چرا دعای ما مستجاب نمی‌شود!!!

چرا دعای ما مستجاب نمی‌شود!!!

دعا، عرض نیاز به درگاه الهی و خواستن نیازمندیها از اوست که از فیض و فضل نامتناهی اش به نوید ادعونی استجب لکم، هر که او را بخواند درهای سعادت به روی او، گشاده شود، چرا که بندگان به او نیاز دارند و امید گنهکاران تنها به فضل اوست.
در این نوشتار با بیان چند داستان کوتاه به بررسی مسئله ی دعا می پردازیم:
بیا با هم دعا کنیم
حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ که بیابانگردی از کارهای معمولی او بود، روزی تنها در بیابان عبور می‎کرد، باران شدید بارید، و او را غافلگیر کرد، او به هر طرف می‎دوید و می‎نگریست پناهگاه نمی‎دید که به آنجا رود، در این جست و گریز ناگهان چشمش به شخصی افتاد که در مکانی مشغول نماز بود، ‌به سوی او روان شد وقتی به او رسید، آنجا را محل امن یافت.
پس از آنکه آن شخص از نماز فارغ شد، عیسی ـ علیه السّلام ـ بعد از احوال پرسی به او فرمود: بیا با هم دعا کنیم تا باران بایستد. آن شخص گفت! «ای مرد»! چگونه دعا کنیم، با اینکه چهل سال است در اینجا به عبادت مشغولم، ‌تا خدا توبه مرا قبول کند، ولی هنوز معلوم نیست که توبه‎ام قبول شده باشد،‌زیرا از خدا خواسته‎ام نشانه قبولی توبه‎ام این باشد که پیامبری از پیامبرانش را به اینجا بفرستد.
عیسی ـ علیه السّلام ـ به او فرمود «من عیسی پیغمبرم» بنابراین معلوم می‎شود که توبه تو قبول شده است. تو چه گناهی کرده‎ای؟ او گفت: روزی تابستان بیرون آمدم، هوا بسیار گرم بود، گفتم: عجب روز گرمی است «که یک نوع شکایت به خدا است».
چرا دعای ما مستجاب نمی‌شود
روزی ابراهیم ادهم در بازارهای بصره عبور می‌کرد و مردم اطرافش را گرفته و گفتند: ابراهیم!‌ خداوند در قرآن مجید فرموده «ادعونی استجب لکم» مرا بخوانید جواب می‌دهم شما را، ما می‌خوانیم ولی دعای ما مستجاب نمی‌شود.
ابراهیم گفت: علتش آن است که دل های شما بواسطه ده چیز مرده است «دعایتان صفائی ندارد و دل های پاک و بی‌آلایش نیست» پرسیدند آن ده امر چیست؟ گفت: اول آنکه خدا را شناختید ولی حقش را ادا ننمودید. دوم: ‌قرآن را تلاوت کردید ولی عمل به آن نکردید. سوم:‌ ادعای محبت با پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نمودید ولی با اولادش دشمنی کردید. چهارم: ادعا کردید با شیطان عداوت و او را دشمن هستیم ولی در عمل با او موافقت نمودید. پنجم: می‌گویید به بهشت علاقمندیم امّا برای وارد شدن در بهشت کاری انجام نمی‌دهید. ششم: گفتید از آتش جهنم می‌ترسیم ولی بدن‌های خود را در آن افکندید. هفتم: به عیب جویی مردم مشغول شدید و از عیب خود غافل ماندید. هشتم: گفتید دنیا را دوست نداریم و ادعای بغض آن را نمودید ولی با حرص جمعش می‌کنید. نهم: اقرار به مرگ دارید ولی خویشتن را مهیا برای آن نمی‌کنید. دهم: مردگان را دفن نمودید امّا از آنها عبرت و پند نگرفتید. این علل ده گانه است که باعث مستجاب نشدن دعای شما می‌شود.
این دعا به استجابت رسید
نقل می‌کنند مرحوم ملا محمد تقی مجلسی (ره)، شبی برای نماز شب از خواب برخواست پس از نماز به دعا مشغول شد، در دعا احساس کرد حال عرفانی مخصوصی پیدا کرده که گوئی اگر دعا کند دعایش به استجابت می‌رسد،‌ در این فکر بود که چه دعای مفید و پربهره‌ای کند، ناگهان پسرش محمدباقر که آن وقت کودک شیرخواری در گهواره بود به گریه افتاد، ملا محمد تقی متوجه محمدباقر شد و برای او این گونه «به این مضمون» دعا کرد:
