چزابه

چزابه

معرفی چزابه
تنگه مهم چزابه در شمال غربی بستان و در مسیر جاده‌ای که از مرز به طرف بستان کشیده شده، بین تپه‌های رملی و هورالهویزه، قرار دارد دو جاده نظامی در دو سوی آن قرار دارد، جاده‌ای در خاک ایران که چزابه را به فکّه متصل می‌کند و جاده دیگری که به العماره در عراق متصل می‌شود. دهانه این تنگه ۵/۱ کیلومتر می‌باشد و لذا از جنبه نظامی بسیار مهم و استراتژیک است.تنگه چزابه یکی از پنج مسیر اصلی هجوم ارتش عراق به خوزستان بود. این قسمت با ارزش از خاک میهنمان در عملیات طریق القدس و با دلاورمردی و پایداری سربازان خمینی(ره) در آذرماه سال ۱۳۶۱ از اشغال دشمن خارج گردید.همچنین عملیات مولای متّقیان نیز به منظور دفع پاتک دشمن و تثبیت مناطق آزادشده در منطقه چزابه انجام شد.
منبع : کتاب « سرزمین مقدس »، موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا، ص ۱۵۶

نمادهای چزابه
 * استقامت عاشورایی:
گلوله باران کم نظیر، آتشی پرحجم و سنگین بر سر بسیجیان ایجاد کرده بود. دشمنی که از سربازان مخلص خمینی(ره) سیلی خورده بود و در دهانه یکی از ورودیهای پنج گانه ارتش عراق به خاک ایران زمین‌گیر شده بود. با تمام خشم و کینه گلوله‌های اهدایی مستکبران عالم را بر سر رزمندگان می‌ریخت، چزابه کربلایی شده بود که اگر یک گردان جهت پاسداری از آن وارد معرکه می‌شد تنها به تعداد یک گروهان از آن سالم بر‌می‌گشت، آنجا معرکه‌ای بود مردانه که در آن مرد از نامرد شناخته می‌شد.در آن سرزمین مردانی سر به سینه خاک نهادند که به جرأت تفسیری بودند از آیه شریفه:«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَـﺔُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّـﺔِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ» .منبع : کتاب « سرزمین مقدس »، موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا، ص

چزابه یعنی …
در مسیر جاده ای که از مرز به بستان کشیده شده است منطقه ای است شهید خیز و شهادت پرور، به نام چزابه. این منطقه در شمال غربی بستان است.
چزابه نامی است که فراموش نمی شود؛ هورورنی، نی و هور.
ساکت و آرام. وقتی نام چزابه را می شنوی ناخودآگاه زیر لب می گویی: طریق القدس و فتح المبین، و روی زمین می نشینی و با انگشت شهادت (سبابه) می نویسی «اسفند ۱۳۶۰» اوج ناکامی دشمن؛ برای جلوگیری از انجام عملیات فتح المبین.
چزابه یعنی ۳۱/۶/۱۳۵۹، یعنی عدم موفقیت.
وقتی از راه رفتن زیاد خسته می شوی دلت می خواهد بنشینی ولی اینجا بدون خستگی دوست داری بنشینی، دوست داری راه بروی و حلقو بریده نی ها را ببوسی.
اینجا دوست داری از کدورت ها جذر بگیری و خوبی ها را به توان برسانی.
اینجا دوست داری محبت را ضرب کنی و غم ها را تفریق و کم کنی و عشق را جمع ببندی و هرچه داری تقسیم کنی، صفا، صمیمیت، نور، و …
اینجا حس می کنی تا خدا فاصله ای نداری.
اینجا مقتل اساعیلیان است. شب ها چزابه زانوی غم بغل می گیرد.
به چزابه که می رسی دوست داری زیارت عاشورا بخوانی و گریه کنی.
اینجا دوست داری سرت را روی زانوی خاک بگذاری و هق هق گریه ات را در فضا رها کنی.
باد می وزد و بوی شهداء را پخش می کند و من مست می شوم، حس می کنم گمشده ام را پیدا کرده ام. گمشده ای که سال های سال نبودنش آزارم می داد را پیدا کرده ام، خودم را می گویم. من گم شده بودم.
