده و میفرماید: (علی قدر الحیاء تکون العفّه.)
بنا بر آنچه در بخش مفهومشناسی در مورد حیا گفته شد، حیا ملکهای است که انسان را از گناه دور میکند و از این جهت در قلب فرد راسخ و استوار است. اینکه در برخی روایات (تعفّف) (عفتورزی) پس از باحیا بودن مطرح میشود، به نظر میرسد این تقدم رتبی نشانگر تقدم در متخلّق و آراسته شدن به آن هم باشد. پیامبر اکرم میفرماید: (ان اللَّه یحب الحیی المتعفف؛ خداوند افراد باحیای عفیف را دوست دارد.)
بنابراین در اولین سطح (هرم عفاف)، حیا قرار میگیرد. حیا موجب جمع و نظامبخشی خصال ایمانی میشود. شریف رضی عبارت (الحیاء نظام الایمان) را استعاره دانسته و منظور را پر کردن خلل و شکافهای ایمان توسط حیا ذکر میکند. به نظر او حیا مانند نخی که مرواریدها را در کنار یکدیگر تنظیم میکند، ایمان را نظم میدهد زیرا فرد باحیا از معاصی دور میشود اما وقتی حیا از بین رفت ایمان مشکل مییابد.
سطح دوم، عفاف
این سطح را نیز با استفاده از روایت (سبب العفه الحیاء) میتوان برداشت کرد. به وسیله عفت که حالت درونی است، افراد جامعه سایه عقل را بر شهوات خود میاندازند و از لجامگسیختگی شهوتها جلوگیری میکنند. این امر اکتسابی است و باید با مراقبت و تمرین به دست آید. البته لازمه این مراقبه، شناخت عمیق نسبت به شهوات و تعاریف و انواع آنها و نیز چگونگی مهار آنها است. در این مرحله باید آگاهیبخشی به طور گستردهای ایجاد شود، به ویژه از دوره تحصیلات ابتدایی و متوسطه.
سطح سوم، صیانت
در این طرح، از صیانت با تعبیر (حفظ حریم) هم یاد میشود. این مرحله به حفظ نفس از هر گونه شر و پلیدی و تجاوز و هنجارشکنی اشاره دارد. در روایت آمده است: (ثمره العفه الصیانه؛ محصول و برآیند عفت صیانت است.) اگر چه در ظاهر صیانت و قناعت در یک درجه قرار میگیرند اما با توجه به معنای ظریف صیانت میتوان دریافت که پس از نهادینهسازی صیانت، به قناعت میتوان رسید.
حفظ حریم، نزدیکترین مرحله به حجاب حقیقی است زیرا پوشش بدون توجه به حریمها و دوری از اختلاط و آمیختگیها نمیتواند مفهوم حقیقی حجاب را برساند.
از امام رضا(ع) در مورد قناعت پرسیده میشود و حضرت میفرماید: (القناعه تجتمع الی صیانه النفس و عزّ القدر …؛ قناعت مجموع صیانت (حفظ) خویش و عزت نفس و … است.)
سطح چهارم؛ قناعت
این سطح با توجه به روایاتی که قناعت را ثمره عفت ذکر کردهاند تنظیم میشود.
حضرت علی(ع) میفرماید: (ثمره العفه القناعه؛ قناعت برآیند و محصول عفت است.) پیش از این بیان شد که برخی مفسران کلمه عفت در بعضی آیات را (قناعت) معنا کردهاند، که احتمالاً سبب آن به علت نزدیکی معنای این دو است: نه اینکه مترادف باشند. از قناعت با تعبیر (حفظ حدود) نیز میتوان یاد کرد زیرا معمولاً افرادی که ملکه قناعت در وجود آنها شکل گرفته باشد، به حد خود، راضی و قانع بوده، به حدود دیگران تجاوز نمیکنند.
در طرح مذکور این صفت چنین تبیین میشود که فرد باحیا در نگاه به پیرامون خود عفیفانه برخورد میکند و مانع از چیرگی شهوت میشود و به آنچه خداوند در اختیار او قرار داده، قناعت میکند و حدود دیگران را مراعات میکند. او در نگاه، سخن گفتن، جلب توجه و … روی یک خط و مرز مشخص حرکت میکند، با حالت (قناعت). این ویژگی محصول صیانت است چنان که پیش از این بیان شد. گفته شده است: (علی قدر العفه تکون القناعه؛ میزان قناعت بستگی به عفت دارد.