خداوندا به این پسر، آن گونه توفیق عنایت فرما که وقتی بزرگ شد، آثار و تعالیم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامان را تا آخرین حد امکان نشر بدهد و به جهانیان برساند. این دعا به استجابت رسید و همانگونه که او خواسته بود، پسرش بهترین توفیق را در نشر تعالیم و معارف و روایات اسلامی پیدا نمود، که تألیفاتش از صد تألیف تجاوز می‌کند، از عربی و فارسی.
علی (علیه السلام) پیغام داده من دعا کنم
در زمان مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء که از علمای بزرگ نجف اشرف بودند قحطی عجیب آمد، مردم محتاج باران شدند به حضور شیخ آمدند از او خواستند دعا کند، شیخ آمد و دعا کرد و میان حرم امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: ای مولای من مردم محتاج باران می‌باشند با این همه نماز و دعا، خداوند اثری بر دعاهای مردم نمی‌گذارد، از خداوند بخواهید عنایتی بفرماید. در عالم خواب شیخ دید حضرت کنار بالینش آمدند فرمودند: فلان مرد قهوه‌ چی در بین راه کوفه و نجف است بگو در مراسم دعا شرکت کند، شیخ بیدار شد بین راه کوفه و نجف آمد، دکان مرد قهوه‌چی را پیدا نمود در دکان قهوه‌ چی ماند و شب را در آنجا گذراند. شیخ دید این مرد فقط نماز عادی می‌خواند، دائم الذکر هم نیست به قدر متعارف دعا می‌کند، شیخ نزد قهوه‌ چی آمد و گفت: ای مرد توجه کن که مولای من امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ تو را وسیله استجابت دعا قرار داده است،‌ علت این ارزش را بگو.
قهوه ‌چی گفت: من شاگرد قهوه‌ چی بودم، مادرم می‌گفت: آرزو دارم تو را داماد کنم. پولی جمع کردم به مادرم دادم دختری برایم خواستگاری کرد مقدمات عروسی من مهیا شد، شب زفاف دیدم عروس خیلی متوحش است به عروس گفتم چرا ناراحتی؟ گفت: داستانم را نقل می‌کنم می‌خواهی مرا بکش می‌خواهی مرا ببخش، من سرمایه بکارت را از دست داده‌ام و حالا حامله هستم و هیچ کس جز خدا نمی‌داند. من گفتم خداوندا حالا بهترین وقت است که من برای رضای تو از موضوع صرف نظر کنم، و پرده‌ آبروی این زن را ندرم هیچ نگفتم مگر اینکه قول به زنم دادم که چنانچه تا به حال کس ندانسته از حال به بعد هم کس نخواهد دانست فردا صبح هم اظهار رضایت کردم. تا به حال هم با آن زن زندگی می‌کنم، احدی جز خدا ماجرا را نمی‌داند، شیخ می‌گوید، گفتم ای مرد به حق خدا، عملی بزرگ انجام داده و تسلیم خدا کردی حالا بیا دعا کن.
قهوه ‌چی دست به آسمان بلند کرد و گفت خدایا مردم محتاج رحمت تو هستند علی ـ علیه السّلام ـ پیغام داده من دعا کنم، از پیشگاه تو برای خود و مردم طلب عفو می‌کنم. باران رحمت خویش را نازل فرما، دست های این مردم بلند بود که ابرها در آسمان ظاهر شد و باران شدید بارید.
کلام آخر: 
دعا سدی در برابر گناه و انحراف است و مانند سایر عبادات اثر تربیتی دارد. دعا انسان را متکی به خدا و مستقل می سازد و از اتکای به دیگران بی نیاز می کند. دعا کلید و وسیله قرب الهی لب عبادت و مغز و اساس طاعات و حیات روح است. دعا موجب نزول برکات و شرح صدر در انسان می شود، آری دعا در فرد و اجتماع اثر سازنده و حیاتی دارد.  

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
پیمایش به بالا