وقتی که توی آب هور نگاه کردم خودم را پیدا کردم، اما نشناختم، خیلی عوض شده بودم. مهم نیست. مهم این است که خودم را پیدا کرده ام، خرابه را می شود ساخت.ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.
شهداء ! من امروز با شما تولدم را جشن می گیرم. دلم می خواهد داد بزنم و گریه کنم، مثل مولودی (نوزاد) که تازه به دنیا آمده.
سال ها بود از قطار غفلت پیاده نمی شدم، همه چیز را مال خود می دانستم و می خواستم، ولی حالا نه. هر چه را برای خود می پسندم برای دیگران هم می پسندم و هرچه برای خودم نمی پسندم برای دیگران نیز نمی پسندم.
من هرچه دارم با همه قسمت می کنم به جز شهداء را. شهداء مال من و هرچه دارم غیر از شهداء مال دیگران. هر کس شهید می خواهد برود پیدا کند.
چزابه پر از عشق است و نور. دستم را روی گیسوی نی زار می کشم، دلم آرام می گیرد.اینجا اینقدر باصفاست که دلت می خواهد برای همیشه بمانی.
من دلم را وقف شهداء می کنم و از شهداء می خواهم این موقوفه را تعمیر کنند و بازسازی نمایند.
به زحمت آب دهانم را قورت می دهم و به آرامی چشم هایم را می بندم و با تمام وجود نفس عمیقی می کشم و چشم هایم را باز می کنم و داد می زنم: سلام خدا، من آمدم.
دیدی بالاخره نشانیت را پیدا کردم. من نشانیت را از توی جیب شهداء برداشتم. اینقدر با شهداء دوست شدم که اجازه دادند بدون اجازه هم دست توی جیبشان بکنم.
نفس های چزابه بوی گاز خردل می دهد. چشم هایم ورم کرده و قرمز شدند.
چزابه یعنی مدت طولانی توی آب بودن و بی حرکت ماندن.
چزابه یعنی هول وهراس و اضطراب، وحشت و نگرانی.
چزابه یعنی نبدر بدون خاکریز و دپو، بدون سنگر و سرپناه.
چزابه یعنی بارش مرگ از زمین و هوا، یعنی گیرکردن وسط آتش، یعنی عُسر.
چزابه یعنی ماهی ها لب آب ذبح شدن.
ای کاش چزابه حرف می زد و من نوشته هایم را تکمیل می کردم. ای کاش گریه مجال نوشتن می داد.
اینجا می شود کربلا را نقاشی کرد. حنجره پاره اصغر را کشید و ناله رباب را شنید. اینجا می شود شناسنامه ابلیس را لغو و باطل کرد.
تصمیم گرفته ام چراغ تکلیفم را روشن کنم.
اینجا بهترین جایی است که می شود نفسَت را ذبح کنی و دلت را زیر پا بگذاری.
اینجا آسمان همیشه آبی است. اینجا راحت می شود شکست. من حس می کنم «شکستنی شده ام».
حس می کنم کسی کلون دلم را می زند، در باز می شود و شهداء وارد می شوند، و من نور بالا می زنم.
خودم را ورق می زنم و گذشته هایم را مروری می کنم. چیزی برای گفتن ندارم. کار مثبتی نکرده ام که سرم را بلند کنم و به چهره شهداء نگاه کنم، دلم می گیرد و سرم را پایین می اندازم ولی زمین هم مرا شرمنده می کند. حس می کنم هنوز خوون شهداء روی زمین ماسیده و بر جبین خاک شتک زده، و سلاحشان به زمین مانده است.
به چپ نگاه می کنم خجالت می کشم، به راست نگاه می کنم شرمنده می شوم.
چشم هایم را می بندم و روی خاک ها می نشینم و زارزار گریه می کنم.
چشم هایم را می بندم تا به هیچ چیز نگاه نکنم. چشم هایم را می سوزانم تا هیچ چیز نبینم.
سال ها بود که زندگی را به بازی گرفته بودم حالا زندگی مرا به بازی گرفته، فردا چه؟
گاهی اوقات فکر می کنم برای چه شهداء مرا دعوت کرده اند من که برایشان کاری نکرده ام، حیف نیست روی خاک چزابه راه بروی. او زخمی هزار تیر و تیغ و دشنه است.
او هزار کربلا زخم دارد؛ چزابه بهترین دلیل برای اثبات وجود خداست.
اگر خدا نبود، یکی بود یکی نبود معنی پیدا نمی کرد.
اگر خدا نبود ما دوام نمی آوردیم. اگر خدا نبود سیاهی و سفیدی معنی نداشت و فرقی نمی کرد و اگر خدا نبود یک با یک برابر نبود. اگر خدا نبود کسی ظلم را نمی شناخت.
اگر خدا نبود شیعه پدر نداشت، صاحب نداشت. من اعتقاد دارم آنها که شیعه نیستند نسبشان به خدا نمی رسد و از قبیله نور و باران نیستند! آنها که شیعه نیستند اصلاً نیستند و نیستند.
من معتقدم که شیعه ریشه در آسمان دارد.
من تصمیم گرفته ام اینقدر در چزابه بمانم تا خدا را پیدا کنم و با هم به شهر برگردیم و بعد به شهرها و روستاها برویم و من ثابت کنم که خدا هست. او زنده است نمرده.
من دوست دارم مردم هم خدا را ببیند و اگر وقت کردند به چزابه بیایند و اگر وقت کردند بیایند بهشت را قبل از مردن ببینند.
بهشت یعنی چزابه، چزابه یعنی بهشت.
منبع : کتاب « سفر به سرزمین نور »، بهزاد پودات 
خلاصه‌ای از مصاحبه شهید ولی الله چراغچی درباره حماسه چزابه (۱۷ /۱۱ /۱۳۶۰)
سه ماه بود دشمن تلاش می‌کرد محور بستان را که در عملیات طریق القدس از دست داده بود باز پس بگیرد و به عبارت بهتر مجدداً تصرف کند اما مقاومت جدی نیروهای ما نمی‌گذاشت صدام هم برای همین آمده بود تا خودش عملیات را فرماندهی کند. کارشناسان می‌گفتند حجم آتشی که صدام روی منطقه چزابه و تپه‌ههای نَبعِه، یعنی همان مراکز اصلی مقاومت ما ریخت بعد از جنگ جهانی دوم در هیچ جای دنیا سابقه نداشته است. با این وجود نیروهای ما به تپه‌ها چسبیده بودند و تحت هیچ شرایطی حاضر به عقب‌نشینی نبودند شب هفدهم بهمن از خط نبعه گزارش دادند که عراق حمله را شروع کرده. وضعیت نیروی آن جا برای من نگران کننده بود، نه نیروی کافی داشتیم و نه تجهیزات و مهمات لازم.هر چه نیرو در رده‌های پشتیبانی کننده داشتیم جمع کردیم، یک گروهان صد نفری آماده شد. در خطوط درگیر هم پانصد نفر نیرو داشتیم. پانصد نفر نیرو در یک محور تدافعی گسترده که حداقل هزار و دویست نیرو لازم داشت.برای یک جلسه اضطراری به سوسنگرد رفتم. برادر رشید و حسن باقری هم آنجا بودند وقتی مرا دیدند گفتند: «بعد از پیام تو دو گردان نیرو فرستادیم و قرار بر این شده که خودمان هم فردا صبح برویم آنجا.مقداری از وضعیت خط و نحوه استقرار صحبت کردیم، قرار شد علی مردانی، چزابه را نگه دارد و من نبعه را، بعد از جلسه سریع به نبعه رفتم. حد فاصل چزابه و نبعه، رخنه ایجاد شده بود. این رخنه را با نیروهای ارتش پوشش دادیم. برادران ارتش خوب مقاومت کردند، البته در بعضی جاها رخنه دوباره ایجاد شده و راه نفوذ برای دشمن باز شد. اما چون از جناحین به مخاطره می‌افتاد، می‌ترسید پیشروی کند، دشمن برای وسعت رخنه روی نبعه فشار آورد. کمبود نیرو بالاخره خودش تأثیر خودش را گذاشت و نبعه به دست سربازان عراقی افتاد. نیروهای دشمن روحیه گرفتند و تمام سعی‌شام را برای تصرف چزابه به کار گرفتند. قبل از روشنی هوا یعنی نزدیکهای سحر نیروی کمکی رسید. با هدایت منظم آتش خودی و هجوم نیروها از اطراف، ارتفاعات نبعه را پس گرفتیم و به یک موقعیت برتر رسیدیم.اگر این اتفاق نمی‌افتاد دشمن تا صبح روز بعد حتماً بستان را می‌گرفت. تپه‌های رملی نبعه مشرف بر تمام بستان بود. خیلی زود متوجه شدیم که دشمن عقب‌نشینی تاکتیکی کرده هفت روز متوالی آتش ریخت. مقاومت سه ماهه، نیروها را واقعاً خسته کرده بود.برای گرفتن ابتکار عمل از دست صدام لازم بود دست به یک ریسک بزنیم، اگر چه بسیار خطرناک بود اما ارزش داشت، در صورت موفقیت دیگر منفعل نبودیم.عملیات امام علی(ع) را انجام دادیم. قرار شد یک تعدادی از نیروهای ما از حسینیه در عمق خاک دشمن عمل کنند و توجه دشمن را به خود جلب کنند. عملیات خوبی شد و موفقیتهای چشمگیری هم داشت. محاسبات دشمن به هم ریخت. صدام منطقه را ترک کرد و تپه‌های مقاومت نبعه- چزابه، منطقه عرب کُلاً به دست ما افتاد و محور بستان از خطر نجات یافت.         
راوی: 
منابع: کتاب سرزمین مقدس، موسسه روایت سیره شهداء، ص ۱۶۱
عملیات در چزابه
با رسیدن نیروهای لشگر ۱۴ به چزابه و پدافند در آن، پاتک‌های عراق شروع شد. لحظه به لحظه دشمن بر فشارهای خود افزود و یگان‌های متلاشی شده عراق جای خود را به یگان‌های زرهی تازه وارد می‌دادند. تسلط نیروهای بعثی بر تنگه چزابه، به منزله سقوط مجدد بستان بود. لذا رزمندگان که خستگی عملیاتی سنگین شبانه را در ۴۸ ساعت گذشته تحمل کرده بودند با مقاومتی همه جانبه، خود را موظف به دفاع از تنگه استراتژیک می‌دانستند. زیرا چزابه برای یاران امام(ره) دروازه کربلا بود و بوی تربت حسین زهرا(س) را داشت.در این شرایط، شنود خبر می‌دهد که عراق همزمان از منطقه سابله هم پاتک‌ سنگین دیگری را تدارک دیده است. در اسناد بدست آمده از گردان ۳ مکانیزه ۱۲ زرهی عراقی در مورد اهمیت پل سابله آمده است:«پل سابله و منطقه مثلث که رود کرخه به سمت پل سابله از آن جدا می‌شود، از مواضع تاکتیکی مهمی به شمار می‌روند که باید حتماً در تصرف نیروهای خودی بوده و مانع از تسلط دشمن بر آنها بشود.»در بند آزادسازی شهر بستان، حسین خرازی، فرماندهی منطقه‌ای را بر عهده دارد که مورد هجوم و پاتک بیش از ۱۷ تیپ زرهی، مکانیزه و پیاده عراق قرار گرفته است.در چزابه، دپوی اول به خاطر شلیک مستقیم تانک‌ها کوتاه شده بود و حسین چاره را در این دید که رزمندگان را از خط عبور داده بر دشمن کمین نماید. حسین و احمد فروغی از خط چزابه در جناح جنوبی عبور کردند و همه چیز برای مقابله و کمین آماده بود:«غروب روز سوم است. تیربارهای عراق یک لحظه خاموش نمی‌شود. حسین و احمد نیم‌خیز و گاهی سینه‌خیز در حاشیه میدان مین جابه‌جا می‌شوند. ناگهان صدایی از احمد به گوش می‌رسد و شهادتین او زانوی حسین را خم می‌کند. دوست نزدیک حسین به آرزوی خود رسیده است. احمد فرمانده حسین و حسین نیز فرمانده اوست.برای نیروهای لشگر، احمد بوی حسین را می‌دهد. حسین بر خاک گرم چزابه می‌نشیند. درست دیده است! دهان یار قدیمی را نشانه گرفته‌اند. حسین سر احمد را به سینه می‌گیرد و او را سخت به خود می‌فشارد. قطرات اشک حسین با خون پاک احمد در هم آمیخته، میدان مین را آبیاری می‌کند. بعثیون در زیر آماج گلوله‌های نیروهای کمین به خاک و خون کشیده می‌شوند.»هر چند عراق پاتک‌های خود را از زمان رسیدن نیروهای اسلام به چزابه آغاز کرد، ولی از روز چهارم عملیات، آن را شدت بخشید. اسناد به دست آمده از عراق، یگانهای پاتک‌ کننده به خطوط دفاعی لشگر امام حسین(ع) در چزابه را ۹ تیپ زرهی، مکانیزه و پیاده ذکر کرده است. در چنین شرایطی حسین ناچار شد برای جلوگیری از نفوذ عراق بخشی از نیروهای تحت امر خود را به طرف بستان و پل سابله هدایت کند، زیرا دشمن از دو جناح غربی و جنوبی پاتک‌ها را شروع کرده بود و نیروهای لشگر امام حسین(ع) برای جلوگیری از سقوط مجدد بستان ناچار بودند در هر دو جناح، پاتک‌های پر قدرت عراق را خنثی کنند.
کار در سابله به آنجا رسید که بیشتر فرماندهان شهید و مجروح شدند و حسین به تنهایی در خط فرماندهی می‌کرد. بارها مبارزه طرفین به جنگ تن به تن کشیده شد و به خاطر عرض کم رودخانه، بازار پرتاب نارنجک، داغ بود. حسین و یاران او در این شرایط سخت، و فشار بسیار زیاد دشمن ناچار بودند غم از دست دادن دوستان و همرزمان بسیجی خود را تحمل کنند:«عراقی‌ها از پل سابله فشار می‌آوردند. بچه‌های لشگر امام حسین(ع) موظف بودند پاتک‌های دشمن در چزابه، پل سابله و حاشیه شمالی رودخانه سابله را خنثی کنند. آقا رحیم دستور تشکیل جلسه در روستای شاوریه را داده بود. هفت هشت نفر مسؤولین لشگر باید جلسه را در یکی از کلاسهای مدرسه دو اتاقه روستا تشکیل می‌دادند.چند نفری جمع شده بودیم و منتظر رسیدن حسین و احمد فروغی بودیم. آقا رحیم، مصمم، در حال فکر کردن بود. حسین از راه رسید. خسته و خاکی، با کمری شکسته و لباسی که به خون احمد آغشته بود. اولین بار بود که حیسن را این طوری می‌دیدم. آقا رحیم آمد بیرون، فهمیده بود چه اتفاقی افتاده است. سین را در آغوش کشید و هر دو شروع به گریه کردند.داخل اتاق، نقشه‌های عملیاتی منطقه باز بود، بیش از ده دقیقه سکوت حاکم بود و بچه‌ها بلند بلند گریه می‌کردند. بالاخره آقا رحیم با گریه شروع کرد به صحبت: «انالله و انا الیه راجعون…».          
راوی: 
منابع: کتاب سرزمین مقدس، موسسه روایت سیره شهداء، ص ۱۶۳  شور عاشقی، سیدعلی بنی لوحی، ص ۴۹- ۴۴
شرح و شناسنامه عملیات ها در چزابه
۱. شرح عملیات طریق القدس:عملیات در بامداد ۸ آذر ۱۳۶۰ با رمز مقدس «یا حسین(ع)» به طور همزمان از چند محور از منطقه جنوب آغاز شد، در این نبرد که طراح آن شهید حسن باقری بود و فرماندهی آن را سپاه بر عهده داشت، نیروها به استعداد ۲۳ گردان از سپاه و ۹ گردان از ارتش در مصاف با ۶۰ گردان مجهّز دشمن، نبرد را از چند محور آغاز کردند و با عبور از منطقه رملی در شمال بستان دشمن را دور زده و بستان را فتح کردند و نیروها به همه اهداف از پیش تعیین شده رسیدند، طی این عملیات، منطقه ای به گستره ۶۵۰ کیلومتر مربع شامل شهر بستان، تنگه استراتژیک چزّابه ۷۰ روستا و پنج پاسگاه مرزی آزاد شد.
۲. شناسنامه عملیات:• نام عملیات: طریق القدس (بستان)• زمان اجرا: ۸/۹/۱۳۶۰ • مدت اجرا: ۱۴ روز• رمز عملیات: «یا حسین(ع)»• تلفات دشمن:انسانی(کشته، زخمی، اسیر): ۴۰۴۶ نفرتسلیحاتی: منهدم شده: ۱۸۰ دستگاه تانک و نفربر زرهی، ۲۰۰ دستگاه خودرو،® ۱۳فروند هواپیما و ۴ فروند چرخبال. غنائم: ۱۰۰دستگاه تانک، ۱۵۰ دستگاه بولدوزر® و ماشینهای مهندسی- رزمی، ۱۹ قبضه توپ ۱۵۲ میلیمتری دوربرد و ۷۰ دستگاه نفربر و…• یگان های عمل کننده: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی.
• اهداف عملیات: قطع ارتباط شمال به جنوب دشمن در خاک ایران با آزاد سازی شهر بستان و تنگه چزابه و رسیدن به نوار مرز بین المللی.• برجستگی ها و ابتکارات عملیات: ۱. با عزل بنی صدر و پس از انجام عملیات پیروزمندانه ثامن الأئمه(ع) هماهنگی و ترکیب مقدس سپاه و ارتش بیشتر شد که ثمرۀ این پیوند مقدس در عملیات طریق القدس آشکارتر شد ۲. رعایت اصل غافلگیری در قالب حمله از منطقه رملی که دشمن احتمالش را نمی داد (به پیشنهاد شهید حسن باقری) موجب غافلگیری دشمن و دور زدن او شد. و وفقیت نیروها باعث تجزیه قوای سپاه سوم و چهارم ارتش عراق شد.۳. پیروزی در عملیات طریق القدس زمینه را برای فتح مبین در «فتح المبین» فراهم کرد.• فرماندهان نبرد: شهیدان حاج شیخ مصطفی ردّانی پور، حسین خرّازی و حسن باقری و سرداران فتح الله جعفری، مرتضی قربانی، رحیم صفوی، صیّاد شیرازی و غلامعلی رشید بودند. در ضمن در این عملیات عباس کردآبادی و احد فروغی نیز از فرماندهان سپاه به شهادت رسیدند
۳. شرح عملیات مولای متقیان(ع(دشمن در جمع بندی اطلاعات حاصله خود، بویژه توسط ماهواره های آمریکایی، به این نتیجه رسیده بود که ایران بزودی در منطقه «دزفول- شوش» عملیات بزرگی(فتح المبین) انجام خواهد داد، از این رو استحکامات و تمرکز شدید نیرو را در شوش ایجاد کرد و میادین مین را وسعت داد. همچنین ۱۰تیپ مستقل به همراه چند تیپ «جیش الشعبی» را به لشکر تقویت شده اش در منطقه افزود و برای پیش دستی در تاریخ ۱۷بهمن ماه۱۳۶۰ حمله خود را با شدیدترین آتش توپخانه و بمبارانهای بی وقفه هوایی شروع کرد. این حمله عراق ۱۳روز به درازا کشید و دشمن بی محابا مهمّات و تجهیزات خود را صرف نبرد در چزّابه کرد امّا با مقاومت سرسختانه نیروهای خودی و با انجام عملیات «مولای متّقیان(ع)» با رمز «یا علی ادرکنی» به فرماندهی سردار حسن باقری در یکم اسفندماه ۱۳۶۰ که با چهار گردان انجام شد، تلاش های دشمن عقیم ماند. این عملیات دو هفته به طول انجامید و خسارات قابل توجهی به یگانهای تقویت شده ارتش صدام وارد آمد، تنها ثمره حمله عراق به چزّابه این بود که عملیات گسترده فتح المبین را یک ماه به تعویق انداخت.
۴. شناسنامه عملیات:• نام عملیات: مولای متّقیان(ع)• زمان اجرا: ۱/۱۲/۱۳۶۰• تلفات دشمن: انسانی(کشته، زخمی و اسیر): ۴۶۰۰نفر• محور عملیات: منطقه عملیاتی شوش دانیال- محور جنوبی جنگ.• یگان های عمل کننده: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.• اهداف عملیات: دفع پاتک سنگین دشمن در منطقه چزّابه و توقف حمله و پیشروی آنها.
منبع : کتاب « سرزمین مقدس »، موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا، ص ۱۵۶

دیدگاه‌ خود را بنویسید

اشتراک گذاری این صفحه در :
ما را در رسانه های اجتماعی دنبال کنید
پیمایش به بالا